𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 19 hours ago
ساختن
صاد میگفت آن روزهایی که میرفت کلاس یوگا نمیتوانست بنویسد. میگفت یوگا، همه خشمش را میگرفت و رمق نوشتن را هم. انگار که خشم سوخت اولیه او برای نوشتن باشد؛ من اما برعکسم، آن روزهایی که در کلاس یوگا عمیقا با بدنم ارتباط میگیرم؛ میلم برای نوشتن هم دو چندان میشود. بارها شده بعد از کلاس توی راه، هولهولکی نوشتههایی که شوق به دنیا آمدن را دارند در نوت گوشی تایپ کردهام. گاهی به این فکر میکنم اگر یوگا خشم من را هم میگیرد؛ که گرفته است! پس سوخت من برای نوشتن چیست؟
آن روز همباشگاهیام را بعد از یک سال دیدم. گفت: یادت هست مدام میگفتی خشم دارم؟ هنوز هم همانطوری هستی؟ پیش خودم گفتم خشم؟ "کی بود؟ کجا رفت؟ چرا بود و چرا نیست؟" راست میگفت! آن روزها لبریز بودم از خشم. در واقع از دست آدمها عصبانی بودم؛ اما به جان خودم میافتادم. شاید به خاطر همین هم سه ساعت توی باشگاه میماندم و آن هالتر چندین کیلویی را روی شانهام میگذاشتم و پشت سر هم اسکوات میزدم و بعد آن باکس دوستداشتنی را مقابلم میگذاشتم و دندانهایم را محکم به هم فشار میدادم و با هیجان روی آن میپریدم. اما حالا خالیام؛ خالی از عاطفه نه؛ از خشم!
وقتی که خشم با من نیست، یک دفعه نبودش را حس میکنم. دنبالش میگردم. انگار که به آن خو گرفته باشم. من هیچ وقت آدم داد و بیداد و هوار کشیدن نبودم؛ من همیشه خشمم از همه را، مخصوصا از آنهایی که دوست دارم؛ میگرفتم و روی خودم پرتاب میکردم. یک کودک سه ساله ترسیده درون من؛ هدف اولیه خشمم بود. حالا دلم برایش میسوزد. برای همه آن روزهایی که سرش داد کشیدم و او را مقصر دانستم و سرزنش کردم.
ر میگفت: تو حتی در نوشتههایت هم به چیزی اعتراض نمیکنی. حتی در آنجا هم خشمت از دیگران را نشان نمیدهی. ر راست میگفت. خیلی اوقات به جان خودم میافتم و خودم را شرحه شرحه میکنم و بعد زیر میکروسکوپ میبرم تا با دقت ببینم. اما به جان بقیه نه! از چه میترسم؟ از طرد شدن؟ از دوستداشتنی نبودن؟
حالا میخواهم بگویم من بعد از تجربه یوگا؛ عصبانی نیستم! البته از خودم نیستم! از دست چیزهای دیگر نمیدانم؛ شاید... یک جایی میخواندم که شما برای تغییر دادن همه چیز باید یک بار با همه وجود خشمگین شوید!
بله خشم میسوزد اما میسازد هم! خشم تو را وادار میکند بدوی، حد و مرز تعیین کنی، ویران کنی، بسازی، فریاد بزنی، صدایت را به گوش بقیه برسانی، ابراز وجود کنی، از خودت مراقبت کنی. بله! خشم همان احساس سازندهای است که باید جدیاش بگیرم!
مریم علیپور-یادداشتها
این هم کانال جالبیه.
