بلوک متحد سوسیالیستی

Description
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

1 year, 6 months ago

https://www.clubhouse.com/room/P960JXjv?utm_medium=ch_room_pxr

Clubhouse

راهکارهای اتحاد سوسیالیستی برای حمایت از جنبش کارگری

With Behrooz Farahany, Farkhondeh Ashena and 10 others

1 year, 6 months ago

https://www.clubhouse.com/room/Mzr2N2WV?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=X1gtYBDKskRjtxGFKieicA-1160083

Clubhouse

کنفدراسیون پوشالی یا سازماندهی پرولتری؟

With Behrooz Farahany, Piruz Raha and 10 others

1 year, 6 months ago

Hey - Sie sollten sich uns Heute bei 19:30 MEZ für " کنفدراسیون پوشالی یا سازماندهی پرولتری؟ " anschließen. https://www.clubhouse.com/invite/VGWIZ9Np5NEwAllA1e8p1qnWRZaH4kNvZY:UTt6Ki9HmESNREZk_M-U9EKNwjsHHP_J4JwBajh2BzU

1 year, 8 months ago

https://www.clubhouse.com/room/MOGprzqL?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=X1gtYBDKskRjtxGFKieicA-1100814

Clubhouse

جنبش کارگری و چشم‌انداز سازمان‌دهی آن

With Farkhondeh Ashena, REZA PAYA and 8 others

1 year, 8 months ago

https://www.clubhouse.com/room/MOGprzqL?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=X1gtYBDKskRjtxGFKieicA-1099637 جنبش کارگری و چشم‌انداز سازماندهی آن

Clubhouse

جنبش کارگری و چشم‌انداز سازمان‌دهی آن

With Farkhondeh Ashena, REZA PAYA and 8 others

1 year, 8 months ago

سخنرانی رفیق صفر "معرفی و نقد روانشناسی بورژوایی" فایل صوتی ضبط شده ،جلسه‌ی اول

1 year, 10 months ago

https://www.clubhouse.com/room/xkrBqkB2?utm_medium=ch_room_pxr&utm_campaign=X1gtYBDKskRjtxGFKieicA-1018917

Clubhouse

رابطه میان دموکراسی و سوسیالیسم

With Behrooz Farahany, REZA PAYA and 10 others

1 year, 10 months ago

7 صبح در گورش نهادند
ولی 8 صبح زنش
شراب سرخ می نوشید و می خندید»
قضاوت مارکس در باره کاراکتر هاینه کاملا منفی بود، بویژه نا سپاسی او را در برابر خوبی و رفاقت محکوم می کرد. مثلا هجونامه غیر قابل توجیه او را در باره کریستیانی که می گوید. «هر قدر این جوانک را ستایش کنی کم است. «الخ.
دوستی برای مارکس مقدس بود، یک بار یک رفیق حزبی که به دیدار او آمده بود به خود اجازه داده بود در مورد انگلس بد بگوید. این مرد ثروتمند می توانست کمک بیشتری به مارکس بکند تا او را از تنگنای پولی به در آورد. مارکس کلام او را قطع می کند و می گوید: «مناسبات انگلس و من به قدری عمیق و لطیف است که هیچ کس حق ندارد در آن دخالت کند.»
آن چه را نمی پسندید با کلامی مطایبه آمیز رد می کرد و به طور کلی هیچ گاه، حتی در سخت ترین لحظه های دفاع، با توپخانه سنگین به میدان نمی آمد، بلکه فقط نوک شمشیر را با ظرافت به جنبش در می آورد. اما چنان که بی کم و کاست در قلب هدف فرو می نشست.
عرصه ای از علم نبود که وی به عمق آن راه نیافته باشد، هنری نبود که او را به شور نیاورد، زیبایی در طبیعت نبود که در آن غرق نشده باشد.
مارکس فقط از دروغ، تو خالی بودن، خودستایی و احساسات دروغین نفرت داشت…
در حدود یک تا یک ساعت و نیم، قبل از غذا در اتاقی که غیر از اطاق خواب، کاملا در اختیار او گذاشته شده بود کار می کرد، به مکاتبه یا مطالعه روزنامه می پرداخت، در این جا جلد اول «سرمایه» را نیز تصحیح کرد.
*«پل لافارگ» (1842-1911) سوسیالیست فرانسوی ، شاگرد مارکس ، که از جوانی به خانه آنها رفت و آمد داشت و سرانجام Laura دختر میانی مارکس را به همسری برگزید.

