?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago
مهوش شهریاری ثابت، متولد ۱۳۳۱ در اردستان و دارای لیسانس روانشناسی پیش از انقلاب ۵۷ به عنوان آموزگار ، مدیر و رئیس کمیته سواد آموزی فعال بود. بعد از انقلاب اسلامی به جرم بهایی بودن بیکار و خانه نشین شد.
ثابت به مدت ۱۵ سال مدیر موسسه اموزش عالی بهاییان بود تا کمی از تبعیض آموزشی که در حق جامعه بهایی ایران اعمال میشد را بکاهد.
او از سال ۸۶ تا ۹۶ به مدت ده سال بدون حتا یک روز مرخصی زندانی بود و رهآورد این زندان بیماری سل و پوکی استخوان و مجموعه اشعاری بود که تحت عنوان شعرهای زندان در انگلستان چاپ شد تا «انجمن جهانی قلم» در سال ۱۳۹۶ او را شایسته عنوان «نویسنده بین المللی شجاعت» بداند.
در تابستان ۱۴۰۱ با وجود ابتلای خانم ثابت به بیماری کرونا بازداشت دوم او اتفاق افتاد و آذر ۱۴۰۱ در شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب اسلامی تهران که ریاست آن را «ایمان افشاری» به عهده دارد، با اتهام «تشکیل و اداره دسته یا جمعیت به قصد بر هم زدن امنیت کشور» به «۱۰ سال حبس، دو سال ممنوعیت خروج از کشور، منع سکونت در تهران، ممنوعیت از فعالیت در گروههای اجتماعی، و مصادره شماری از ابزار دیجیتال» محکوم شد و شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر استان تهران این رأی را بی کم و کاست تأیید کرد.
روز ۲۸ آذرماه ۱۴۰۳ پس از مدتها محرومیت پزشکی در بخش مراقبتهای ویژه بیمارستان رجایی تهران تحت عمل جراحی باز قلب قرار گرفت.
خانم ثابت، علاوه بر نارساییهای قلبی، با عارضه پوکی استخوان و تومور ریه نیز دست و پنجه نرم میکند. خانواده خانم ثابت هشدار داده اند که بازگشت او به زندان در شرایطی که نیازمند مراقبتهای پزشکی است، سلامتی و جان او را به خطر خواهد انداخت.
مهوش ثابت ۷۲ ساله جز صلح و آزادی برای ایران هیچ نخواسته و آموزش را مهمترین مسیر برای ساختن ایران می داند و هزینه این آرمان را با آزادی و سلامتی خویش پرداخت نموده است.
مسوول جان مهوش ثابت جمهوری اسلامی است
خشم طبیعت انتخاب نمی کند هر جای دنیا می تواند جاری شود، همین کشور ما چندین زلزله مرگبار - طبس، رستم آباد، بم- چندین سیل خانمان برانداز و آتشسوزی را پشت سر گذاشته، نسبت دادن فجایع طبیعی به عذاب الهی از ذهنیت های شکل ناگرفته پارینه سنگی بر می آید، عذاب واقعی که آن هم منشا کاملا زمینی دارد میدانید چیست؟ حضور نابخردان در مقام و منصب هایی که با بی کفایتی، فساد و سهل انگاری باعث چندبرابر شدن خسارات ، یا فراهم آمدن مقدمات تکرار یک فاجعه میشوند. وقتی با سومدیریت، پوشش سبز را از بین می برند یا دریاچه ای را خشک می کنند و محیط را آماده طوفان شن یا سیلاب، وقتی با سوزاندن مازوت زمینه بیماری های تنفسی و سونامی سرطان را فراهم می آورند، وقتی از خرج ایمن سازی ساختمان ها در برابر زلزله یا از خرج ادوات آتشنشانی می زنند، وقتی کمک های بین المللی برای زلزله زدگان و سیل زدگان را بالا می کشند و جای خسارت دیده تا سالها بلکه دهه خرابه و خسارت زده باقی می ماند، اینها مقدمه چینی افزودن بر میزان تلفات و خسارات حوادث طبیعی و غیرطبیعی آتی است. عذاب واقعی، حضور شما ناکارآمدان است و علت آن نه خشم الهی که سواری دادن نسل قبل و اِشغال مملکت توسط شما سودجویان بوده.
