این دختر منو کصخلِ خودش کرده.
دارم دیوونه میشم دیگه.

ولی منو اینجوری نبینا...من یه روزایی رو تو همه جای این شهر پرسه زدم. روی در و دیوار هر خرابه ای که پیدا می کردم یه یادگاری از خودم میزاشتم که اگه یه روزی رفتم، اون یادگاریا بشه جواب دلتنگی. منو اینجوری نبین، من یه روزایی رو جرات نمی کردم زل بزنم به نور. همدمم شده بود چند تا دونه کتاب از کامو و شازده کوچولویی که گلشو تنها گذاشته بود. منو اینجوری نبین، من یه شبایی رو تا صبح زیر پتوم هق میزدم چون جرات نداشتم از مشکلم به کسی بگم، چون میترسیدم انگشت اتهامشون برگرده سمت خودم. چون من هیچوقت مقصر نبودم ولی بقیه دوست داشتن مقصر باشم. منو اینجوری نبین، من یه چیزایی رو از سرم رد کردم که هر لحظه اش ممکنه بود یکیش مثل تبر بخوره پس کلم و درجا همه چی تموم شه. منو نبین اینجوری شادم، اینجوری سرخوشم، اینجوری عاشقم....من یه روز از قهوه تلخ تر بودم، که تو یهو عین شکلات باراکایی که دیوونشم، پیدات شد اومدی خودتو قاطیِ این قهوه تلخ کردی. یهو نور شدی وسط تاریکیم، یهو امید شدی وسط بیخیالیم نسبت به همه. یهو شدی شازده کوچولویی که برگشته پیش گلش، یهو شدی کامویی‌که دیگه نسبت به چیزی بی تفاوت نیست، یهو شدی امید کوچولوی من. یهو شدی شکلات باراکای من.

امشب انگاری نفرین شده با همه دعوا کنم
پیک غذا اورده، نه مال ما بود نه مال پایینیا
داد و بیداد راه انداخته که نه مال شماست
منم لنگه دمپاییمو برداشتم رفتم جلو در
فیشو از دستش گرفتم دیدم پلاک ۸۵ عه نه ۷۵. اشتباه اومده
مرتیکه کص چشمِ لات. من نمیفمم اینا لاتِ کدوم محله ان که من نمیشناسم.

Finally I found my real zeus.

گاهی خدا یه چیزیو از تو میگیره و تو فکر میکنی شکست خوردی، این درحالیه که نجاتت داده و بهترش سر راهته. یونو؟

ولی این بچه>>>

گریه ام بند نمیاد
وای خیلی خوشحالم😭

اشکام(:

تائوی مامان(:

و او برای گفتن حرف‌هایش بسیار درد می‌کشید، انگار کلمات در راه بیرون آمدن از دهانش، مسیر را زخم می‌ کردند.