روضه

Description
❖﷽❖

کانال اشعار اوج روضه
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است

♦️ کانال مرثیه:
@marsiyeeh

? ارتباط شاعران با ما:
@heydari_am_man

? هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@navay_roze
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 5 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month ago

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب
#امام_حسین

سر تو از سر نیزه به من توان می داد
امید بر دل مجروح بی کسان می داد

خودت که از سر نیزه به چشم خود دیدی
کنیزکی به یتیم تو خرده نان می داد

نماز جمعه کوفه شلوغ بود آن روز
گمان کنم که علی اکبرت اذان می داد

میان مجلس شان از کنیز تا گفتند:
سکینه دخترت از ترس داشت جان می داد

برای خوش گذرانی، یزید در مجلس
مدال نیزه زنی را که بر سنان می داد...

...رقیه دختر دردانه داشت دق می کرد
دوباره رأس اباالفضل را نشان می داد

هزار مرتبه گفتم نخوان عزیز دلم!
تو خواندی و صله ات را به خیزران می داد

همین که چوب جفا بر لبان تو می خورد
بدان که خواهر تو سخت امتحان می داد

نبودن تو ز یک سو و ضربۀ زنجیر
به جسم خواهر تو درد استخوان می داد

مهدی نظری

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب
#امام_حسین

سایه ی روی سرم بر روی نیزه شد سرت
ظاهرا هستم اسیر و باطنا پیغمبرت

غم مخور پرچم زمین افتاد ، اما من که نه
سنگرت را حفظ کرده خواهر همسنگرت

من نمیپرسم کجا بودی که بوی نان دهی
تو نپرس از من چه بر سر هست ، جای معجرت

مادر من با وضو شانه به مویت میکشید
پُر ز خاکستر شده مویت ،بمیرد مادرت

خوب شد که نیستی تا که ببینی بعدِ تو
باز شد روی حرامی ها به روی خواهرت

کرد انگشتر به دستش،دزدِ انگشتر ،و بعد
شدت سیلی دوچندان شد به روی دخترت

بارها افتاد روی خاک ،پیش چشم من
نیزه دارِ مست بود و نیزه ی آب آورت

درس قرآن دادم اینجا،حال هستم خارجی
بازی این روزگار است و منِ غم پرورت

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب
#امام_حسین

بگذار ناله از جگرِ خود برآورم
جانم بگیر تا شبِ غم را سرآورم

وقتی برایِ گریه ندارم ، نگاه كن
باید كه كودكانِ تو را دربرآورم

جسمی نمانده تا كه سپر بیشتر شود
چشمی نمانده تا كه دو چشمی تر آورم

باید دو طفلِ بی نفسِ زخم خورده را
از زیرِ خارهای بلا پَرپَر آورم

باید كه چند كودك ترسیده‌ی تو را
از خیمه‌های مانده در آتش در آورم

تا ساربان نیامده انگشت را بلند كن
باید روم زِ دست تو انگشتر آورم

باید برای دختركانِ یتیم تو
قدری بگردم و دو سه تا معجر آورم

پیراهن امانتی مادرم كجاست
گشتم نبود تا كه بر این پیكر آورم

نامحرمی به ناقه‌ی عریان اشاره كرد
باید روَم به علقمه آب آور آورم

گیسوی مادرت زِ گلوی تو سرخ شد
باید كه چادری به سرِ مادر آورم

تا بازهم نگاه كنم بر حسینِ خویش
باید باز هزار نیزه شكسته درآورم

حسن لطفی

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب
#امام_حسین

اگه بری من می مونم با کوفه
کینه داره از پدر ما کوفه
باشه برو ولی نگفتی آخر
با حرمله چطور برم تا کوفه

نگو که غارت میکنن تنت رو
نگو...نگو...نگو که گردنت رو...
حیفه که غارت بشه ، مادرم دوخت
با بازوی شکسته پیرهنت رو

بگو که بسته با طناب نمیشم
وارد مجلس شراب نمیشم
حریف شام و کوفه میشم اما
حریف گریه ی رباب نمیشم

الهی غصه های سخت نبینم
سرت رو بالای درخت نبینم
دعا بکن توو مجلس شرابش
پا رو سرت پایین تخت نبینم

رضا قربانی

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب
#امام_حسین

آمده موسم تنهایی و حیران شده ام
دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام
رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام
نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام
چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین
خواهرت را نکند بُرده ای از یاد حسین؟!

چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند
عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند
این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند
سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند
یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم
به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم

رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم
کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم
" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"
گم شده بین شلوغی سخن و فریادم
شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم
با صدایی که گرفته سویشان می گفتم:

جوشن مانده به روی بدنش را نبرید
سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید
با سر نیزه توان سخنش را نبرید
هرچه بردید ولی پیرهنش را نبرید
بگذارید نگاهی به سویش بندازم
لااقل چادر خود را به رویش بندازم

محمد جواد شیرازی

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب

می‌رسند از راه غم‌ها، تا زمین‌گیرت کنند
سنگ‌ها با طعنه‌هاشان بیشتر پیرت کنند

مثل چشمت آیه آیه سوره ی مریم گریست
با نخستین واژه‌اش وقتی که تفسیرت کنند

سخت بود اینکه تمام راه در غربت گذشت
سخت‌تر اینکه تمام شهر تکفیرت کنند

سهم آن‌ها آه و نفرین تو شد می‌خواستند
با کمی خرما و نان از زندگی سیرت کنند

«ما رأیت و...» گفتی و جنگ نگاهت شد جمیل
چشم‌ها باید فرار از برق شمشیرت کنند

محمد غفاری

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب

غمی از سینه ام نزد بیرون هر چه بر سر زدم هیاهو را
مردگان مرا صدا بزنید ،آه ای ضجه های عاشورا

اگر اینگونه شاد می گریم همه از برکت مصیبت اوست
همه از یمن این عطش ،که زده ست ،رگ بارانیِ فراسورا

قطره قطره اسیر واشدنم ،شعله شعله شهیدم از حسرت
روضه ی تشنه ای درون سرم،موبه مو خوانده راز گیسو را

به غزلهای تشنه مانده قسم،به خدایی که اینچنین زیبا
به ظرافت نشانده در دلِ هم،نیزه و سینه ،تیر و ابرو را

که من از چشم بادها دیدم ،شعله در خیمه ی حرم می سوخت
خواهری در پی برادر تا....لحظه ی سر بریدنِ اورا...

ونبیند به غیر زیبایی،خواهری دلشکسته،خسته،اسیر
وقتی از کودکی چنین دیده ست،داغ دیوار و میخ و پهلو را

غمی از سینه ام نزد بیرون هر چه بر سر زدم هیاهو را
مردگان مرا صدا بزنید ،آه ای ضجه های عاشورا

مرتضی حیدری آل کثیر

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب

به مدینه خبرِ سوختنش را نبَرید
آه در سایه بیایید تنش را نبرید
پیشِ او نامِ حسین و حسنش را نبرید
از روی سینه‌یِ او پیرهنش را نبرید
بگذارید که راحت بدهد جان زینب

هرچه کردند نسوزد دَمِ آخر که نشد
یا کمی کم بشود گریه‌یِ خواهر که نشد
یا به عباس نگوید غمِ معجر که نشد
یا نخواند نَفَسی روضه‌یِ حنجر که نشد
چه پریشان شده امروز ، پریشان زینب

بی نَفس مانده و بالایِ سرش نیست کسی
رو به قبله شده و دور و برش نیست کسی
تا بگیرند زیرِ بال و پَرش نیست کسی
یا بگیرند خبر از جگرش نیست کسی
زیرِ لب داشت حسینیم سَنَ قوربان زینب

یادش اُفتاد خودش دید پرش را بُردند
دیر آمد سرِ گودال سرش را بُردند
با سرِ نیزه‌یِ سرخی پسرش را بُردند
زودتر از زن و بچه خبرش را بُردند
میدَودَ در وسطِ خیمه‌ی سوزان زینب

یک طرف داشت سَنان باز سِنان را میزد
یک طرف حرمله هم پیر و جوان را میزد
همه‌ی قافله را دخترکان را میزد
جای شلاق به تن چوبِ کمان را میزد
تک و تنها شده با جمعِ یتیمان زینب

چه کند ، مادری از طفل نشان میخواد
کودکِ بی رَمَقی تکه‌یِ نان میخواهد
دختری آمده از عمه توان میخواهد
راه رفتن به رویِ آبله جان میخواهد
میرود تا برسد گوشه‌ی ویران زینب...