1 year, 10 months ago

همسرش با مهری فراوان به وستفالی کهن دلبسته بود . مارکس هم همین طور. به کرات برای ما از بارون کهن سال وستفالی و اطلاعات وسیع او در باره شکسپیر و هومر سخن می گفت و از این کار خسته نمی شد. او می توانست تمام راپسودی های هومر را لفظ به لفظ از آغاز تا انجام از بر بخواند و اکثر درام های شکسپیر را، هم به انگلیسی و هم به آلمانی از بر بود. در حالی که پدر مارکس – که وی او را فراوان ستایش می کرد- یک فرانسوی تمام عیار قرن هجدهم بود. او نیز ولتر و روسو را از برداشت، همان طور که بارون وستفالی هومر وشکسپیر را. بدون تردید مارکس ذوجوانب بودن حیرت انگیز خود را تا حدود زیادی مدیون این تاثیرات » ارثی » بود.
نخستین روزهای هفته معراج (جمعه ای که عیسی مسیح را بر دار کردند) بود و پدر و مادر من از مارکس خواهش کردند که روز جمعه معراج با همدیگر به شنیدن «پاسیون ماتئوس » اثر باخ بپردازند ولی مارکس با ابراز تاسف این دعوت را رد کرد. با وجود آن که از شیفتگان تمام عیار موسیقی، بویژه موسیقی باخ بود، می بایست روز پنج شنبه به سفر خود ادامه می داد. 4 روز در هانور ماند و پدر و مادرم همیشه با اشتیاق از این دوران یاد می کردند. دورانی که چون قله ای نورانی برجستگی خود را نسبت به رخدادهای روزمره حفظ می کرد و هرگز پرده خاکستری رنگ فراموشی بر آن فرو نیفتاد. حتی آن ها هم که در آن شرکت نداشتند از آن بهره ور می گشتند.
مارکس نه تنها در کانون خانواده، بلکه در محفل دوستان ما نیز رفتاری فوق العاده دوست داشتنی داشت، در تمام آن چه رخ می داد شرکت می کرد و اگر شخصیتی را می پسندید یا کسی سخنی جالب می گفت عینک یک شیشه ای خود را بر چشم می نهاد و شادمان و علاقمند به آن فرد چشم می دوخت. چشمان مارکس کمی ضعیف بود ولی فقط هنگامی که خواندن یا نوشتن بدرازا می کشید، عینک می زد.
پدر و مادرم با شادی خاصی از گفتگوهای صبحگاهی یاد می کردند که در آن مزاحمت های کمتری ایجاد می شد. از این رو مادرم خیلی زود از خواب برمی خواست تا حتی المقدور تمام کارهای ضروری خانه را قبل از صبحانه اول تمام کرده باشد. اغلب ساعت ها بر سر میز صبحانه می نشستند و هر گاه پدرم ناچار می شد به دنبال انجام وظایف خود برود، ابراز تاسف می کرد.