یکی از قتل های فجیع در قتل های زنجیره ای… :(
☘️??♂️?☠️چند جمله در بارۀ روشنفکری، مسعود نقره کار
نظر کاربران
10+
رای دهید
3-
Masoud_Noghrehkar.jpgدههها از حکمرانیِ حکومت اسلامی در سرزمینمان میگذرد، حاکمی روشنفکرستیز که تجلی تاریک اندیشی و جهالت در ایران است. سرکوب و به حاشیه راندن روشنفکری ایران از همان فردای به قدرت رسیدن آخوندیسم و"جاهلیسم" بیش از پیش شدت یافت. توهین، تخریب، تهدید، تحدید، دستگیری، زندان، شکنجه، ترور و اعدام سهم روشنفکرانی شد که تن به خواستِ تاریک اندیشان در حکومت ندادند. در این میانه اما بخشی از روشنفکری به ویژه "شبه روشنفکران" و "روشنفکران کوته بین" با فاصله گیری از فکر"روشن" به ورطه توجیه وحمایت از روشنفکرستیزترین حکومت تاریخ معاصردر غلطیدند. پرداختن به الگوهای فکری غالب این نوع روشنفکران به ویژه " شبه روشنفکران" و آسیبهای فکری و خطاهای نظری و عملی آنان که یکی از عوامل نابسامانیها و عقب ماندگیها اجتماعی و فرهنگی و بومی گرایی ست، ضروری و برای نسل جوان درس آموز خواهد بود.
روشنفکران و روشنفکری راهی جانکاه و پُرفراز و نشیب پیمودهاند، و نشان دادهاند بیش از یک قرن استبداد سیاسی و مذهبی نتوانسته است این مشعل فروزان را خاموش کند.
امروزه روشنفکری به چهرهها و شخصیتهای روشنفکر ویا برخی تشکلهای روشنفکری خلاصه نمیشود. روشنفکری به جنبش عظیمی در جامعه بَدَل شده است. جنبش "زن، زندگی، آزادی" یک جنبش عظیم فرهنگی، اجتماعی و سیاسیِ روشنفکرانه است که صدها زن و مرد، به ویژه جوانان آن را شکل دادهاند، زنان و مردانی پرسشگر، نقاد، آینده نگر، تولیدکننده ایده، گفتمان ساز و آزاده و آزادیخواه که با شجاعتی عقلانی و مدنی در راه تحقق آزاداندیشی و آزادیخواهی گام برداشتهاند. بی تردید چهرهها و شخصیتهای روشنفکری در سیاست، فلسفه، جامعه، فرهنگ و هنر، ورزش و سایرِ عرصههای حیات جامعه در ایران وجود دارند اما جنبش روشنفکری ایران با فکر و سن جوان شده، و کنش سیاسی، فرهنگی و اجتماعی گسترش چشمگیر و تاثیرگذارتری یافته است.
پروژه وپروسه روشنفکریِ با جوان تر شدن و با فاصله گرفتن از ذهنیت استبدادی و انتزاعی به رویکرد اندیشه ورزی و عمل ساختارشکنانه برای مهندسی جامعه، شناخت بیشتر و تغییر سازندۀ انسان وهستی، تعامل با جهان و مدرن تر شدن روی آورده است.
روشنفکران ضمن روشنگری و مبارزه با هر گونه انسان ستیزی، سلطه گری، خرافه پرستی هماره به آیندهای روشن و شکوفا برای انسان و هستی میاندیشند و برای تحقق آن تلاش میکنند. کارنامه روشنفکران در مبارزه با فقر فرهنگی و اقتصادی، خشونت گرایی، بد آموزیهای مذهبی و سیاسی، هر گونه سانسور و محدود سازیِ آزادی اندیشه وبیان و جنگ افروزی درخشان است.
انقلابها همراه با خونریزی است و نتیجهٔ آن نیز نامعلوم است؛ ولی در مقابل اصلاحات ضمن اینکه هزینهٔ بسیاری ندارد هدف و نتایج آن معلوم است. در این شرایط چرا به راه اول برویم؟ **اولازهمه، بابت خشونت انقلاب عرض کردم که همیشه اینطور نیست و اصولاً خشونت به هنگام تغییرات اساسی سیاسی زاییدۀ طرز عمل قدرتی است که برقرار است و نمیخواهد جا به دیگری بسپارد.
در چنین شرایطی مسئله این نیست که کار اصلاح نام دارد یا انقلاب. بهعنوانمثال این جنبش اعتراضی را که در ایران نام جنبش سبز گرفت نگاه کنید.
جنبش حتماً اصلاحطلبانه بود، چون از قانون اساسی رژیم نمیخواست خارج بشود؛ ولی خشونت دولت اسلامی را هم دیدیم که چه اندازه بود.
شاید بگویید که اگر انقلابی بود خشونت بیشتر میشد و تصور میکنم حق هم دارید چنین فرضی بکنید؛ ولی در مقابل میتوان اضافه کرد که شاید نتیجهای هم که اینجا به دست نیامد، در آن صورت به دست میآمد و از شر رژیم اسلامی خلاص میشدیم.
نکته این است که اول هدف را باید انتخاب کرد بعد روش را.
اول ببینید که کجا میخواهید بروید، اگر تغییر در چارچوب همین قانون اساسی است، بسیار خوب بروید دنبال اصلاح، ولی الزاماً نه از خشونت در امان میمانید و نه نتیجه به دست میآورید.
عقیدۀ من این است که باید از این قانون اساسی بیرون رفت. این هدف انقلابی است، قبول دارم، ولی هدف درست است، مثل هر کوشش سیاسی دیگر هزینهای هم دارد که باید پذیرفت، ولی نباید در بابش اغراق کرد.
در مورد معلومبودن نتیجه باز هم مطمئن نیستم بتوان به این راحتی بین انقلاب و اصلاح فرق گذاشت.
اولازهمه این روشن است که ضمانتی نیست که هیچکدام به نتیجه برسد.
دوم اینکه باز معلوم نیست به نتیجۀ دلخواه و از قبل فرضشده، برسد.
بهعنوان مثال به انقلاب مشروطیت نگاه کنید، بهعنوان اصلاح شروع شد، ولی چون اصلاح در حد «عدالتخانه» جوابگوی مشکلات مملکت نبود و رضایت مردم را هم نمیتوانست جلب کند در نهایت صورت انقلابی و بیخشونت گرفت و رفت تا تصویب قانون اساسی و بعد هم بهناچار از ورای خشونت دستاوردهایش تثبیت شد.
وقتی ما فرایند تغییر سیاسی را راه میاندازیم، آن هم در مقیاس یک کشور، بههیچگاه نمیتوانیم معلوم کنیم که دقیقاً به چه ختم خواهد شد.
تصور میکنم امروز هم اگر کسی بخواهد راه اصلاح را در این رژیم بپیماید یا به انقلاب ختم خواهد شد تا نتیجه بدهد، یا اینکه در نطفه خاموش خواهد گشت.
البته بههرحال باید آگاه بود که کار سیاسی در هر مقیاسی، و بهخصوص در این وسعت، همیشه با خطر همراه است و مطلقاً ضمانتی نیست که نتیجۀ کار دلخواه ما باشد.گفته میشود براندازها در یک چیز متفق هستند و آن براندازی رژیم فعلی است، ولی نمیدانند که چه بر سر کار خواهد آمد؟ درست است که براندازها در نفس براندازی متفقالقول هستند، ولی اصلاحطلبها هم همینطور.
اینجا هم باز اشکال و وحدت ظاهری از این بر میخیزد که توجه، بهجای نتیجه، روی روش متمرکز شده.
براندازی مرحلهای است در کار، شرط لازم جایگزینی رژیم اسلامی با رژیمی دیگر است، ولی میتواند به هر رژیم دیگری راه ببرد. برای همین هم هست که باید از هماکنون دقت کرد و فریفتۀ عنوان براندازی نشد.
باید دید گروهی که طالب براندازی است چه طرح سیاسی برای فردای ایران در نظر دارد. در اینجاست که باید با دقت انتخاب کرد و البته فراموش هم نباید نمود که نتیجۀ کار را هیچکس نمیتواند بهطور قطع از پیش ضمانت کند.
همانطور که گفته شد انتخاب هدف بر وسیله مقدم است و این است که تعیینکننده است. نمیتوان لیبرال و سلطنتطلب و اسلامی را، صرفاً تحت این عنوان که هر سه انقلابی هستند، در کنار هم نشاند و گفت مثل هماند و بعد هم نتیجه گرفت که بین «انقلابیان» تفرقه هست.در نبود احزاب و سازمانهای سیاسی متشکل دموکرات، اگر انقلاب صورت پذیرد چه تضمینی وجود دارد که رژیمی بدتر بر سر کار نیاید؟ حرف بسیار متین است، ولی مشکل این است که احزاب و سازمانهای سیاسی دمکرات در دمکراسی شکل میگیرند و رژیم موجود بههیچوجه حاضر نیست که به آنها مجال رشد بدهد، همانطور که رژیم شاه هم نبود یا نظام قاجار هم نبود.
بنابراین، انتظار برای تأسیس چنین سازمانهایی اتلاف وقت است و باید دستبهکار شد و اینها را در میانۀ راه ساخت.
باید دور باطل را در جایی شکست. تنها احتیاط معقولی که میتوان به خرج داد این است که جز با اشخاص و گروههایی که خواستار دمکراسی هستند همکاری نکنیم و در مقابل آنهایی که نیستند موضع بگیریم و از بازی بیرونشان کنیم.
البته این هم حواسجمع و زحمت مضاعف میطلبد، ولی چارهای نیست، دیگران هم گرفتار همین مشکلات بودهاند. شرایط تاریخی تابع خواست من و شما نیست.**
براندازی به چه قصد، از کجا و با کدام نیرو؟
برای سایت iranliberal.com بخش اول مصاحبه با رامین کامرانحسن بهگر: از نظر اخلاقی درست است که از خارج توصیۀ براندازی کنیم؟ **رامین کامران: مبارزه مبارزۀ مردم ایران است و داخل و خارج ندارد. براندازی محتاج همکاری همه است تا نتیجه بدهد.
البته همه متوجه هستند که نیرویی که میتواند این رژیم را ساقط کند نیروی مردم ایران است که در داخل کشور قرار دارند و روشن است که با تظاهرات یا عملیاتی ازاینقبیل در خارج کشور نمیتوان نظام اسلامی را سرنگون کرد.
ولی چیزی که به همین اندازه مهم است و کمتر کسی به آن توجه میکند این امر است که رهبری حرکت نمیتواند در داخل کشور باشد. نمیتواند، چون حکومت کس یا کسانی را که در چنین موقعیتی قرار بگیرند بهسرعت از صحنه حذف میکند.
نیرو باید در میدان نبرد باشد، چون در آنجا عمل میکند. رهبری هم باید در جایی باشد که مجال عمل دارد، یعنی خارج از کشور.
اضافه کنم که این وضعیت تقسیمکار زادۀ سیاست خفقان رژیم است نه انتخاب خود مردم ایران.
در انقلاب اسلامی هم شاهد چنین وضعیتی بودیم و دیدیم که در نهایت مانع گرفتن نتیجه نشد. اگر نتیجۀ کار عیب داشت به دلیل دیگری بود: درست انتخابنکردن هدف و رهبر.
تشویق مردم به مبارزه یا احیاناً راهنمایی آنها امری نیست که در یکجا مجاز باشد و در جای دیگر ممنوع یا زشت. در همهجا باید این کار را کرد، داخل و خارج ندارد.
این داستان جداکردن حساب داخل و خارج را رژیم تبلیغ میکند چون میخواهد خارجنشینان را که پرشمارند، نیروی بسیار دارند و بهخصوص از بابت تبلیغات تواناییشان بسیار است، از داخلنشینان جدا کند.
وقتی که کار مبارزه به داخل محدود بشود همهاش توسط رژیم قابلکنترل خواهد شد. حکومت هم همین را میخواهد و از قتل بختیار به این طرف توانسته چنین کند.
اگر خارجنشینان از بابت سیاسی وزنهای نبودند و قدرتی نداشتند نظام این اندازه نیرو مصروف کنترلکردن آنان و جذبشان نمیکرد. ازیکطرف با این حرفها که آنها محق نیستند در مبارزه شرکت کنند و از طرف دیگر جلبشان به رأیدادن.
اگر کسی که در خارج است ایرانی است و رأی هم میدهد، دلیل ندارد که نتواند در مبارزه شرکت کند و نظراتش را در اختیار همه قرار دهد یا فعالیتی در جهت براندازی انجام بدهد. شرکت در تعیین سرنوشت سیاسی مملکت حق همه است.