حسن لطفی

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب
#امام_حسین

در سینه ام جز مِهر زینب جا نخواهد شد
با او کسی در عاشقی همتا نخواهد شد

عاشق شوی حرف دلم را خوب می فهمی
ذکری شبیه "زینب کبری" نخواهد شد

نوکر که جای خود، غلام نوکرانش هم
درمانده و محتاج در عقبی نخواهد شد

هر کس که گریان شد برای عمه ی سادات
شرمنده پیش حضرت زهرا نخواهد شد

داغ برادرها...اسارت...سیلی و غارت
در چشم بانویی جز او زیبا نخواهد شد

از غیرت و از عفت زهرایی اش پیداست
حتی اگر معجر بسوزد وا نخواهد شد

مِیلش شهادت بود در کرب و بلا، اما
زینب نماند که عدو رسوا نخواهد شد

بعد از ابوفاضل علمدار است و دین حق
جز با اسارت رفتنش برپا نخواهد شد

عمری بلا دیده ولی داغی برای او
مانند داغ عصر عاشورا نخواهد شد
**
همراه مادر هر چه بر سر می زنیم انگار
قاتل ز روی سینه ی تو پا نخواهد شد

کل تن تو جای زخم نیزه و تیر است
جایی برای بوسه ام پیدا نخواهد شد؟

مرضیه نعیم امینی

@rozeh_1

hace 3 semanas, 6 días

#حضرت_زینب

گریه کردم روضه ی سخت تو را یک سال و نیم
زهر شد در کام من آب و غذا یک سال و نیم

در شگفتم ، من که با تو زنده بودم روز و شب ...
زنده ماندم بی وجودِ تو چرا یک سال و نیم ؟!

هیچ جا حتی گلستان هم دلم را وا نکرد
بعدِ تو هر چیز ، دق داده مرا یک سال و نیم

با سرِ تو سر شده روز و شبِ این سرنوشت
پیش چشمم بوده ای بر نیزه ها یک سال و نیم

"کاش می شد زودتر جانم شود تقدیم تو " ...
بوده بر روی لب من این دعا ، یک سال و نیم

ابرِ باران زای چشمم لحظه ای خشکی ندید
مثل طوفان بود ، این آب و هوا یک سال و نیم

جسم من اینجاست ، روحم در کنار قبر تو
هم در اینجا بودم و هم کربلا ، یک سال و نیم

روز و شب صد بار مُردم من ، در این یک سال و نیم
بوده در تقویم من ، این بدترین یک سال و نیم

آه، از آن ساعتی که کربلایت سرخ شد
سنگ های نینوا هم در عزایت سرخ شد

تا که خونت ریخت بر روی زمینِ قتلگاه ...
آسمان لرزید از داغت ، برایت سرخ شد

بعدِ تو روی حرامی ها به رویم باز شد
صورت من از جسارت بی‌نهایت سرخ شد

دست و پای خواهرت از تازیانه شد کبود
بعد از آنکه بین مقتل دست و پایت سرخ شد

رفتی و شد خواهر تو همسفر با حرمله
بهر هتک حرمت من اشک‌هایت سرخ شد

روی نیزه بودی و نیزه برایت خون گریست
خاک های کوچه ها هم در قفایت سرخ شد

آه ، قرآن خواندی و چوبی به لب‌های تو خورد
آنقَدَر کوبید ، تا لحن صدایت سرخ شد

حال ، از داغ تو آه و شیون من سرخ شد
در غم پیراهنت ، پیراهن من سرخ شد

رضا قاسمی

@rozeh_1

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 5 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 month ago