تحفة‌الحبیب، سلطان‌محمّدبن امیری هراتی
دست‌‌نویس شمارهٔ ۷۰۲۷ کتابخانهٔ مجلس شورای اسلامی، نستعلیق، بی کا، بی تا (ق ۱۳ ه‌ق)، ۱۶۶گ، ۱۲س.

توضیح:
این اثر به همت دوست عزیزم علی کاملی در حال تصحیح است.
@n_kh_f_j

مرا گم کرده‌ای ما بین آدم‌های تکراری...

#علی_کاملی

پانوشت: امان از این آهنگ!

@shahreshgh7

پر زدی و دل از این تنگِ قفس برداشتی
من شکسته‌بال بودم، تو ولی پر داشتی

خود اگرچه مطمئن بودم مرا خواهی فروخت
بین گل‌هایت ز من خونین‌جگرتر داشتی؟

دست خالی آمدم سوی نبردی تن به تن
غافل از اینکه تو در این جنگ، لشکر داشتی

قصهٔ هر پرده‌ات شد، پرده‌خوان کهنه‌کار!
مرگ سهراب مرا از بس که باور داشتی...

#علی_کاملی

@shahreshgh7

و گفت: «اگر دوزخ مرا بخشند، هرگز هیچ عاشق را نسوزم از بهر آن که عشق، خود، او را صدبار سوخته‌ست.» سایلی گفت: «اگر آن عاشق را جرم بسیار بوَد، او را نسوزی؟» گفت: «نه، که آن جرم اختیاری نبوده باشد. کار عاشقان اضطراری‌ست، نه اختیاری.»

?تذکرة الاولیاء، ذکر یحیی بن معاذ رازی، ص ۳۶۴

#منبع:
عطار نیشابوری، فریدالدین. (۱۳۷۰). تذکرة الاولیاء. به تصحیح محمد استعلامی. چاپ ششم. تهران: زوّار.

@shahreshgh7

تو را چگونه به دست آورم محالِ عزیز؟
همیشه دوری و نزدیک، ای خیال عزیز!

کنار این من ویران نایست؛ من «هیچم»
گذشته تلخی و آینده پوچ، حالِ عزیز!

سؤال می‌شوی و پاسخی برایت نیست
چه بی جواب نشستی، دل! - ای سؤال عزیز! -

شکسته می‌شوی و حسرت پریدن را
به گور می‌بری؛ ای شور و شوق بالِ عزیز!

چقدر حرف که از چشم‌هات پیدا نیست
غریب مانده‌ای و سوت و کور، لال عزیز!

#علی_کاملی

پانوشت: وای از امیرخسرو و صد وای از علیرضا قربانی!

@shahreshgh7

سرم گرم است با این زندگی، غم‌های تکراری
پس از تو گم شدم ما‌بین آدم‌های تکراری

به روی شانه‌ام عشق تو همچون سنگ سیزیف است
مرا انداخت دستی در جهنّم‌های تکراری

تو مثل نوشدارو دیر می‌آیی به بالینم
مرا از پا می‌اندازند رستم‌های تکراری

مرا لایق ندانستی برای تکیه‌کردن‌ها
دوباره زیر آوارم در این بم‌های تکراری

چنان سقراط می‌مانم به پای سرنوشت خویش
مرا یک‌بار دیگر می‌کُشد سَم‌های تکراری

«نه آرامی، نه امیّدی، نه همدردی، نه همراهی»*
دلم تنگ است از دستِ «ندارم»‌های تکراری

#علی_کاملی

• از رهی معیری است.

@shahreshgh7

خلاصه‌تر بکن ای مرگ! داستانم را...

چند بر سنگم زنی؟ من شیشه‌ی جان نیستم
چند پامالم کنی؟ خونِ شهیدان نیستم!

ای مسلمانان! مسلمانی اگر این است و بس
من یهودم، کافرم، گبرم، مسلمان نیستم...

فیّاض لاهیجی (متوفّی ۱۰۷۲ ق)

@shahreshgh7

یا ارّه باش بر تنِ سختم
یا تیغ نصفه، داخل تختم
یا سم بریز پای درختم
وقتی تبر وجود ندارد

وقتی در انتهای زمینی
وقتی که جز دروغ نبینی
وقتی که در قفس بنشینی
انگار پر وجود ندارد

گفتند پشت هر درِ بسته
آزادی است و قفلِ شکسته
گفتند پشت هر درِ بسته...
دیدیم در وجود ندارد!!

گفتیم: شُکر! چشمِ تری نیست
گفتیم: شُکر! که خبری نیست
از این شکنجه بیشتری نیست
چون «بیشتر» وجود ندارد!

حرف از نگاه شعله‌ورش زد
از آرزوی بال‌وپرش زد
یک روز یک نفر به سرش زد...
آن یک نفر وجود ندارد

یک تیتر: صبحِ تازه دمیده!
یک تیتر: مرده است سپیده!
در روزنامه‌ای که رسیده
متنِ خبر وجود ندارد

یا گریه‌های وقتِ فراریم
یا صبر و انتظار بهاریم
از هر نظر وجود نداریم
از هر نظر وجود ندارد

چیزی بگو از آتش و آغاز
آزادی پرنده و آواز
یعنی به من امید بده باز
حتّی اگر وجود ندارد...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

زمانش که بیاید عشق پیدا می‌کند ما را
که کمتر یافته هرکس که آن را بیشتر گشته...

#امیر_اکبرزاده

@shahreshgh7