پس از آن دامنه صحبت، علاوه بر تجربه های روحانی یا روزمره این مرد بزرگوار و دوست داشتنی و در عین حال با اهمیت، به تمام عرصه های هنر، علم، شعر و فلسفه گسترش می یافت. بدون آن که ذره ای بوی «آقا معلمی» از آن برخیزد. مادرم به فلسفه علاقه خاصی داشت، بدون آن که با مطالعات شخصی در این زمینه تعمیق بیشتری کرده باشد. مارکس در باره کانت، نیچه و شوپنهاور با او صحبت می کرد و گاه نیز اشارتی به هگل می نمود که خود وی در جوانی شیفته اش بود.
اما در رابطه به هگل و از قول او نقل می کرد که هیچ یک از شاگردانش اندیشه های او را درک نکرده اند. غیر از» روزن کرانس»، تازه او هم نه به درستی. بسیاری شوپنهاور را که مخالف جدی هگل بود، به گونه ای سطحی و غیر قابل قبول رد می کنند. بدون آن که حتی آثارش را خوانده باشند. برخی از هم عصران وی شخصیت غیر عادی او را نمی پسندیدند و او را ضد بشر می خواندند در حالی که او در مبحث اتیک به این اصل معتقد است که هر چیز ارگانیک در اجزاء و ماهیت خود موظف است که سبب رنجی برای انسان یا حیوان نگردد. شوپنهاور معتقد است تمام موجودات به کمک نیاز دارند. از این رو نخستین وظیفه اجرای عدالت است و به هیچ موجود زنده ای نباید ظلم کرد. وی به علت داشتن این بینش به این نتیجه می رسد که باید ترحم کرد و منظور خود را به این شکل بیان می کند: «تا آن جا که می توانی به همه کمک کن».
مارکس از ته دل از احساسات بازی، که کاریکاتوری از احساسات حقیقی است، نفرت داشت، گاهی این سخن گوته را بر زبان می آورد: «هیچ گاه به احساسات بازها اعتماد نمی کنم، چه اگر فرصتی مناسب بیابند، آدم های بدی از کار در می آیند» اغلب هنگام مشاهده غلیان مبالغه آمیز احساسات این اشعار هاینه را می خواند.
«دختر خانم کنار دریا ایستاده
و ترسان آهی دراز می کشد، زیرا
فرو رفتن خورشید خیلی رقت انگیز بود «الخ.
مارکس هاینریش هاینه را شخصا می شناخت و در آخرین روزهای دردناک حیاتش، در پاریس به دیدار او رفت. درست در آن لحظه که مارکس وارد اتاق شد، خواهران پرستار تخت او را عوض می کردند .حالش چنان زار بود که کسی اجازه نداشت به او دست بزند و پرستاران او را بر روی شمدی نهاده به سوی جایش می بردند. هاینه که طبع شوخ خود را در آن حال هم از دست نداده بود، به مارکس خوش آمد گفت و با صدای بسیار ضعیفی گفت: «مارکس عزیز می بینید خانم ها هنوز هم مرا روی دست می برند.»
مارکس می گفت که منشاء تمام اشعار زیبای عاشقانه هاینه تخیل اوست، زیرا او هیچ وقت از مهر زنان برخوردار نبود و در زندگی زناشوئی نیز بخت یارش نبود و این شعر او کاملا وصف الحال خودش است که:
«ساعت شش صبح او را به دار آویختند