البته ممکن است برخی بگویند که شما دستی از دور بر آتش دارید یا اینکه کنار گودید و خلاصه اینکه در معرض خطر نیستید. تصور نمیکنم که این حرف درست باشد. برای اینکه کس یا کسانی که در این مقام قرار میگیرند هدفهای درجۀ اول رژیم هستند و مساعی نظام در وهلۀ اول معطوف به حذف آنها میشود.
هیچکس بیرون گود نیست، همه درون گودند، گیرم در موقعیتهای مختلف و خطر را هم نمیتوان با نزدیکی و دوری از ایران اندازه گرفت. هرکس مؤثرتر عمل کند خطر بیشتری را به جان میخرد.چرا اصرار داریم که رژیم توتالیتر جز با انقلاب سرنگون نمیشود؟ بهحکم تجربه، رژیمهای توتالیتر یا با شکست در جنگ سرنگون شدهاند و یا با انقلاب. یکی را که حذف کنیم میماند آن دیگری.
آنهایی که با راه انقلابی مخالفاند در عمل چشمبهراه حملۀ خارجی هستند که بدترین راهحل ممکن است؛ چون هیچ به نظر نمیآید که نیروهای حملهکننده برای ایران دمکراسی به ارمغان بیاورند و حتی میتوان گفت که بهاحتمالقوی در صدد جایگزینکردن نظام فعلی با نظامی دستنشانده خواهند بود که به همین دلیل نخواهد توانست دمکراتیک باشد.
دلیل اینکه معمولاً اسم انقلاب اینهمه واکنش ایجاد میکند این است که با خشونت شدید مترادف شمرده میشود که نیست.
جایگزینی یک نظام سیاسی با نظام دیگر انقلاب است، چه با خشونت کم، و چه زیاد.
مثال انقلاب مشروطیت را نگاه کنیم که اصلش بدون خشونت و یا با خشونت بسیار کم انجام شد.
خشونت شدید زاده از واکنش و کودتای محمدعلی شاه بود. اگر او مثل پدرش با انقلابیان راه آمده بود این دردسرها برای مردم ایجاد نمیشد.
نباید در تعریف انقلاب در بند ظواهر ماند. باید به عمق معنای آن توجه کرد. ایبسا حکومتهایی که با خشونت صاحب عوض کرده، ولی ماهیتشان تغییر ننموده است.**
**فروپاشی رژیم چیزی نیست که خودبهخود انجام بپذیرد، فشار مردم است که باعث میشود تا رژیمی فروبپاشد.
فشارآوردن برای از هم پاشاندن رژیم هم روشی انقلابی است نه اصلاحگرانه که بخواهد رژیم را نگه دارد و در آن تغییرات مطلوب را ایجاد نماید.
اگر دیدیم که در اروپای شرقی نظامهای کمونیستی با آرامش نسبی ساقط شدند در درجۀ اول به این دلیل بود که قلب کمونیسم در مسکو از کار ایستاده بود.
ولی این نرمش باعث نشد تا کسی به پیامدهایش در اروپای شرقی نام رفرم بدهد. همه دیدند و گفتند که انقلاب است؛ ولی همه نیز شاد بودند که کشتوکشتاری واقع نشده است.**
☘️??♂️?☠️مقام سابق دولت حسن روحانی: فیلترینگ حق جمهوری اسلامی است!
نظر کاربران
2+
رای دهید??
71-
12-3.jpg کیهان لندن - به گزارش «خانه اقتصاد» لعیا جنیدی معاون حقوقی حسن روحانی رئیس دولت سابق درباره فیلترینگ و استفاده از آن در شرایط خاص گفته است: «در لحظههای بحرانی که برخوردهای فیزیکی در خیابان رخ میدهد، به خاطر حفظ حق حیات و حق امنیت، اعمال فیلترینگ قابل توجیه است.»
وی تصریح کرد: «فیلترینگ تنها در مواقعی که نظم و امنیت عمومی به خطر میافتد، میتواند ابزار مناسبی باشد، ولی استفاده طولانیمدت از آن مشکلات بیشتری به دنبال خواهد داشت.»
بازار وکیل شیراز دوشنبه ۲۱ دی ماه
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months ago