𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago
بی گاهِ روز
خلوت گزیده گانِ ساحلِ آرامِ زندگی
در زیرِ آفتابِ فرو رفته در غبار
خمیازه می کشند
ابلیس
از خوفِ خاطراتِ کج اندیشِ شومشان
یک لحظه می گذرد
بی گدار و مست
و اضطراب
با پایِ آبله
در کوچه های بی هدفِ باردارِ روز
آبستنِ تخیّلِ مرموز می شود
خلوت گزیده گان
انگشت بر تصّورِ بیهوده می کِشند
اندام ِ سست شان
در استحاله ی خاموشِ خاطره
تکثیر می شود
و روزِ بی فروغ
در غربتِ تباهیِ اندیشه هایشان
تکرارِ قصه ی بی حاصلِ شکست
تکرارِ هر چه بود
تکرارِ هر چه هست.
با اندوه بسیار ، دوست اندیشمند و فرهیخته و ایراندوست ، میرزا شکور زاده از میان ما رفت.
انسانی بزرگ که همواره نام ایران بر زبان و ذهنش جاری بود.
یاد و نامش گرامی باد
ترانه
حالا فقط یه عکس
تو قاب خاطره
مونده برام به جا
کنار پنجره
انگار که ماه من
جا مونده تو غروب
یه قرنه میگذره
از اون روزای خوب
شبیه معجزه
یه شب منو ببر
دلم میخواد با تو
یه کم برم سفر
همیشه با منی
ولی خیالیه
بدون تو شبام
سکوت خالیه
کجای اون روزا
رها شدی زمن
چی مونده که بگم
جز انتحارِ تن
منو فقط چشات
میتونه خواب کنه
سکوت تلخمو
پر از جواب کنه
تو این قفس منو
نذار به بیش و کم
نذار بدون تو
دوباره گم بشم
به شب اعتماد نکن
هر شامگاه
خورشید را می بلعد
و ماه را
پس می دهد
قرن هاست در خودم زندانی ام
تمام ِ این کوچه های بنبست را
پیاده دویده ام
هیچ بزرگراهی
مرا به بیرون از شهر
هدایت نکرد
شهر
اندیشه ای نداشت
تنها شاعرانی غمگین
در کافه های دنج ِ خیابان هایش
از رنج می سرودند
و مردمانی صبور
که در پیاده رو هایش
انگار تا همیشه
در رفت و آمد بودند
شهر
هنوز هم
پر از کوچه های بنبست است
هنوز هم
در حال خونریزی ست
و هنوز
زخم هایش را
هر روز بالا می آورد
طوری زیسته ام
که انگار هیچ وقت نبوده ام
همین چند پاییز ِ پیش
از پیادهرو های بولوار الیزابت که می گذشتم
ناگهان غمگین شده بودم
چقدر برگ های زرد و نارنجی
در دست های باد ولگرد می چرخیدند و رها می شدند
زنی فالگیر
به پارک دعوتم کرده بود
سرنوشتم را کف دستم گذاشت و رفت !
نمی دانستم از پس ِ این همه سال
به سکوتی طولانی خواهم رسید
نمی دانستم
که آن همه شعر
آن همه واژه های دور از ذهن
مرا به این همه تنهایی خواهد رساند
حالا دیگر
به چیزی نمی اندیشم
تنها با خودم
در رویاهایی دور دست
خواب ِ کودکی ام را می بینم
خواب هفت سالگی ام را
خواب ستاره ها را ...
کوتاه نمی آید این تنهایی
باید بروم
در شیار دور ِکوهی
کلبه ای بسازم
آن گاه
به یک شعر غم انگیز
دعوتش کنم
باید شعری بگویم
با موسیقی باد
با واژه های سکوت
با هجاهای تنهایی
رهایم نمی کند این شعر...
نردبان
چه کسی دارد از نردبان بالا میرود؟
دارم فکر میکنم
این کلاغ
جمعهها تا غروب کجا میرود
و وقتی برمیگردد چرا اصلاً سرحال نیست؟
شاید
اول به سراغ فروغ میرود
بعد هم سروقتِ کسی که پیراهن پیغمبران برایش خیلی گشاد بود
و قدّش کوتاهتر از یک هجای بلند...
نمیدانم
غروب هر جمعه
از سر قبر عاشقی میآید یا از لب گور شاعری
که مخاطبش فقط خودش بود
و فقط گاهی خدا سری به شعرهاش میزند
فقط
جمعهها خیلی جلو میآید
کف حیاط رو به پنجره مینشیند
و تا سرِ شب به من نگاه میکند
آن وقت
بیسروصدا راهش را میگیرد و میرود
و صد قدم دورتر جیغی میکشد تا خواب دم صبح من کش میآید
دارم فکر میکنم
شاید این کلاغ چیزی میداند که سی سال با ما فاصله دارد
و افسوس میخورد
که چرا عمر آدم اینقدر کوتاه است
و این یکی
چرا تا بیست سال دیگر نیست که ببیند آن وقت چه اتفاقی میافتد
و چه کسی دارد
از نردبان بالا میرود
که ستارهها را گردگیری کند!
?یادی کنیم از استاد بزرگ مسعود احمدی به مناسبت سالروز ولادتشان
??? تنها یک لبخند
---------------------------------------------------------
همهام
تباه شده است سیاه
در این حجم بیشکلِ همه از لجن تیرهتر از قیر
نه فقط پوستم
که روحم حتا مغز استخوانم
خدا
بهناچار خود را به خواب زده است یا به بیخیالی
که اینهمه درد را نبیند
اینهمه سنگدلی و غارت حتا تنفروشی سیزدهسالهها را
من
با این واژههای واژگون چه کنم
که کسی
به متنی پناه بیاورد لبخندی بر لب
تب میکنم
هر وقت که از مردم مینویسم از جسدهای لت و پار متحرک
از مواد مخدر
از هرچه محرک و خوابآورها و کشندهها
اینبار که میآیی
نه کتاب برایم بیاور نه مجله و روزنامه
و نه آن نامهها را
که پیغمبران نوشتند نوشتند فقط برای گرسنهها و پابرهنهها
تنها یک لبخند بیاور
برای لبهای مردمی ناامید و خسته و برای من آغوشی بازتر از همیشه
-------------------------------------------------------------------------
دی 1397
نام و یادشان گرامی... ❤️?❤️?❤️
#مسعوداحمدی
#مسعود_احمدی
#masoudahmadi
#masoud_ahmadi
#شعر
#شاعر
#poem
#poet
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 days, 19 hours ago