آره من شاید زودرنجم، ولی به اینم فکر کردی که خیلی بی شعوری؟

هروقت احساس کردی با کلماتم اذیتت کردم بدون منم داشتم با تو رنج می‌کشیدم.

«می‌گن تو بی‌رحمی، و من از دست تو دیوونه شدم.
می‌گن تو بودی که ولم کردی، و من بخاطر تو خونه‌رو ترک کردم و رفتم.
پس زنگ می‌زنم بگم، ناراحت نباش از حرفاشون، دو ماه بگذره این محله مارو فراموش می‌کنن.
و نگران منم نباش که مثل همه بچه‌های محله‌مون، دلم زود فراموش می‌کنه چی بهش گذشت..»

سکوت می‌کنم، فاصله می‌گیرم، می‌گذرم و می‌رم تو خودم.

فکیف أصبر علی فراقک؟

گاهی اوقات نگران آینده می‌شم،
بعد یادم می‌افته خاورمیانه‌ام و به احتمال خیلی زیاد آینده‌ای نیست که بخوام نگرانش باشم.

از بزرگسالی و تنهایی‌ش، و این ترس از آینده‌ی نامعلوم، از اینکه عمرم داره زود می‌گذره و هنوز زندگی نکردم، و از این غمی که تمومم کرد و تموم نشد، خسته هستم.

1:37

وقتی دلم برای یه موقعایی از گذشته‌‌ام تنگ می‌شه، تنها چاره‌ام اینه که برم آهنگایی که اون روزا گوش می‌دادم گوش بدم.