من مدتهاست که گوش ندادم به مطالب جدید اما اون موقع که گوش میدادم دوست داشتم 😊
🌱 چه کسی «مادرخرج» است؟
یکی از همکلاسیهایم اخیرا بچهدار شده. تا وقتی باردار بود و کلاسها را به زحمت، اما مرتب شرکت میکرد، آقایان اساتید دائم به صراحت یا اشارت حالیش میکردند که بعید است بتواند بین مادری و تحصیل در مقطع دکتری جمع کند. حالا که بچهٔ متولد شده را دوبار در هفته به مادربزرگش میسپارد و مسافتی ۲۰۰ کیلومتری را صبح میرود و شب برمیگردد، همان اساتید دائما از بابت دشواریهایی که این قضیه برای بچه دارد، ابراز نگرانی میکنند. دیروز پیش استاد جوانم بودم که خودش مادر است. داشت توضیح میداد که فرزندش را استثنائا همسرش نگه داشته تا او به برخی کارهای عقب افتاده برسد. دانشجوی پسری که در اتاق بود شروع کرد به تحسین کردن از همراهی آن پدر.
راستش من خسته شدهام از اینکه روضهٔ این تفاوتها را بخوانم و مفاهمه و همدلی نبینم. خسته شدهام که به آقایان اساتید یادآوری کنم که خودشان هم بچههای کوچک دارند، ولی بدون دغدغه دربارهٔ بچههایشان تا دیر وقت در دانشکده و پژوهشکده و کلینیک میمانند. خستهام که با آن دانشجوی جوان یکبهدو کنم که آیا تا به حال از «همراهی» همسران اساتید مرد هم شگفتزده شده و تحسین کرده؟ من دیگر حتی با نزدیکانم هم در این باره درددل نمیکنم که چقدر از واگرایی اهداف و وظایفم فرسوده میشوم؛ از اینکه دائم باید حساب و کتاب کنم که هجده ساعت بیداریام را چطور بین چندین اولویت مختلف بخش کنم و در نهایت هم همیشه عذاب وجدان داشته باشم که برای عزیزانم به قدر کافی حضور نداشتهام. بعضی از دور و بریهایم مرا به چشم یک برنامهریز نامنعطف میبیند، ولی این فقط اقتضای زندگی کسی است که میخواهد به همهٔ چیزهای واگرایی که برایش مهم هستند وفادار باشد.
نه اینکه مردها سختکوش نیستند؛ نه اینکه مردها از عزیزانشان مراقبت نمیکنند. حرفم این است که در دنیایی که بشر تا اینجا ساخته، برای مردها بسیار آسانتر است که بین همهٔ اهدافشان همگرایی برقرار کنند؛ استاد مردی که تا دیروقت در دانشکده میماند، همزمان که به علائق و استعدادهایش خدمت میکند، به خانوادهاش هم خدمت میکند و از این بابت قدر مضاعف میبیند. رشد شخصی و حرفهای و وظایف خانوادگی برای مردها بسیار همگراتر است. اما جامعه هنوز و همچنان از زنها خدمات مشخصی را میخواهد که میتواند هیچ ربطی به استعدادهای فردیشان نداشته باشد؛ بلکه چیزی کلیشهای و از پیش تعیین شده است. تازه بخشی از همین مسئولیتهای سریدوزیشده هم در هیچ ترازویی به حساب نمیآیند چون آوردهٔ مادی ملموسی ندارند؛ مثلا مسئولیت نامرئی برقرار نگه داشتن پیوندهای فامیلی.
یک بار در جمعی از خانوادههای چند استاد بازنشستهٔ دانشگاههای تهران بودیم. همان طور که آقایان اساتید در سالن نهارخوری مسائل ایران و جهان را حلاجی میکردند، همسران خانهدارشان در اتاق کناری خاطراتی از گذشته و زمان دانشجویی شوهرها میگفتند؛ از جمله خاطرهٔ زمانی که مردها خودشان را برای یک امتحان مهم در کتابخانه حبس کرده بودند و زنها در کشور غریب دنبال دکتر برای بچههای بیمارشان میگشتند. همان وقت معنای موفقیت این مردها در چشم من تغییر کرد. همیشه فکر کردهام ارز واقعی در این دنیا، یعنی آن ارزی که در نهایت همهٔ ارزها نمادها و نمایندههایی برایش هستند، زمان یا در واقع عمر عزیز آدمی است. اگر این موضوع را به حساب بیاوریم، شاید تصورمان از اینکه هرکسی چقدر دارد «خرج» میکند تغییر کند.
