𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 day, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 4 weeks ago
بیرون رفتن من و آرزو اینشکلیه که: ته اون کوچه یه نوره. ببینیم چیه.
نیم ساعت بعد توی تئاتری که دربارهی پسری که قبلا دختر بوده و مشکلاتش توی ازدواج! درحال خوردن بستنیزمستونی و لواشک!
یکیاز ذوقهام برای رسیدن به ایتالیا اینه که کتابهایی که بهم هدیه دادین و ته چمدونم چیدم رو بخونم:))
روی تختم دراز کشیدم، بستنی میخورم و پتو رو یکمی بیشتر میکشم روی خودم. یه سریال جدید پیدا کردم.the law according to Lidia poet. ایتالیاییه. یکی از بازیگرهاش توی سریال مورد علاقم بازی میکنه. مامان در فاصلهی دهقدمیم خوابیده. خوشحالم. کاش میشد این لحظه رو منجمد کرد.
29 October
یکی بیاد بریم موزه هنرهای معاصر👈🏼👉🏼
واقعا از این شیوهی برخورد دکترها با بیمارها بیزارم. همینجا امضا میکنم بعدهها که برم سر کار هیچوقت پول رو در برابر برخورد درست ارجح قرار ندم :(
یعنی یه نفرم نیست یه خونه برا من توی رم پیدا کنه🥺👈🏼👉🏼(مظلومنمایی)
شبها مامان بابا میخوابن و من خوابم نمیبره. دوباره اون احساس تنهایی طولانی میاد سراغم. امشب گرسنم بود، یه تکه نون برداشتم و گرفتمش روی شعلهی اجاق. بویی که حس کردم اشک رو توی چشمهام جمع کرد. بوی صبحهای زود زمستان قبل مدرسه.
صحبتی خیلی دربارهی احساسات کسی که بعد یه مدت به کشورش برمیگرده نشنیده بودم. همه از غم مهاجرت میگن. من، حس میکنم اشتباهه. سردرگمم. حسهام قاطی شدن. چرا غمه از بین نرفته؟
حلوردهها رو روی نون میمالم. نمیخوام حتی از بهیاد سپردن مزهی یک لقمه حلورده هم بگذرم.
موهام رو دوتایی بافتم و ژاکت سفیدمو پوشیدم. گوشهی آشپزخونهی نارنجی نشستم و مدام خاطرات بد از ایتالیا میاد توی ذهنم. تنهایی، اون روزی که خونه نداشتم، تنهایی، شبایی که سرد بود. خیلی سرد. و من پتوی اضافه نمیخریدم چون نمیخواستم بارم رو برای جابجایی به شهر دیگه سنگین کنم. تنهایی، و روزی که بوی میگوهای ژان دیوانم کرده بود، تنهایی، و صفحات کتاب فارسیم که آرومآروم ورقش میزدم مبادا که کتاب تمام شه، تنهایی، و روزهایی که اگزما باعث بیدار شدنم میشد، تنهایی، و کیف سنگین مواد غذایی، تنهایی، تنهایی خیلی طولانی.
به کاشی نارنجی زل میزنم. کتری همیشه روی گازه. سعی میکنم خوبیهاش رو به یاد بیارم. و روزهای خیلی خوب که در انتظارمن. گمان نمیکنم کسی درکم کنه. حتی خودم. اشکهام رو پاک میکنم. شرایطت به این خوبی. فکر میکنم، اگه مثل اوندفعه بابا زنگ بزنه بگه چشمهاش جراحی میخواد و من درحالی که روی پهلوم خوابیدم، اشک از گوشهی چشمم که توی تصویر ویدیوکال نیست قل بخوره بیفته پایین چی؟!
به دفترم فکر میکنم که دیروز توش نوشتم تا سال ۲۰۲۵: ونیز، سالرنو، آمالفی، تورین…
دفعه بعدی که برگردم اینها قراره خطخورده باشن.
دفعهبعدی یعنی کیه؟ بابا چقد موهاش سفیدتر شده؟ نیهاد چندتا کلمهبیشتر میتونه حرف بزنه؟
فکر رفتن اذیتم میکنه. زندگی من اصلا اینجاست یا اونجا؟ حس میکنم بوی نون داغ روی اجاق مال قرنها پیشه. قرنی که انگار من بهش تعلق ندارم.
اینجا دیگه آشپزخونهی من و آوینا و مامان و بابا نیست. آشپزخونهی آوینا و مامان و باباست. عکسهای گوشیم انگار مال من نیستن. عکسهای دانشگاه ایرانم، عکسهای کتابخونهی ایتالیا. نمیشناسم. یه لفمه حلورده میخورم. شاید باید بخوابم.
امروز یک #ساینا دعوایی با شدت ۷ ریشترم
با هنرمند این آثار کلی صحبت کردیم. سال آخر پزشکی انصراف داده بود. میگفت توی زندگیم همیشه جای نقاشی کم بود. نمیدونم کارش حماقته یا شجاعت اما باعث میشه لبخند بزنم:)
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 day, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 4 weeks ago