?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 3 weeks ago
🔹️متن ترانه «بنگ بنگ»
من پنج سالم بود و اون شش سالش
سوار بر اسبهای چوبیمون!
اون سیاه پوشیده بود و من سفید
اون همیشه پیروزِ این مبارزه بود
بنگ بنگ! به من شلیک کرد
بنگ بنگ! من افتادم رو زمین
بنگ بنگ! اون صدای ترسناک
بنگ بنگ! عشقم به من شلیک کرد
فصلها اومدن و دنیا رو عوض کردن
بزرگ که شدم صداش میکردم عشق من
اون همیشه میخندید و میگفت:
«یادت هست وقتی بازی میکردیم؟
بنگ بنگ! بهت شلیک کردم
بنگ بنگ! تو افتادی رو زمین
بنگ بنگ! اون صدای ترسناک
بنگ بنگ! همیشه بهت شلیک میکردم»
موسیقی پخش میشد و مردم میخوندن
برای من اما، تنها ناقوس کلیسا مینواخت!
حالا اون رفته و دلیلش رو نمیدونم
تا همین امروز هم گهگاهی گریه میکنم
اون حتی از من خداحافظی نکرد
حتی وقت نذاشت یه دروغ سرهم کنه
بنگ بنگ! به من شلیک کرد
بنگ بنگ! من افتادم رو زمین
بنگ بنگ! اون صدای ترسناک
بنگ بنگ! عشقم به من شلیک کرد
برگردان: گروه ترجمهی کلمات
🔹️«بنگ بنگ» (با نام دیگر «عشقم به من شلیک کرد») قطعهایست که برای اولین بار توسط شِر (خواننده آمریکایی) در سال ۱۹۶۶ خوانده شد. ملودی و ترانه این قطعه توسط سانی بونو (همسر شِر) نوشته شد و در دومین آلبوم این خواننده منتشر گردید. در همان زمان استقبال خوبی از این اثر شکل گرفت و موجب شد این قطعه به ترتیب در رتبهی دوم و سوم ۱۰۰ آهنگ برتر هفته در آمریکا و بریتانیا قرار بگیرد.
در سال ۱۹۶۷ نانسی سیناترا (دختر فرانک سیناترا) اجرایی متفاوت -با تنظیم خودش- از این آهنگ ارائه کرد. این تنظیم و اجرای تازه در سال ۲۰۰۳ توسط کوئنتین تارانتینو (کارگردان برجسته آمریکایی) در تیتراژ ابتدایی فیلم بیل را بکش مورد استفاده قرار گرفت و باعث شد به شکل چشمگیری این ترانه مجدداً مطرح شود، به طوری که نسخهٔ سیناترا امروزه در میان مردم بیشتر از نسخهٔ اصلی شناخته شده است.
در سال ۲۰۱۷ نیز بار دیگر بازخوانی تازهای از این آهنگ توسط دوآ لیپا (خوانندهی بریتانیایی) ضبط و اجرا گردید.
در ادامه «مجلهی کلمات» علاوه بر متن ترانه -به فارسی- ویدئوهایی از نسخههای اشاره شده در مطلب را برای شما منتشر میکند:
فصل سوم کتاب "فیلم ساختن" نوشتهی سیدنی لومت با ترجمهی بهمن فرمان آرا، با این جملهی خارق العاده آغاز میشود: «سبک بعد از عشق لغتی است که همیشه به اشتباه از آن استفاده شده است.» لومت میگوید که بحث درباره سبک به عنوان چیزی جدای از محتوای فیلم واقعا عصبانیاش میکند، چون معتقد است که فرم همیشه باید از محتوا تبعیت کند.
برای او سبک، گاهی با محدود کردن راههای اجرا به دست میآید و گاهی با مکالمات طولانی با نویسنده، مدیر فیلم برداری، طراح صحنه و تدوینگر و یا با تکرار درون مایهی اصلی فیلم.
روزنامهی لسآنجلس تایمز، مطالبی را از قول سینماگران دربارهی لومت، منتشر کرده است. وودی آلن دربارهی او میگوید: سیدنی لومت حقیقتاً یکی از فیلمسازان بااستعداد و پرانرژی نیویورکی بود که بهترین فیلمش «تپه» است. من همیشه درباره او شگفتزده بودم که چگونه میتوانست این همه فیلم، آنهم با این کیفیت بسازد، مهمتر از همه اینکه همیشه بازیگران زن و مرد زیرنظر او بهترین بازی خود را جلوی دوربین ارائه میکردند، این مرد حتی مردهاش بیشتر از مردم زنده انرژی دارد.
