?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago
زندگی انسانها شبیه یک سفر طولانی در طبیعت است، جایی که هر مواجهه، هر تعامل، و هر ارتباط همچون بذرهایی است که در مسیر خود جمع میکنیم و به دیگران انتقال میدهیم. ما انسانها، در ارتباط با یکدیگر، تنها کلمات و احساسات را مبادله نمیکنیم؛ بلکه بخشی از انرژی، تجربیات و حتی روان یکدیگر را با خود میبریم. هر نگاه، هر لبخند، هر لمس، و حتی سکوتهای مشترک، ردپایی عمیق بر ذهن و روح ما میگذارند.
گویی بدن و روان ما، همچون خاکی حاصلخیز، میزبان بذرهای کاشتهشده توسط کسانی است که در مسیر زندگی با آنها روبهرو شدهایم. این بذرها، گاهی شکوفا میشوند و گاهی به شکلی نامرئی، اما همیشه حضورشان را در وجود ما ثبت میکنند. همانطور که گلها و گیاهان در بهار بذرهای خود را با کمک باد و حیوانات پراکنده میکنند تا نسل خود را ادامه دهند، ما نیز بذرهای معنوی و فکری خود را در زندگی دیگران به جا میگذاریم.
این انتقال نه تنها در زندگی ما، بلکه پس از مرگ ما نیز ادامه دارد. هر ایدهای که به کسی آموختهایم، هر لحظهای که قلب کسی را لمس کردهایم، هر تغییری که در ذهن دیگری ایجاد کردهایم، همچون بذرهایی هستند که ما کاشتهایم و رشد آنها را در دنیای دیگران ممکن ساختهایم.
به این ترتیب، مرگ پایان نیست؛ بلکه مرحلهای از یک چرخه بیپایان است. همانطور که گیاهان بذرهایشان را پراکنده میکنند تا حیاتشان در خاکهای دوردست ادامه یابد، ما نیز بذرهای وجود خود را در قلبها و ذهنهای دیگران پراکنده میکنیم. این بذرها شاید در جایی که نمیبینیم، در زمانی که نمیدانیم، شکوفا شوند و بخشی از وجود ما را در جهانی دیگر به حیات ادامه دهند.
شاید معنای واقعی جاودانگی، نه در بقای جسم، که در تاثیرات عمیق و ماندگاری است که بر زندگی دیگران میگذاریم؛ تاثیری که از ما فراتر میرود و همچون بادی لطیف، بذرهای وجودمان را در همهجا میپراکند.
#انرژی_روانی
#لیبیدو
#مرگ
#زندگی
@inaight_daily_psychology
چرا ما قادریم انگیزههای ناهشیار را بیشتر در دیگران تشخیص دهیم تا در خودمان؟
ما خیال میکنیم مسائلی را درمورد دیگران میدانیم که خودشان نمیدانند، اما وقتی کسی درمورد خودمان این تصور را بکند احتمالاً منزجز میشویم. برای بسیاری از افراد اصلاً خوشایند نیست که ببینند دیگران چیزی را درمورد آنها میدانند که خودشان نمیتوانند تشخیص دهند. اگر دوستمان یکی از اشتباهات لپی ما را بگیرد، اصرار میکنیم که زبانمان نچرخیده و هیچ معنایی پشت این لغزش نیست؛ یا میگوییم قرار شام را فراموش کردیم چون سرِ کار بیشازحد استرس داشتیم؛ یا وقتی اسم یکی از مهمانان مراسم عروسی را از قلم میاندازیم و دعوتش نمیکنیم، اصرار میکنیم که در آن لحظه حواسمان پرت بوده و این اتفاق هیچ ربطی به این نداشته که آن فرد در مهمانی سال گذشته زیاد تحویلمان نگرفته بود.
وقتی ماهیت ناهشیار را بشناسیم و بدانیم که چرا برخی از احساسات و افکار ناهشیار میمانند و برخی دیگر نه، دیگر بهراحتی میتوانیم درک کنیم که چرا قادریم انگیزههای ناهشیار را بیشتر در دیگران تشخیص دهیم تا در خودمان. به عقیدۀ بسیاری از نظریهپردازان روانپویشی، از فروید گرفته تا نظریهپردازان امروزی، ناهشیار حاوی همۀ افکار و احساساتی است که یا تحمل آنها برای ما خیلی دردناک است، یا با اصول اخلاقی و ارزشهای ما در تضاد است و خودانگارهمان را متزلزل میکند. بهعبارتدیگر، ما «نمیخواهیم» دربارۀ محتوای ناهشیارمان چیزی بدانیم؛ چون اگر میخواستیم، از همان ابتدا آن افکار و احساسات به ناهشیار فرستاده نمیشد.
از کتاب چرا آن کار را کردم؟
نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی
هیچکس در این دنیا، چون در بطن موقعیت خاص انسانی دیگر قرار ندارد، نمیتواند احساس صحیح و درستی در مورد بدی یا خوبی مسئلهای داشته باشد، حالا خواه این مسئله به خوشبختی و بدبختی، به درد عشق و یا " افت هنری" ربط داشته باشد.
من داشتم میسوختم که تو آمدی و مرا بابت بوی خاکستر مقصر دانستی.
پ ن: به مرور دریافته ام یکی از ظالمانه ترین کارهای دنیا قضاوت کردن داستان آدم ها از میانه ی آن است.
