?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 4 weeks ago
🌗 با خودم قرار گذاشته بودم تا آخر سال فقط کتابهای نصفهخوندهشده رو بخونم و سراغ کتابِ جدید نرم. تصمیم خیلی سخت و ترسناکی بود، اما کاملاً ارزشش رو داشت!
کتابهایی که توی تصویر میبینید، همهی کتابهای نصفهخوندهشدهی من بودن و این اتفاقاتی بود که براشون افتاد :)
🩷 کتابِ You've Reached Sam:
چرا نصفه خونده بودمش؟ چون انگلیسی بود. اوایلِ کتاب برام دشوار بود و از خوندنش میترسیدم. ولی وقتی به خوندنش ادامه دادم، کمکم آسونتر شد و در نهایت از خوندنش کاملاً لذت بردم! یکی از کتابهای خیلی زیبا و تأثیرگذاری بود که امسال خوندم؛ یه عاشقانهی بهشدت غمانگیز و عمیق.
💤 کتابِ «چرا میخوابیم»:
چرا نصفه خونده بودمش؟ چون کتابِ علمی بود و خیلی کند پیش میرفت و نمیتونستم پشتِ سر هم بخونمش. اما در نهایت عزمم رو جزم کردم و بعد از هشت ماه به اتمام رسوندمش! کتابی بسیار مفید که دانشتون رو راجع به خواب افزایش میده.
🕯 کتابِ «خشم و هیاهو»:
چرا نصفه خونده بودمش؟ چون نحوهی روایت بسیار دشواری داره و فهمیدنش واقعاً سخته. با این حال تمامِ تلاشم رو کردم که به خوندنش ادامه بدم و هر چقدر داستان جلو رفت، روایتش قابلِ فهمتر شد! یه کتاب خیلی سختخوان کلاسیک؛ داستانِ فروپاشی خانوادهای سنتی و متعصب.
📚 کتابهای «خرداد بود که خلیج یخ زد» و «این ساندویچ مایونز ندارد»:
چرا نصفه خونده بودمشون؟ چون هردوشون مجموعهداستان بودن و خوندن مجموعهداستانها دشواره. راستش، در نهایت هر چقدر تلاش کردم نتونستم روی این کتابها تمرکز کنم و باز هم نصفه رها شدن!
🕊 کتابِ «پرنده به پرنده»:
چرا نصفه خونده بودمش؟ چون توقع زیادی ازش داشتم و اونطوری که فکر میکردم خوب نبود. این کتاب راهکارهایی برای بهتر نوشتن داره و در مورد نویسندگیئه. تصمیم گرفتم همچنان نصفه رهاش کنم، چون فعلاً خیلی توی حالوهوای نوشتن نیستم. امیدوارم بعداً توی حالوهوای بهتری بخونمش.
پینوشت: به این نتیجه رسیدم که همیشه میشه به کتابها شانسِ دوبارهای داد. بعضی وقتها صرفاً باید زمان مناسب برای خوندن یه کتاب رو پیدا کنیم.
پینوشت دوم: و در نهایت، پیش به سوی کتابهای جدید!✨
یکی از مهمترین سؤالاتی که راجع به کتابها پرسیده میشه اینه که «قبل از خوندن یک کتاب، از کجا بفهمم که دوستش خواهم داشت یا نه؟!»
من همیشه از این روش ساده استفاده میکردم: امتیاز کتاب رو توی goodreads چک میکردم و اگه بالای ۳.۸ بود، تا حد خوبی میتونستم اطمینان کنم که اون کتابِ خوبیه. اگه بالای ۴.۰ بود که دیگه چه بهتر!
امروز امتحان آمار استنباطی داشتم و ناگهان یه ایدهای به فکرم رسید. اینکه به کمک محاسبهی ضریب همبستگی پیرسون، بفهمم که آیا از نظر آماری واقعاً میشه به goodreads اعتماد کرد؟!
کاری که کردم این بود که دوتا متغیر در نظر گرفتم:
۱. امتیازهایی که خودم به کتابها داده بودم،
۲. امتیازهایی که توی گودریدز برای اونها ثبت شده بود.
(این کار رو برای ۳۰ کتاب انجام دادم)
دو زیرشاخهی عجیب از ادبیات رئالیسم:
۱. رئالیسم کثیف: (Dirty Realism)
این سبک داستان آدمهایی رو تعریف میکنه که زندگیشون از صبح تا شب فاجعهست. معمولاً طبقهی پایین جامعه [آمریکا] که با اعتیاد، بیکاری و روابط بهشدت ناسالم دستوپنجه نرم میکنن. اینکه چطور این آدمها توی فلاکت دستوپا میزنن و هیچکس نیست تا نجاتشون بده. احتمالاً بعد از خوندن این داستانها، احساس میکنید که اوضاع زندگی خودتون اونقدرها هم بد نیست!
نمونه: کتاب «هزارپیشه» از چارلز بوکوفسکی؛ داستان راجع به مرد جوون سرگردانیه که دنبال کار میگرده، اما از هر شغلی به سرعت اخراج میشه.
۲. رئالیسم خشن: (Gritty Realism)
توی این سبک، نه تنها سختی و فلاکتباری طبقهی پایین جامعه [آمریکا] رو به تصویر میکشه، بلکه نشون میده که زندگی این افراد چقدر میتونه پر از خشونت و جنایت و بیرحمی باشه. در واقع، اصلاً دلتون نمیخواد حتی برای یک لحظه توی فضای همچنین داستانی زندگی کنید. هدف نویسنده اینه که نشون بده زندگی تا چه حد میتونه وحشتناک و تاریک باشه. با این حال، طنز تلخ نوشتهها باعث میشه همچنان به خوندن ادامه بدید.
نمونه: کتابِ «سفرهی آسمانی» از دونالد ری
پولاک که دارم میخونمش و کتاب بسیار درخشانیه. داستان اونقدر بیرحمانه پیش میره که مدام از خودتون میپرسید: آیا واقعاً انسانهایی هستن که بتونن توی همچنین شرایطی به زندگی ادامه بدن؟
جالبه که چطور گذر زمان میتونه نگرشمون رو نسبت به کتابها عوض کنه.
چهارسالِ پیش، غرور و تعصب بهنظرم یه داستان خالهزنکی و کسلکننده بود که ۱۰۰ صفحهی اولش رو به سختی طی یه هفته خوندم و بعد هم نصفه رهاش کردم.
دیشب تصمیم گرفتم یه شانس دوباره بهش دیدم و یهو متوجه شدم که به سرعت غرق داستان شدهم و ۱۰۰ صفحهی اولش رو خوندم. واقعاً برام جالبه که داستانی که ۲۲۸ سال پیش نوشته شده، همچنان برای مخاطبانش سرگرمکنندهست.
و بالعکس، کتاب دیگهای که چهارسال پیش خیلی دوستش داشتم رو اخیراً دوباره خوندم، و این بار بهنظرم خیلی معمولی میاومد.
گاهی وقتا، فقط نیاز داریم که یه کتاب رو در زمان درستش بخونیم :)
سعی میکنم به همهی کسانی که امیدوارند اثری از آنها منتشر شود این هشدار را بدهم که انتشار کتاب مطلقاً آن چیزی که گفته میشود نیست. اما نوشتن «آن چیزی که گفته میشود» هست. نوشتن چیزهای زیادی برای دادن و بخشیدن و عطا کردن دارد، چیزهای زیادی برای آموزاندن دارد، و نیز چیزهای زیادی برای غافلگیری و شگفتزده کردن.
آن کاری که شما خودتان را مجبور به انجام دادنش میکنید -عمل عینی و فیزیکیِ نوشتن- اتفاقاً بهترین قسمت کل این فرآیند از کار در میآید. در جریان کار خواهید فهمید که عمل نوشتن برای گفتن پاداشی نیست، نوشتنْ خود پاداش خویش است. :)
-پرنده به پرنده، درسهایی چند دربارهی نوشتن و زندگی؛ آن لاموت
یعنی فقط من اینطوریام یا شما هم؟ -
شیطان گولم زد و اینستا نصب کردم.
به چهارساعت نکشید که حذفش کردم دوباره.
چقدر تغییر کرده همهچیز!
دیگه «بلاگر شدن» هیچ محدودیتی نداره و هر کسی با هر میزان استعداد، هر شغل و خلاصه هر شرایطی میتونه بلاگر بشه.
و این عجیب و ترسناکه.
شنبه، ۱ فوریه ۱۹۰۱ لاتی شتفورد دختر امروزی، پرانرژی و شادی است. نمیخواهم ویژگیهای خوبش را ندیده بگیرم. اما ویژگی مهم همدلی -همان چیزی که اسمش را میگذاریم «نزدیکی»- بین ما وجود ندارد و فقدانش با هیچ چیز دیگر جبران نمیشود. خصوصیتی که شاید بین دو نفر که…
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 4 weeks ago