کوئنسی جونز آهنگساز و تهیه کنندهی هالیوودی که برای چهار فیلم از آثار لومت آهنگ ساخته بود، گفت: من از اینکه با چنین شخصیتی همکاری داشتم، بسیار مفتخرم، سیدنی فیلمساز رویایی بود که فیلمهایش در فرهنگ و جامعه ما تاثیری ماندگار داشته است. نسلهای آیندهی فیلمسازان از آثار سیدنی در کارهایشان الهام خواهند گرفت و دیگر هیچ فیلمسازی متولد نخواهد شد که بتواند جای او را بگیرد.
مارتین اسکورسیزیهم معتقد است: مرگ سیدنی لومت بهطور مشخص پایان یک دوره در عرصهی فیلمسازی است. او کار خود را در زمینه تئاتر به عنوان بازیگر آغاز کرد و مسیر خود را در دوران طلایی تلویزیون پیگرفت و به مرور وارد سینما شد و در سال ۱۹۵۷ با ساخت فیلم «۱۲ مرد خشمگین» کولاک کرد و به شهرت دست یافت. من اکثر فیلمهای او را ستایش میکنم که از جمله آنها میتوان به «سرپیکو»، «بعدازظهرسگی» و فراتر از آن «شاهزاده شهر» اشاره کرد.
آل پاچینو بازیگر فیلمهای «سرپیکو» و «بعدازظهر سگی» هم پس از مرگ لومت گفت: او در حالی مرد که میراثی ارزشمند از خود بهجا گذاشت، ولی برای کسانی که او را از نزدیک میشناختند، او فراتر از یک فیلمساز موفق، فردی انساندوست و مردی مهربان بود.
لومت در مصاحبهای در نیویورک تایمز گفته است: "در حالی که هدف همهی فیلمها سرگرمی است، نوعی فیلم هست که معتقدم یک قدم جلوتر میرود و تماشاگر را وادار میکند تا از جنبههای متفاوت، وجدان خود را بررسی کند، گویی فکر را تحریک کرده و ذهن را به جریان میاندازد."
ترجمه و تدوین: نسترن اخلاقی، مائده جهاندار
فهرست منابع:
https://www.wikipedia.org
https://cinemacinema.ir
https://ravannegah.com
https://www.nytimes.com
https://www.latimes.com
https://www.dw.com
?گزیدهای از شعرهای نیما یوشیج?
?تو را من چشم در راهم
تو را من چشم در راهم شباهنگام
که میگیرند در شاخ تلاجن سایهها رنگ سیاهی
وزان دلخستگانت راست اندوهی فراهم
تو را من چشم در راهم
شباهنگام در آندم که بر جا درهها چون مردهماران خفتگانند
در آن نوبت که بندد دست نیلوفر
به پای سرو کوهی دام
گرم یادآوری یا نه
من از یادت نمیکاهم
تو را من چشم در راهم.
?پاسها از شب گذشته است
پاسها از شب گذشته است.
میهمانان جای را کردهاند خالی، دیرگاهی است
میزبان در خانهاش تنها نشسته.
در نیآجین جای خود بر ساحل متروک
میسوزد اجاق او
اوست مانده اوست خسته
مانده زندانی به لبهایش
بس فراوان حرفها امّا
با نوای نای خود در این شب تاریک پیوسته
?داروگ
خشک آمد کشتگاه من
در جوارِ کشت همسایه.
گر چه میگویند: «میگریند روی ساحل نزدیک سوگواران در میان سوگواران.»
قاصد روزان ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
بر بساطی که بساطی نیست
در درون کومهی تاریک من
که ذرهای با آن نشاطی نیست
و جدار دندههای نی به دیوار اتاقم دارد از خشکیش میترکد
چون دل یاران که در هجران یاران
قاصدِ روزانِ ابری، داروگ! کی میرسد باران؟
?بر سر قایقش
بر سر قایقش اندیشهکنان قایقبان
دائماً میزند از رنج سفر بر سر دریا فریاد:
«اگرم کشمکش موج سوی ساحل راهی میداد.»
سخت طوفانزده روی دریاست
ناشکیباست به دل قایقبان
شب پر از حادثه، دهشتافزاست
بر سر ساحل هم لیکن اندیشهکنان قایقبان
ناشکیباتر بر میشود از او فریاد:
«کاش بازم ره بر خطهی دریای گران میافتاد!»
?ریرا
«ریرا»... صدا میآید امشب
از پشت «کاچ» که بند آب
برق سیاه تابش تصویری از خراب
در چشم میکشاند.
گویا کسی است که میخواند...