«یه سؤال جدی»
این چیزها که درمورد امارات میگند قابل اعتنا هست؟ برای کسانی که از ideal به idle رسیدند، خوبه برای عقبگرد؟
ایده کافهبازی را ببرم اونجا بلکه بتونم بفروشم، چهار نفر بیشتر بهره ببریم.
ناتانائیل: اگر خواستی یه کاری بکنی لازم نیست بگی، انجامش بده. در سکوت.
قمارگر: آدم مشورت که میتونه بکنه و نگران چهار تا عقل دیگه هم بشه.
من هم سال ۱۳۹۲ ایران بودم و شاهد هجوم ایرانیان بودم که از سیلیکونولیها آمدند ایران و سال ۱۳۹۷ با دلخوری زیاد برگشتند سر کار و زندگی خودشون.
الان چند تا founder بیزینسهای ایرانی را دیدم که location شون را زدند امارات یا کانادا. اونهایی که تا چند سال پیش به عنوان الگوی کارآفرینی مطرح بودند.
الان هم میبینم رسانهها خیلی دارند روی امارات مانور میدهند. حتی پیرمردها هست که گفتم پیر کردند ما را از بس غر زدند و هشدار دادند، هی مدام هشدار میدهند که به داد جوانها برسید که امارات آنها را جذب کرده. (ما نفهمیدیم که کی آخرش مخاطب این دستورات هست!)
ناتانائیل: قمارگر! داری خودت هم غرغر میکنی. غر میزنی که چرا اونها غر میزنند 😂
قمارگر: شما را اسمت را باید بذارند مچگیر!
اساتید بزرگوار، اگر خواندید و چیزی به عقلتون رسید به ما هم بگید بلکه از جهالت دربیاییم.
واقعا امارات در حال پیشرفت هست و واقعا مرکز ایدههاست و تجمع کارآفرینی؟؟
چرا توسعه محلی (یا همان community development)؟ مفهوم community development از همان شروع ترجمه به فارسی دارای سوء تفاهم و فروکاستن ارزش شده است. community واحدی از جامعهاست که افرادش با هم ارتباط رو در رو دارند، نوعی همبستگی درونی دارند و از نتایج آن تابآوری…
چرا توسعه محلی (یا همان community development)؟
مفهوم community development از همان شروع ترجمه به فارسی دارای سوء تفاهم و فروکاستن ارزش شده است. community واحدی از جامعهاست که افرادش با هم ارتباط رو در رو دارند، نوعی همبستگی درونی دارند و از نتایج آن تابآوری و حمایت اجتماعی است. بهترین مثالهایی که از آن میشناسیم اینهاست قبیله، محله(در مفهوم اصیلش)، روستا و طایفه. اجتماعات انسانی که به معنی واقعی کلمه به داد هم میرسند. community دقیقا جایی است که انسان از فردیتش خارج میشود و چه خوشبخت انسان غیرمدرن که از اول متعلق به یک یا چند community بود.
دورهای که در آن هستیم دورهٔ اضمحلال communityهاست. دورهای که بسیار پیش میآید کسی متولد شود و از ابتدا به یک community قدرتمند متعلق نباشد. یا در طول زندگیاش چشم باز کند و ببیند به چنین شرایطی دچار شده. انسانِ تنها. انسان بی حامی...
انسان، منطقی داشت که علیه community هایش قیام کرد و از دل آن بیرون زد. کنترل اجتماعی، محدود شدن نوآوری و پس دادن آن چیزی که از community میگیری روی دیگر سکه بود. انسان دنیای جدید فکر کرد خودش برای خودش کافی است. یا میتواند به دل جامعه (Society) پناه ببرد. اما جامعه آن ویژگیها را ندارد.
معادل مورد علاقهٔ من برای community، نه اجتماع محلی، نه اجتماع و نه هیچ عبارت رایج دیگری است. من «قبیله» را دوست دارم.
در نگاه کلان، بشر در حال بازگشت به قبیله است. اما این بار قبیلههایی که خودش انتخابشان میکند و قواعدش را نه به شکل تاریخی و سنتی که آگاهانه تعیین میکند. قبیلهای که بر مبنای «مشارکت» اعضای آن شکل میگیرد.
من کی به توسعه محلی علاقهمند شدم؟ خیلی پیشتر از آنکه بفهمم رشتهای به این نام هست. خیلی پیشتر از آن که بفهمم این یک مهارت یا تخصص است. من زمانی به این مفهوم علاقهمند شدم که عمیقا دلم یک قبیله خواست. دلم خواست متعلق به گروهی باشم که هوایم را داشته باشند. و الحق که داشتند و دارند.
امروز شنیدم که community development کنار رشتههایی مثل انرژی هستهای و فیزیک اتمی رفته در لیست TAL (لیست رشتههایی که اگر فرد آن را خوانده باشد و بخواهد شهروندی آمریکا و فکر کنم کانادا بگیرد با سختیهایی مواجه خواهد شد.) راستش را بخواهید، این به نظرم بد که نیست خوب هم هست. این یعنی که جایی در دنیا که خوب حواسش هست جایی بخوابد که زیرش آب نرود، به استراتژیک بودن این رشته پی برده. و متاسفانه ما هنوز پی نبردهایم! رشتهای که اگر قدر و منزلت آن دانسته شود و البته اگر درست آموزش داده شود باید جایگاه باهوشترین و پرتلاشترین آدمها باشد. باید جایگاه عاشقترین آدمها به زندگی باشد، امروز در حالتی رو به احتضار است. من بارها توصیه کردهام که اگر فعال حوزهٔ توسعه محلی هستید بیایید دانشگاه و این رشته را بخوانید،الان این قید تاکیدی را اضافه میکنم که در هرسنی که هستید، در هر جایی از ایران که هستید، بیایید و بخوانید. بخشی بخاطر یادگرفتن آنچه میشود از فضای علوم اجتماعی یاد گرفت و بیرن از دانشگاه نمیشود و بخشی بخاطر باز پس گرفتن این رشته. بخاطر کشوری که بیشتر از انرژی هستهای به community development نیاز دارد. به کسانی که روستاهایش را در مسیر توسعه (یا حتی مقابله با توسعه) راهبری کنند. به کسانی که به احیای محلههای شهری فکر کنند. به کسانی که به هر قبیلهای فکر کنند که در آن انسان اینقدر تنها نباشد.
این رشته در وضعیت فعلیاش (که امیدوارم تا چند سال آینده تغییر کند) مناسب کسی که اهل این فضا نیست و میخواهد آن را یاد بگیرد نیست. متاسفانه دانشجویی که از موضوع بیخبر است و وارد این رشته میشود تا آخرین روز حضورش بر عبارت روستایی و شهری که گرایش رشتهاست بیشتر از مفهوم توسعه محلی تاکید میکند و حتی حاضرم شرط ببندم که از فارغالتحصیلان این رشته، اگر پیش از ورود یا در حین آن در بیرون از دانشگاه با مفهوم توسعه محلی مواجه نشده باشند و آن را تجربه نکردهباشند، حتی بعد از پایان تحصیلشان متوجه اهمیت یا حتی چیستی توسعه محلی نمیشوند.
اما این کشور به رشتهٔ community development نیاز دارد، همانقدر که به پزشک، همانقدر که به مهندس عمران!
ای کاش کسانی که تجربهٔ میدانی و فهم عمیق از این حوزه دارند با دانشگاه آشتی کنند و این رشته را احیا کنند. امیدوارم خسته نشوم و یکی از این افراد باشم...
ارتباط با نویسنده @E_morad
«من نه منم . . . ?»
یه سری بندههای خدا میدونند، بقیه بندههای خدا هم بدونند که قمارگر به علوم اجتماعی علاقه داره. به اقتصاد هم علاقه دارم.
از این رو کانالهای آدمهای علوماجتماعی را گاهی سرکی میکشم. ازشون چیزهایی را هم فوروارد کردم.
یه چیزی که همش توی کانالهای همشون میبینم اینه که یه کلونی بین خودشون ساختند و هی از کانالهای هم فوروارد میکنند. حالا فهم این سخت نیست. کلا مشاهده کلونیها روزبروز داره راحت میشه چون ما داریم بیشتر توی شبکههامون فرو میرویم.
https://www.aparat.com/v/i94Qm
یه چیز جالبتری که مشاهده میکنم اینه که توی کلونیها هیچ زنی وجود ندارد. نه در حوزه اقتصاد نه در حوزه علوماجتماعی یا جامعهشناسی و نه حتی درمورد زنان، هیچ زنی نیست که حرفی بزنه و دیده بشه.
توی اون کانالهای اساتید هیچ خانمی نیست که کانالش فوروارد بشه یا اصلا توی جلسات حضور داشته باشه یا حتی مجری باشه. معمولا جمع جمع مردانه است. حضور خلوت انس است . . .
خود من هم دچار این خطا شدم و آدمهایی که ازشون فوروارد میکنم کمتر خانمها هستند. لذا آخر این پست کانالهای چند تا خانم را معرفی میکنم. چرا آخرش؟! ? همینجا معرفی میکنم و بعد بقیه حرفم را میگم. ترتیبشون به ترتیب سر زدن من به اون کانالها هست.
? کانال الهام مراد ، توسعه کسب و کار کوچک
? کانال زهره پندی ، آموزش ریاضی
? کانال زینب بهرامی که اتفاقا این نوشتهاش زیاد دیده شد
? کانال عرفان نظرآهاری، شاعر و نویسنده
? کانال سارا آناهید ،
? کانال آغشام گلن ، پر از زردآلو ?
? یه کانال منبع که کانالهایی که ادمینشان خانم هستند را معرفی میکنه.
???????????
اما بعد . . .
چند باری شده که رفتم یه سرکی به کانالها بزنم، دیدم إ چقدر لحن این نوشته شبیه لحن من هست. اسکرول را بالا بردم دیدم إ از کانال من فوروارد شده ?
? https://t.me/meidari/1153
? https://t.me/fazeli_mohammad/3308
? https://t.me/yaser_arab57/12580
حالا به مناسبت اینکه چند بار پستهای من توی کانال اساتید رفته، خواستم بگم که این توهم به من دست داده من اولین خانمی هستم که ???☺️ بله ?
جالبه این اساتید علوم اجتماعی و علوم اقتصادی همش حرف سیاسی میزنند. من هم سر در نمیارم.
اینو همه میدونند که قمارگر که بنده باشم، دوزار حرف سیاسی و تحلیل سیاسی بلد نیستم. بارها گفتهام و بار دگر هم گفتم. تحلیلهای سیاسی من اینهاست که نه سر داره نه ته:
https://t.me/ghomar_fekr/1113
از شر سیاست در امان بمانیم بفرمایید قمار . . . اصلا بریم فیلم داگویل را ببینیم. فیلم Dogville هم فیلم عجیبی بود. اصلا از اون چیزهایی بود که هم سرش شوک شدم هم تهش. هم بعدش که نقدهاش را خواندم کیف کردم.
سینما هم دنیای جالبیهها. اصلا سینما و نمایش دنیای جالبیه. کانالی میشناسید که نقد فیلم بکنه باحال باشه؟
دیروز برای دویستمین بار انیمیشن sing را دیدم. هم 1ش را و هم 2ش را.
حالا که نوشتههای دیده شدهام را گذاشتم بقیه نوشتههای دیده شده را هم بگذارم. زشته همه ببینند دوستای خودم نبینند:
?? این را برای نمایشگاه کار نوشتم:
https://t.me/sharifmathgirls/247
?? این برای آموزش برنامهنویسی بود:
https://t.me/qesekodak/2220
?? این را هم تقریبا همه دیدید، شاید یکی دو نفر ندیدند:
https://t.me/shariftoday/18336
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 19 hours ago