بودن در کنار افراد موفقی که در زندگی به اهدافشان رسیدهاند و وضعیت مالیشان بهتر از ماست اغلب حس شرم و حقارتی را در ما برمیانگیزد که باعث میشود از آنها بدمان بیاید. این تصور که کسی مالک چیزی است که ما هرگز نمیتوانیم به آن برسیم – مانند ویژگی شخصیتی، رابطۀ عاشقانه یا حتی مالواموال - ممکن است ما را وادارد تا آن شخص را بیارزش بدانیم، دستاوردهایش را به تمسخر بگیریم و آنها را کوچک بشماریم.
اما رشک، وقتی با شرم آمیخته شود، تحملناپذیر و بهشدت مخرب میشود. برای آنکه آرام شویم، ممکن است بخواهیم موضوعی را که موجب رشک ما شده نابود کنیم.
افرادی که در کودکی والدینی داشتند که غالباً هیجانات آنها را نادیده میگرفتند، ناامیدشان میکردند و نیازهایشان را تأمین نمیکردند بهندرت در روابط بزرگسالیشان احساس امنیت میکنند. درنتیجه، مسئلۀ بیاهمیتی که ممکن است اغلبِ مردم براثر آن کمی حسادت کنند و بهراحتی از آن بگذرند برای این افراد تبدیل میشود به موضوعی تحملناپذیر. اگر ما گرفتار شرم عمیق باشیم، احساس رشک برای ما تحملناپذیر میشود. بهعبارتدیگر، میترسیم که آسیبهایی که دیدیم و نواقصمان باعث شود که «دوستداشتنی نباشیم». در این حالت، حسادت بهشدت دردناک میشود چون میترسیم که بالاخره زمانی برسد که «حقیقت درونی» ما برای دیگری کشف شود و آن موقع است که دیگر طرد خواهیم شد.
همۀ افراد ممکن است گاهی احساس رشک کنند. رشک، تا حدودی، تجربهایست عادی؛ چون به ما یادآوری میکند که چه میخواهیم و همچنین انگیزه میدهد تا برای آنْ کاری کنیم. رشک ممکن است ناشی از این آگاهی دردناک باشد که شخصی چیزی را دارد که ما آرزوی داشتنش را داریم، اما این موضوع همیشه باعث نمیشود که از آن فرد متنفر شویم و بخواهیم سر به تَنَش نباشد.
تفاوت رشک و حسادت این است که در رشک، دو نفر درگیرند (تو چیزی داری که من هم آن را میخواهم)؛ اما در حسادت، سه نفر (رابطهای که تو با آن شخص سوم داری من را آزار میدهد).
کتاب چرا آن کار را کردم؟
چاپ هفتم
نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی
ارائه: #دکتر_زهرا_حاج_رحیمی
صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
@ravandarmani_psycho
کانال تلگرام:
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic
?۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰
که روان را باید فراتر از روان "روان" کرد.
از اساس زنانگی در رابطه با مردان است که امکان تصدیق شدن، تثبیت و پیشرفت را خواهد داشت؛ همانگونه که مردانگی نیز نیازمند تصدیق مداوم زنان برای حفظ جایگاه و اعتبار خویش است. مفهوم و ماهیت زنانگی و مردانگی بدون حضور یکدیگر کاملا بیمعنا میگردد؛ همیشه از دیالکتیک این دو با یکدیگر میتوان برای زنانگی و مردانگی هویت و معنایی قائل شد. در میان هموسکشوالها نیز این مساله صادق است؛ در آنجا نیز رابطهی عمیق عاطفی صرفا از طریق حضور دو بعد زنانه و مردانه امکان شکلگیری را پیدا میکند؛ از اینرو در فضای همجنسخواهانه نیز تعارض و ارتباط مداوم میان پارت مردانه و زنانه به طور جدی حضور خواهد داشت (نگاه کنید به لفظ butch و ارتباطش با بُعد مردانه در میان لزبینها).
اگر به چنین تعامل هویتبخشی میان زنانگی و مردانگی قائل باشیم آنگاه دیگر سخن از یک "زنِ تنهای موفق" یا یک "مرد تنهای موفق" (بهمعنایی که در متن شرح داده شد) از یک منظر بیمعنا خواهد بود؛ آنجا زن یا مردی اساساً وجود ندارد. تنها بودن در اینجا نه یک عیب قابل سرزنش، بلکه تجربهی یک فقدان عظیم است؛ فقدان هویت جنسی خویش!
صرفا کسی که در رابطهی غنی عاطفی است میتواند از تجربهی زنانگی یا مردانگی به طریق عمیقی سخن بگوید. هر قدر هم این دو پارت را در پارتهای انفرادی وجود خویش تجربه نماییم، این تجارب، قسمتهای بسیار ناقصی از زنانگی و مردانگی ما خواهند بود؛ ناقص و حتی محرومکننده! ما گاهی با گریز از رابطه در واقع خود را نه از دیگری بلکه از تجربهی عمیقتر وجود خودمان محروم مینماییم. تنهایی با تمام مزایایی که به همراه دارد آنگاه که تبدیل به loneliness میگردد، یک سویهی مرگخواهانه و مازوخیستیک به خود میگیرد. فرق است میان تجربهی تنهایی در حضور دیگری و تنها بودنی که حضور دیگری را به رسمیت نمیشناسد؛ اولی حس "بودن" را منتقلمینماید و دومی حس "گم شدن"!
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 7 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months, 2 weeks ago