1 year, 10 months ago

مارکس ارزشی فوق العاده برای بیان ناب و دقیق قائل بود، برجسته ترین استادان برگزیده او گوته، لسینگ، شکسپیر، دانته و سروانتس بودندکه وی تقریباهر روز آثار آن ها را مرور می کرد. در مورد سره و دقیق بودن زبان حداکثر دقت را بکار می برد. هنوز به یاد دارم که در نخستین سفرم مرا به باد سرزنش گرفت، زیرا در نوشته ای واژه ای از غلط های مشهور را بکار برده بودم. می خواستم از اشتباهی که کرده بودم عذر خواهی کنم، اما مهلتم نداد و گفت: «در این دبیرستان های درمانده آلمانی، در این دانشگاه های وامانده آلمانی که کسی آلمانی یاد نمی گیرد». و غیره و غیره…گرچه تا آن جا که می توانستم از خود دفاع کردم و نمونه های مشابهی هم از نویسندگان کلاسیک شاهد آوردم ولی از آن پس دیگر آن لفظ را نه تنها تکرار نکردم، بلکه عده ای دیگر را هم بر آن داشتم تا از به کار بردن آن خودداری ورزند…..به هر حال مارکس استدلال های مرا نپذیرفت.
مارکس در سره نویسی سخت گیر بود- وی اغلب با صرف وقت زیاد و با زحمت به جستجوی واژه درست می پرداخت. از به کار بردن لغات خارجی غیر ضروری نفرت داشت، با این وجود اگر می بینیم لغات خارجی فراوان به کار می برد- حتی در آن جا که ضرورت ایجاب نمی کند، باید اقامت طولانی او را در خارج، یعنی در انگلستان، در نظر گیریم و آن چه بسیار در خور توجه است، خویشاوندی زبان های آلمانی و انگلیسی با یکدیگر است که آدمی را دچار اشتباه می سازد…. ولی چه فراوانند واژه ها و ترکیبات اصیل آلمانی که مارکس ساخته است. با وجود آن که او دو سوم از عمر خویش را در خارج از میهنش به سر برد، خدمات ارزشمندی به زبان آلمانی کرد و در زمره گرانقدر ترین استادان و آفرینش گران زبان آلمانی است.
بزرگترین تفریح ما الاغ سواری دسته جمعی بود. با غش غش خنده و شادی و آن صحنه های مضحک و آن تفریحی که مارکس می کرد و ما را نیز در آن سهیم می ساخت. او از دو جهت موجب خنده و تفریح ما می شد: یکی از جهت هنر سوار کاری ناشیانه اش که از ناشی گری هم آنسو تر بود و دیگر از جهت تعصبی که در دفاع از استادی خود در هنر سوار کاری به خرج می داد. استادی وی ناشی از آن بود که در دوران دانشجوئی درس سوار کاری گرفته بود. – انگلس می گفت درس گرفتن او در این زمینه از سه جلسه تجاوز نکرد. و بعد هم سالی، ماهی یکبار در منچستر سوار بر یک » روزینات » ( روزینات نام اسب پیر و فرسوده دن کیشوت است) مسن و موقر می شد که احتمالا پدر جد مادیان گوسفند شکلی بود که فریتس وایلاند به ژیلبرت سر براه هدیه کرده بود .
باز گشت به خانه از «هامپ ستید هیث» همیشه توام با شادی و تفریح بود، هر چند این شادی آن احساس شادی را که پشت سر گذاشته بودیم در ما بیدار نمی کرد….
نظم صف بازگشت به خانه با نظم صف حرکت از خانه فرق داشت. بچه ها از راه پیمائی خسته شده بودند و نقش عقبه صف را ایفاء می کردند و رلی ( خدمتگار با وفای خانواده مارکس) هم که زنبیلش خالی شده بود با باری و گامی سبک به آن ها می پرداخت. معمولا همه با هم ترانه هائی می خواندیم که به ندرت سیاسی و اکثرا ترانه های پر احساس محلی وسرود های » وطنی» مخصوص زادگاه بودند- مثلا » ای اشتراسبورگ، ای اشتراسبورگ، تو ای شهر زیبا » که بسیار محبوب و مورد توجه بود. یا این که بچه ها برای ما ترانه های سیاه پوستان را می خواندند و همراه آن می رقصیدند – البته وقتی که خستگی تا اندازه ای از پاهایشان به در رفته بود- در طول راه پیمائی کسی اجازه نداشت از سیاست ودرماندگی فراریان سخن گوید. در عوض صحبت از ادبیات و هنر فراوان بود و مارکس امکان می یافت تا حافظه عظیمش را نشان دهد و قطعات بزرگی از » کمدی الهی» را که تقریبا تمامش را از بر بود، دکلمه کند و همچنین صحنه هائی از شکسپیر را، آن وقت، خانمش نیز که یک شکسپیر شناس تمام عیار بود، دنبال مطلب را می گرفت. اگر مارکس سر حال بود از زایدلمان Seidelmann به عنوان «مفیستو» برای ما تعریف می کرد. او شیفته «زایدلمان» بود که در دوران دانشجوئی در برلن دیده و شنیده بود. » فاوست» منظومه آلمانی محبوبش به شمار می رفت. نمی توانم بگویم که مارکس خوب دکلمه می کرد – خیلی مبالغه می کرد – ولی هرگز جان کلام را گم نمی کرد و همیشه معنی را بدرستی بیان می کرد – خلاصه آن که کلامش مؤثر بود و عجیب آن که تا آدمی می دید که او عمیقا در روح نقش فرورفته، نقش او را گرفته و وی کاملا غرق در آن است، غرابت خود را از دست می داد.

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year, 1 month ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago