به جّهّنّم!

من حالم خوب نیست و از همه‌ی دنیا نفرت دارم و یه عالمه صدا توی سرمه و کابوس زیاد می‌بینم و یادم نیست آخرین خواب راحتم برمی‌گرده به چند سالگیم و حالت تهوع و معده درد پدرمو درآورده و حس می‌کنم که تویِ یک سیکل عزاداری گیر کردم و قصد جدی برای دار زدن خودم دارم! اما مسئله اینجاست که همین الان پنج میلیارد و سیصد و پنجاه و نه میلیون و هفتصد و چهل و یک هزار و دویست و دو نفر حالشون دقیقا مثل حال منه! یعنی این چیزا منو از بقیه متمایز نمی‌کنه و دالِّ بر تفاوت من با بقیه نیست!
متاسفانه من هیچ‌وقت نتونستم احساسات و عقایدمو پنهان کنم(مثل خیلی از اون تعداد افرادی که حسی مشابه حس من دارن) و همیشه نشون دادم به همه، بدون هیچ برنامه و نقشه‌ای؛ حالا اینکه توجه شمای به نوعی عن با بد بودن حال یه آدم جلب میشه اصلا گواه بر این که اون آدم داره جلب توجه می‌کنه نیست، بلکه توجه شما در طول عمر گوه‌بارتون چیز خاص و چشم‌گیری برای جلب شدن نیافته و حالا با این چیزای عادی که نود و هفت درصد جهان در حال تجربه‌شن جلب میشه!
بعد چرا تصورتون در حد زباله و استفراغ منزجرکننده‌ست که فکر می‌کنید آدمی که داره تو جهنم خودش می‌سوزه و پایان دادن به زندگیش اولویتشه، اصلا توانایی فکر کردن به توجه شما رو داره، چه برسه به اینکه تلاشی در راستای جلبش کنه!؟
آخ خدا! آخ! چی جای مغز گذاشتی تو سر این جماعت نفهم؟؟

معدمو باید ببرم بیمه همه اونایی که عصبیم کردن دیشو بدن.

گرممممممممههههههههههههه

گرممممممممههههههههههههه

این دنده‌ای که من ازش بلند شدم چپ نیست، سگه! سگ!

خیلی از نادیده گرفته شدن بدم می‌آد؛ توهینِ بزرگیه به‌نظرم. اگر اهمیت دارم که خب توهین نکن، اگر نه یه بلیط یک‌طرفه بگیر به اسفل سافلین که نَبینمت!

یه لیوان تا نیمه پر از تف دادن دستم، هی می‌گن نیمه‌ی پر رو ببین. قصد دارم اجابت مزاج کنم توی لیوان تا نیمه‌ی خالی هم پر شه، بعد هر کی گفت نیمه‌ی پر رو ببین، محتویات لیوان رو خالی کنم توی دهنش تا با همه‌ی وجود حسش کنه؛ دیدن کافی نیست آخه برای آدم گوه‌خور.

وقتی میری بیرون زندگیت در خطره, وقتی آب مینوشی زندگیت در خطره, این روزا وقتی نفس هم بکشی زندگیتو به خطر میندازی هیچ راهی باقی نمونده فقط چیزاییو به دست میاری که براش خودتو به خطر انداخته باشی.
-The Walkind Dead

:)