احمد نجاتی

Description
شاعر _ نویسنده
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 days, 19 hours ago

1 month, 3 weeks ago

بی گاهِ روز
خلوت گزیده گانِ ساحلِ آرامِ زندگی
در زیرِ آفتابِ فرو رفته در غبار
خمیازه می کشند
ابلیس
از خوفِ خاطراتِ کج اندیشِ شومشان
یک لحظه می گذرد
بی گدار و مست
و اضطراب
با پایِ آبله
در کوچه های بی هدفِ باردارِ روز
آبستنِ تخیّلِ مرموز می شود

خلوت گزیده گان
انگشت بر تصّورِ بیهوده می کِشند
اندام ِ سست شان
در استحاله ی خاموشِ خاطره
تکثیر می شود

و روزِ بی فروغ
در غربتِ تباهیِ اندیشه هایشان
تکرارِ قصه ی بی حاصلِ شکست
تکرارِ هر چه بود
تکرارِ هر چه هست.

#احمد_نجاتی

1 month, 3 weeks ago

با اندوه بسیار ، دوست اندیشمند و فرهیخته و ایراندوست ، میرزا شکور زاده از میان ما رفت.
انسانی بزرگ که همواره نام ایران بر زبان و ذهنش جاری بود.
یاد و نامش گرامی باد

1 month, 4 weeks ago

ترانه

حالا فقط یه عکس
تو قاب خاطره
مونده برام به جا
کنار پنجره

انگار که ماه من
جا مونده تو غروب
یه قرنه میگذره
از اون روزای خوب

شبیه معجزه
یه شب منو ببر
دلم میخواد با تو
یه کم برم سفر

همیشه با منی
ولی خیالیه
بدون تو شبام
سکوت خالیه

کجای اون روزا
رها شدی زمن
چی مونده که بگم
جز انتحارِ تن

منو فقط چشات
می‌تونه خواب کنه
سکوت تلخمو
پر از جواب کنه

تو این قفس منو
نذار به بیش و کم
نذار بدون تو
دوباره گم بشم

#احمد_نجاتی

4 months, 3 weeks ago

به شب اعتماد نکن
هر شامگاه
خورشید را می بلعد
و ماه را
پس می دهد

#احمد_نجاتی

https://t.me/nejati_ahmad/579

4 months, 3 weeks ago

قرن هاست در خودم زندانی ام
تمام ِ این کوچه های بن‌بست را
پیاده دویده ام
هیچ بزرگراهی
مرا به بیرون از شهر
هدایت نکرد

شهر
اندیشه ای نداشت
تنها شاعرانی غمگین
در کافه های دنج ِ خیابان هایش
از رنج می سرودند
و مردمانی صبور
که در پیاده رو هایش
انگار تا همیشه
در رفت و آمد بودند

شهر
هنوز هم
پر از کوچه های بن‌بست است
هنوز هم
در حال خونریزی ست
و هنوز
زخم هایش را
هر روز بالا می آورد

#احمد_نجاتی

https://t.me/nejati_ahmad/578

4 months, 3 weeks ago

طوری زیسته ام
که انگار هیچ وقت نبوده ام

همین چند پاییز ِ پیش
از پیاده‌رو های بولوار الیزابت که می گذشتم
ناگهان غمگین شده بودم
چقدر برگ های زرد و نارنجی
در دست های باد ولگرد می چرخیدند و رها می شدند

زنی فالگیر
به پارک دعوتم کرده بود
سرنوشتم را کف دستم گذاشت و رفت !

نمی دانستم از پس ِ این همه سال
به سکوتی طولانی خواهم رسید
نمی دانستم
که آن همه شعر
آن همه واژه های دور از ذهن
مرا به این همه تنهایی خواهد رساند

حالا دیگر
به چیزی نمی اندیشم
تنها با خودم
در رویاهایی دور دست
خواب ِ کودکی ام را می بینم
خواب هفت سالگی ام را
خواب ستاره ها را ...

#احمد_نجاتی

4 months, 3 weeks ago

کوتاه نمی آید این تنهایی
باید بروم
در شیار دور ِکوهی
کلبه ای بسازم
آن گاه
به یک شعر غم انگیز
دعوتش کنم

باید شعری بگویم
با موسیقی باد
با واژه های سکوت
با هجاهای تنهایی

رهایم نمی کند این شعر...

#احمد_نجاتی

https://t.me/nejati_ahmad/575

4 months, 3 weeks ago

نردبان

چه کسی دارد از نردبان بالا می‌رود؟
دارم فکر می‌کنم
این کلاغ
جمعه‌ها تا غروب کجا می‌رود
و وقتی برمی‌گردد چرا اصلاً سرحال نیست؟

شاید
اول به سراغ فروغ می‌رود
بعد هم سروقتِ کسی که پیراهن پیغمبران برایش خیلی گشاد بود
و قدّش کوتاه‌تر از یک هجای بلند...
نمی‌دانم
غروب هر جمعه
از سر قبر عاشقی می‌آید یا از لب گور شاعری
که مخاطبش فقط خودش بود
و فقط گاهی خدا سری به شعرهاش می‌زند
فقط
جمعه‌ها خیلی جلو می‌آید
کف حیاط رو به پنجره می‌نشیند
و تا سرِ شب به من نگاه می‌کند

آن وقت
بی‌سروصدا راهش را می‌گیرد و می‌رود
و صد قدم دورتر جیغی می‌کشد تا خواب دم صبح من کش می‌آید

دارم فکر می‌کنم
شاید این کلاغ چیزی می‌داند که سی سال با ما فاصله دارد
و افسوس می‌خورد
که چرا عمر آدم این‌قدر کوتاه است
و این یکی
چرا تا بیست سال دیگر نیست که ببیند آن وقت چه اتفاقی می‌افتد
و چه کسی دارد
از نردبان بالا می‌رود
که ستاره‌ها را گردگیری کند!

#مسعود_احمدی

4 months, 3 weeks ago

?یادی کنیم از استاد بزرگ مسعود احمدی به مناسبت سالروز ولادت‌شان

??? تنها یک لبخند
---------------------------------------------------------
همه‌ام
تباه شده است سیاه
در این حجم بی‌شکلِ همه از لجن تیره‌تر از قیر
نه فقط پوستم
که روحم حتا مغز استخوانم

خدا
به‌ناچار خود را به خواب زده است یا به بی‌خیالی
که این‌همه درد را نبیند
این‌همه سنگدلی و غارت حتا تن‌فروشی سیزده‌ساله‌ها را

من
با این واژه‌های واژگون چه کنم
که کسی
به متنی پناه بیاورد لبخندی بر لب

تب می‌کنم
هر وقت که از مردم می‌نویسم از جسدهای لت و پار متحرک
از مواد مخدر
از هرچه محرک و خواب‌آورها و کشنده‌ها

این‌بار که می‌آیی
نه کتاب برایم بیاور نه مجله و روزنامه
و نه آن نامه‌ها را
که پیغمبران نوشتند نوشتند فقط برای گرسنه‌ها و پابرهنه‌ها
تنها یک لبخند بیاور
برای لب‌های مردمی ناامید و خسته و برای من آغوشی بازتر از همیشه
-------------------------------------------------------------------------
دی 1397

نام و یادشان گرامی... ❤️?❤️?❤️
#مسعوداحمدی
#مسعود_احمدی
#masoudahmadi
#masoud_ahmadi
#شعر
#شاعر
#poem
#poet

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 3 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 days, 19 hours ago