?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
دونالد یا دانلد –مسئلهی بازگردانی نامهای خاص
——
اگر به ترجمههای فارسی قرن گذشته نگاه کنیم میبینیم تا ده پانزده سال پیش اغلب نامهای خاص بهشکلی که بسیار نزدیک به ضبط فرانسویشان است نوشته شدهاند. این تاحدی بهخاطر غلبهی زبان فرانسه بین نسلهای اول مترجمان و روشنفکران بود و تاحدی بهخاطر نزدیکی مخرجهای این دو زبان که تلفظ اسامی را برای فارسیزبانان ساده میکرد. البته این عادت خالی از اشکال هم نبود، مثلاً هم آخیلس پهلوان افسانهای ایلیاد را آشیل مینوشتند و هم آیسخولوس نمایشنامهنویس یونانی قرن پنجم پیش از میلاد را.
این سنت در ده پانزده سال اخیر تغییر کرده و حالا اغلب مترجمان توافق دارند که باید هر اسم را تا جای ممکن به تلفظ آن در زبان مبدأ نزدیک کرد. در این زمینه کتابهای «فرهنگ تلفظ نامهای خاص»، فریبرز مجیدی، نشر فرهنگ معاصر و «فرهنگ اساطیر کلاسیک» (یونان و روم)، مایکل گرانت و جان هیزل، ترجمهی رضا رضایی، نشر ماهی مرجعهای بسیار خوبیاند.
اما قضیه همیشه به این سادگی نیست. برخی از شخصیتهای فرهنگی هنری هستند که کشور محل تولد و کشوری که در آن به نام و جاه رسیدند با هم متفاوت است و نامشان در هر کدام تلفظ متفاوتی دارد. برای مثال کنستانتین برانکوزی مجسمهساز رومانیاییالاصل که از اواخر دههی بیست زندگیاش در فرانسه اقامت و کار کرد و به شهرت جهانی رسید در تلفظ رومانیایی برانکوش خوانده میشود. حال باید اصل را بر کشور زادگاهش گذاشت یا وطن دومش که نام او را با تلفظ فرانسوی بر سر زبانها انداخت؟ به همین ترتیب السا شیاپارلی، طراح مد مشهور ایتالیاییالاصل فرانسه، در تلفظ ایتالیایی اسکیاپارلی خوانده میشود.
اما چیزی که سالهاست برایم تعجبآور است اشتباهی رایج در تلفظ نام رئیسجمهور جدید ایالاتمتحده است، نامی که قاعدتاً نباید بر سر آن اختلافی وجود داشته باشد. از همان دور قبلی ریاستجمهوری او همهی رسانههای فارسیزبان او را دونالد ترامپ میخوانند درحالیکه تلفظ صحیح نام او دانلد است. شاید یک دلیل این اشتباه نزدیکی نوشتار این نام به نام رئیسجمهور مشهور قبلیشان رونالد ریگان باشد. جالب اینجاست که این نام با ضبط درستش، تا پیش از ظهور این رئیسجمهور، برای فارسیزبانان آنقدرها هم ناآشنا نبود، چنانکه شخصیت مشهور کارتونی، دانلد داک، از خیلی سال پیش بهدرستی تلفظ میشد.
بیشک بیدقتی و بیمسئولیتی رسانهها در ایجاد و تثبیت این اشتباه نقش پررنگی داشته است، چنانکه کارکنان رسانههای خارجی هم که حتماً بهطورمرتب تلفظ درست این نام را میشنوند، در برنامههای خود برای فارسیزبانان همچنان بر این اشتباه پافشاری میکنند.
@sang_o_sokhan
داستان کوتاه «سر» از مجموعهی «خرگوش نفرینشده» (۲۰۱۷) نوشتهی بورا چونگ
@sang_o_sokhan
امشب پیدیاف کل داستان رو یکجا میذارم. ایدهی پستکردن تدریجی داستان ایدهی خوبی نبود. داستانکوتاه رو باید یکجا خوند.