امّا صدای آدمی این نیست.
با نظم هوش ربایی من
آوازهای آدمیان را شنیدهام
در گردش شبانی سنگین؛
زاندوههای من
سنگینتر.
و آوازهای آدمیان را یکسر
من دارم از بر.
یکشب درون قایق دلتنگ
خواندند آنچنان؛
که من هنوز هیبت دریا را
در خواب
میبینم.
ریرا. ریرا...
دارد هوا که بخواند.
درین شب سیا.
او نیست با خودش،
او رفته با صدایش امّا
خواندن نمیتواند.
?فرق است
بودم به کارگاه جوانی
دوران روزهای جوانی مرا گذشت
در عشقهای دلکش و شیرین
(شیرین چو وعده ما)
با عشقهای تلخ کز آنم نبود کام.
فیالجمله گشت دور جوانی مرا تمام.
آمد مرا گذار به پیری
اکنون که رنگ پیری بر سر کشیدهام
فکری است باز در سرم از عشقهای تلخ
لیک او نه نام داند از من نه من از او
فرق است در میانه که در غره یا به سلخ.
?هست شب
هست شب یک شبِ دم کرده و خاک
رنگِ رخ باخته است
باد، نوباوهی ابر، از بر کوه
سوی من تاخته است
هست شب، همچو ورم کرده تنی گرم در استاده هوا،
هم ازین روست نمیبیند اگر گمشدهای راهش را.
با تنش گرم، بیابان دراز
مرده را ماند در گورش تنگ
به دل سوختهی من ماند
به تنم خسته که میسوزد از هیبت تب!
هست شب. آری، شب.
?فهرست آثار نیما یوشیج?
?مجموعه شعر:
▪️رنگ پریده، خون سرد: ۱۲۹۹
▪️ای شب: ۱۳۰۱
▪️افسانه: ۱۳۰۱
▪️خانواده سرباز: ۱۳۰۵
▪️سرباز فولادین: ۱۳۰۶
▪️ققنوس: ۱۳۱۶
▪️سوگنامهی وای بر من: ۱۳۱۸
▪️مانلی و خانهی سریویلی: ۱۳۱۹
▪️امید پلید : ۱۳۲۲
▪️مرغ آمین: ۱۳۳۰
▪️دل فولادم: ۱۳۳۰
▪️ماخاولا: ۱۳۴۴
▪️شعر من: ۱۳۴۵
▪️ناقوس: ۱۳۴۵
▪️شهر شب و شهر صبح: ۱۳۴۶
▪️قلمانداز: ۱۳۴۹
▪️فریادهای دیگر و عنکبوت رنگ: ۱۳۵۰
▪️آب در خوابگه مورچهگان: ۱۳۵۰
▪️روجا: ۱۳۶۴
?داستان کوتاه و رمان:
▪️آیدین: ۱۳۰۵
▪️مرقد آقا: ۱۳۰۹
▪️آهو و پرندهها: ۱۳۴۹
▪️توکایی در قفس: ۱۳۵۰
▪️کندوهای شکسته: ۱۳۵۴
شعر نیمایی تفاوتهای آشکارِ درونی و بیرونی با شعر سنتی دارد. از لحاظ فضاسازی و حس عاطفی بیشتر جنبههای اجتماعی- انسانی دارد؛ تخیّلاش عینی و ابژکتیو است و صُوَر خیال هر شاعر از تجربهی شخصیِ او سرچشمه میگیرد. از منظر دایره واژگان محدودیتی در کار نیما نیست و به شرط فراهم بودن زمینه، هر کلمهای را در شعر نو به کار میبرد. در رابطه با وزن، زیباشناسیِ شعر نو به شعر وزنِ طبیعی و درونی میدهد و وزن یکنواخت، با طول عروضی ثابت را در کلیت ساختمان یک شعر غیرطبیعی میداند؛ به نظر او وزن باید تابع احساسات و عواطف شاعر باشد. ارزش قافیه را در این میدانست که موسیقی را تکمیل کند، امّا ضروری نمیدانست که همهجا تکرار شود؛ بلکه هر جا مطلبی تمام بود، از قافیه استفاده میکرد.
نیما، آگاهیِ زیادی به مسائلِ مختلفِ اجتماعِ آن زمان داشت، و از ژرفایِ وجودش برایِ آزادیخواهی تلاش کرد، چه با گرفتن تفنگ بر دستانش و چه با گرفتن قلم در دست.
آگاهی، شعور و درایتِ تاریخیِ نیما از فضایِ انقلابیِ جامعه است، که حال و هوای این فضای انقلابی را از پس حرکت پیشرو تجددخواهانی مثل تقی رفعت و لاهوتی به شکلی طبیعی و اثرگذار به ساحت شعر میکشاند. و همین فضایِ انقلابی باعث شد تا او به شکلی ناب و منحصربهفرد، اشاراتِ عمیقی به مبارزات کسانی که برای آزادیخواهی جانبازی کردند و در اسارت رفتند داشته باشد؛ که نمونههای مختلفی در شعرهایی مثلِ داروگ، مرغِ آمین یا شعر برف و.. موجود است.
به طور مثال در شعر برفِ نیما، (زردها بیخود قرمز نشدهاند...) یک سمفونیِ بزرگ و یک سینمای عظیم اتّفاق افتاده است، یک سمفونی که همهی سازها مینوازند و هر سازی که در حالِ نواختن است، در عینِ کثرت به وحدت میرسد. وحدتی که از این کثرتِ بیشمار ایجاد میشود. لحظه به لحظه که با شعر برف همراه میشویم موزیکی را میشنویم که کاملاً جانافزاست. بازی کردن بینهایت ستودنیِ رنگ و نور با یکدیگر. کاری که نیما بسیار خوب از پسِ آن برآمده است و نمونهاش کمیاب است. در این شعر بسامدِ رنگ و نور موتیفِ شعر شده و در واقع تبدیل به اصلی زیباشناسانه در کلیت اثر میشود.
نیما، پدرِ شعرِ نو فارسی توانست شعرِ کهن فارسی را که در شمار اثرگذارترین شاخههای شعری جهان بود امّا هنوز به شیوهای قدیمی در دورهی تازهی اجتماع ایران نفس میکشید، به شکلی طبیعی دگرگون کند. وی انقلابِ عظیمی در ادبیات بر پا کرد و در این راه با تندیها و مشقتهای بسیار مواجه شد. امّا عشق به این راه، گزند و تلخی نمیشناسد که شور و آگاهی پرچمدارِ این امر بود. هر چند تا روزهای پایانی هم در درون نیما انقلاب بود، از فراق و جدایی عشقِ دورانِ جوانیاش صفورا گرفته تا گرفتن تفنگ در دَستان و مشاهدهی پیکرهایِ سرد و بیجان همرزمانش در زیر سایههای درختان در جنگل؛ جنگلی که میسرود نوای آزادی را.
و در نهایت تمام اینها مجموع شد در انقلابی که چون آثارش ققنوسوار دروازههای جهان مدرنِ ادبیات را به روی فرزندانِ شعریاش گشود. شاید اگر زندگی مجالش میداد انقلاب از پس انقلاب میکرد با شعرهایش، آگاهیاش، عشقش به میهن و جهان پر رمز و راز هستی.
سرانجام نیما یوشیج، ۱۳ دی ماه ۱۳۳۸ در سن شصت و دو سالگی در پی مبارزه برایِ گشودن و یافتن دریچهای تازه به شعر که جان و زندگیاش بود؛ پس از طیِ راهی دراز و پیروزیِ دلخواه، و پر از کجفهمیِ رفیقانِ ناهمراه؛ پس از گریههای شبانه برای دوستان و رفیقان همراهی که جوان جوان بر خاک افتادند؛ پس از پیمودن راه درازی که با پای آبله یا «غم این خفتهی چند» پیموده بود، با این پرسش همیشگی که در کجای این وطن میتواند آرام بگیرد، در میان این همه آدم کجا میتواند همزبانی بیابد و در این شب تیره و بیپایان روزنی به صبح روشن بیابد، یا به کجایِ آن میتواند قبای ژندهی روستایی و سادهاش را بیاویزد؛ جهان را با تمام تعلّقاتش وداع گفت.
پیکر نیما در امامزاده عبدالله تهران به خاک سپرده شد و سپس در سال ۱۳۷۲، بنا بر وصیّت وی، پیکر او را به خانهاش در یوش منتقل کردند.
«این منام مانده به زندان شب تیره که باز،
شب همهشب،
گوش بر زنگ کاروانستم.»
?گردآوری، تالیف و تدوین: هستی خاوری
?فهرست منابع:
۱.اسلامیه، مصطفی (زندگینامهی نیما یوشیج)
۲.حسینیان، محمّدعلی (پادکست- کانون سخنوران)
۳.صالحی، سیدعلی (تورنادو... پیر میشود)
۴.شافعی، خسرو (صد شاعر)
۵.شاهسون، کریم ( شاعرانهها و باورانهها در نامهها و نثر نیما)
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 3 weeks ago