این داستان داستان نخست مجموعهی «خرگوش نفرینشده» نوشتهی بورا چونگ نویسنده و مترجم کرهای است که سال ۲۰۲۲ در فهرست نامزدهای نهایی جایزهی بوکر و در ۲۰۲۳ در فهرست نامزدهای جایزهی ملی کتاب در حوزهی ترجمه قرار گرفت. این کتاب را الهام بصیرت به فارسی ترجمه کرده که من آن را نخواندهام و از کیفیتش اطلاعی ندارم اما این داستان نخستین آنقدر جذاب و عمیق بود که ذوقم را قلقلک داد و دست به ترجمهاش بردم که بهتدریج اینجا خواهم گذاشت. تکههای جدا شده در هر پست بر اساس بخشبندی خود نویسنده است.
«سر»
نوشتهی بورا چونگ – ترجمه به انگلیسی از آنتون هور – ترجمه به فارسی از آیدین رشیدی
———
داشت فلاش توالت فرنگی را میکشید که صدایی شنید.
«مادر؟»
پایین را نگاه کرد. یک سر از سوراخ توالت بیرون آمده بود که صدایش میزد «مادر؟»
زن چند لحظه به آن نگاه کرد. بعد فلاش را کشید. سر در تلاطم آب ناپدید شد.
از دستشویی بیرون رفت.
چند روز بعد دوباره سر را در دستشویی دید.
«مادر!»
زن دستش را برد که فلاش را بکشد. سر به شتاب گفت «نه، فقط یه دقیقه ...»
زن دست نگه داشت و به پایین، به سری که در توالت بود، نگاه کرد.
اگر میخواست دقیقتر باشد شاید بهتر بود میگفت «چیزی بگویی نگویی شبیه به سر» بود نه سری واقعی. اندازهاش حدوداً دوسوم سر یک بزرگسال بود و به تودهای گل زرد و خاکستری میمانست که ناشیانه شکلش داده باشند. چند کپه موی خیس اینجا و آنجای سرش چسبیده بود. گوش و ابرو نداشت و جای چشم دو شکاف خیلی باریک داشت طوری که نمیشد گفت چشمانش بستهاند یا باز. یک برآمدگی لهولورده گویا بینیاش بود. دهانش شکافی بدون لب بود، شکافی که موقع حرفزدن بهطرزی ناجور باز و بسته میشد. حرفزدن ناشیانهاش با صدای قلپقلپ آدمی که دارد غرق میشود مخلوط میشد و نمیشد درست فهمید چه میگوید.
زن پرسید «تو دیگه چه کوفتی هستی؟»
سر جواب داد «من به خودم میگم سر.»
زن گفت «پس چی بگی؟ اما چرا توی توالت منی؟ و چرا بهم میگی «مادر»؟»
سر برای ادای آن کلمات معوج و نامفهوم به خودش زحمت زیادی میداد. «بدن من از چیزایی که توی توالت میریزی بهوجود اومده، مثل موهای ریخته و مدفوع و دستمال توالتی که خودت رو باهاش تمیز میکنی.»
زن خشمگین شد. «من هرگز به چیزایی شبیه تو اجازه ندادم تو توالت من زندگی کنن. اصلاً هم تو رو به وجود نیاوردم، پس دیگه بهم نگو «مادر». برو تا زنگ نزدم سمپاش.»
سر تندتند به حرفش ادامه داد «من چیز زیادی نمیخوام. فقط ازت میخوام فضولات بدنت رو همینجور توی توالت خالی کنی تا من بتونم بقیهی بدنم رو درست کنم. بعدش میرم یه جایی دور از اینجا و رو پای خودم زندگی میکنم. پس خواهش میکنم، تنها کاری که باید بکنی اینه که مثل همیشه از توالت استفاده کنی.»
زن با لحنی سرد جواب داد «این توالت منه. معلومه که مثل قبل ازش استفاده میکنم. اما فکرش رو هم نمیتونم بکنم که موجودی مثل تو توش زندگی کنه. درستکردن بدنت به من ربطی نداره. برام مهم نیست چیکار میکنی، و ممنون میشم دیگه جلوی چشمم پیدات نشه.»
سر در سوراخ توالت ناپدید شد.
Perhaps self-evasion is a skill we all should learn. If we could ignore the things about ourselves that keep us from being happy, or from “achieving our potential,” that might be a good thing. But no religious tradition accepts this view—and for good reason.
Recall the biblical story of King David and his soldier Uriah the Hittite. One evening, while David’s troops were laying siege to a city and he remained in Jerusalem, David saw from his rooftop a beautiful young woman, Uriah’s wife, Bathsheba, giving herself a ritual bath. He sent for her, slept with her, and impregnated her. To avoid scandal, he then recalled Uriah from the battlefield and told him to go home and spend the night with his wife, so Uriah might believe that the coming child was his own. But as a matter of honor and out of solidarity with the other troops, Uriah insisted on sleeping outdoors, not with his wife. So the dishonorable David sent him back into battle, ordering a general to deploy Uriah where the fighting was fiercest in hopes that he would be killed, and he was. When the news reached David, he moved Bathsheba into his home and married her.
God was not pleased. But rather than simply punish David, God made him confront himself. He sent to the king the prophet Nathan, who recounted a parable about a rich shepherd who had many sheep and a poor shepherd who had but one, which “was unto him as a daughter.” One day, the rich man stole his neighbor’s only lamb to prepare a feast for a visitor rather than sacrifice one of his own large flock. When David heard this story, he forgot that it was a parable and interrupted Nathan, declaring, “As the Lord lives, the man who has done this deserves to die.” And Nathan replied, “You are the man.” David felt the shock of recognition and confessed his hypocrisy. And God forgave him, though his bastard child had to die—the price of learning that self-awareness is a necessary condition of moral responsibility and, therefore, an obligation.
@sang_o_sokhan
فلیسطیها و فلسطین
---
حدود ۱۲۰۰ سال پیش از میلاد تغییرات آبوهوایی شدیدی در جهان رخ داد که گروههای بزرگی از مردم را به مهاجرت واداشت. این مهاجرت اجباری درواقع حملهی ویرانگر بزرگی بود به شهرهای دوران باستان که تمدنهای یونانی میسنی و کرِت، امپراتوری هیتی در آناتولی و لوانت (شام) را بهکلی نابود کرد و تنها امپراتوریهای مصر و آشور توانستند دربرابر موج عظیم آن بایستند. بهویژه مصریها در دوران رامسس سوم در نبردی بزرگ این مهاجران را که «مردم دریا» یا پلِسِتها نام نهاده بودند شکست دادند ولی به بقایایشان اجازه دادند در سرزمین کنعان بمانند. این مهاجران که باستانشناسان آنان را از تبار یونانی و از جزایر دریای اژه و شرق مدیترانه میدانند در پنج شهر غزه، اَشدود، اَشکلون، اِکرون و گات ساکن شدند و اتحادیهای از دولتشهرها را تشکیل دادند.
در عهد عتیق بیش از ۲۵۰ بار به فلیسطیها اشاره شده و آنان را در شمار دشمنان اصلی اسرائیل آورده است. بنابر روایت تورات هنگام خروج بنیاسرائیل از مصر فلسطیها در این منطقه حضور داشتند و یهودیان در ابتدا با آنان روابط صلحآمیزی برقرار کردند ولی بعد در دورهای طولانی حداقل هشت بار با آنان جنگیدند و درنهایت داوود آنان را بهطورکامل شکست داد. شرح این جنگها در کتابهای سموئیل و داوریها آمده است.
اما این روایت محل تردید باستانشناسان است. روایت مستند این است که همهی اقوام این منطقه در قرن هشتم پیش از میلاد مقهور و خراجگزار امپراتوری آشور شدند و پس از افول آشور به تصرف مصر درآمدند. در نهایت هم نبوکدنصر دوم از امپراتوری بابل پس از فتح منطقه در ۶۰۳ پیش از میلاد هر پنج شهر فلیسطیها را نابود و بخش بزرگی از آنان را معدوم کرد و باقیمانده را مثل یهودیان به منطقهی بابل کوچاند. در زمان ورود کوروش به بابل فلیسطیها هنوز در بابل بودند اما مثل یهودیان نتوانستند هویت و زبان خاص خود را حفظ کنند و حدود ۴۵۰ پیش از میلاد برای همیشه از صفحهی تاریخ محو شدند.
پس فلسطینیان امروزی هیچ ربطی به فلسطیهای باستان ندارند که از آنها تنها نامی بر این سرزمین باقی مانده است، نامی که بهرغم محو آنان از تاریخ در دوران حکومت هخامنشی، مقدونی، رومی و اوایل دوران اسلامی هم از آن استفاده میشد.
@sang_o_sokhan
فلیسطینیسم (philistinism)
---
مشغول ترجمهی کتابی هستم که ارجاعات بسیاری به «علیه تفسیر» سوزان سانتاگ دارد و به این خاطر بخشهایی از هر دو ترجمهی موجود از این کتاب را با هم مقایسه میکنم. در این بین گاهی به نکات جالبی برمیخورم. مثلاً سانتاگ جایی در جستار «ناتالی ساروت و رمان» مینویسد
It has sunk to the level of an art form deeply, if not irrevocably, compromised by philistinism.
— رمان به سطح فرمی هنری نزول کرده است که نوعی بیفرهنگی عمیقاً، اگر نگوییم بهنحوی جبرانناپذیر، آن را از حیز اعتبار ساقط کرده است. (مجید اخگر، نشر بیدگل، ۱۳۹۳)
— درواقع تا حد فرمی هنری نزول کرده که، اگر نگوییم بیبروبرگرد، عمیقاً در معرض هنرستیزی و بیذوقی است. (احسان کیانیخواه، نشر حرفه نویسنده، ۱۳۹۶)
فلیسطینیسم یکی از ناسزاهای محبوب سوزان سانتاگ بود که بسیار از آن استفاده میکرد. مترجمان «علیه تفسیر» فلیسطینیسم را به «بیذوقی» و «هنرستیزی» و «بیفرهنگی» ترجمه کردهاند. در فرهنگ لغت هزاره هم برای فلیسطی (philistine) همین معانی «بیفرهنگ»، «هنرنشناس» و «هنرستیز» آمده است. اما این لغت خاستگاه جالبی دارد.
فلیسطی انگلیسی از واژهی آلمانی فیلیستر نشئت گرفته که در آغاز عصر مدرن آلمان باب شد. دانشجویان آلمانی از این واژه برای بدگویی از مردم شهر ینا استفاده میکردند که با آنها روابط خصمانهای داشتند. سپس معنای آن شامل همهی کسانی شد که به چیزی جز مادیات نمیاندیشند و با هنر و فرهنگ بیگانه و دشمناند. متیو آرنولد در جستار «فرهنگ و آنارشی» در وصف آنها مینویسد:
«آدمهایی که معتقدند برای بزرگی و رفاه کافیست خیلی ثروتمند باشید، و تمام تلاش و اندیشهشان را صرف ثروتاندوزی میکنند.»
این واژه که در نوشتههای بسیاری از متفکران این دوره مثل سوئیفت و گوته و نیچه آن را مییابیم درواقع واکنش فرهیختگان اروپایی بود به موج خیزان مصرفگرایی در ابتدای دوران سرمایهداری. سوزان سانتاگ نیز بهنظر میرسد منظورش همین ویژگی قشر بورژوای مادیگرا و تکبعدی باشد نه هر «بیذوقی» و «هنرستیزی» که ممکن است در جوامع عقبمانده هم به دلایلی دیگر رخ دهد. پس شاید بهتر باشد فلیسطی را به همین شکل در فارسی بیاوریم و جای فلیسطینیسم هم بگوییم فلیسطیگری.
شاید برای شما هم سؤال شده باشد که این فلیسطی چه ربطی به فلسطین دارد که در پست بعد خواهم گفت.
@sang_o_sokhan
داستانهایی از حمید صدر، از ۱۳۴۵ به بعد
@sang_o_sokhan
«همانشب به اصرار من عروسی بهپا شد، تا صبح زدند و خواندند و شادی کردند. من هم از شوق سرشار بودم... گویی تاریکی زندگی برایم روشن شده باشد. از شک و تردید آزاد شدهام، میفهمم چرا وطن را دوست دارم، میدانم که مادر دهر این محبت را با شیر پستان آمیخته. گرچه خوانده بودم اما بهچشم دیدم که حب وطن همان علاقه به آشیانه و مسکن و مأواست که بسط پیدا میکند و کوچه و محله و شهر و مملکت را فرا میگیرد. خوب فهمیدم چرا افلاطون میگوید مهمترین علقهی زندگی مهر وطن است یا چرا امروز مردم دنیا برای وطن اینهمه جانفشانی میکنند.»
@sang_o_sokhan
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago