Safe Haven

Description
Daniel's Coffin

ادبیات و تاریخ
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago

1 month, 2 weeks ago

در حکایت صادق هدایت داش آکل لوطی مشهور شیرازی است که خصلت‌های جوانمردانه‌اش او را محبوب مردم ضعیف و بی‌ پناه شهر کرده است اما کاکارستم که گردن کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.

در همین حین حاجی صمد - از مالکان شیراز - می‌میرد و داش آکل را وصی خود قرار می‌دهد داش آکل با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن می‌گیرد او با دیدن مرجان دختر چهارده ساله حاجی صمد به وی دل می‌بازد اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویه جوانمردی و عمل به وظیفه خود می داند در نتیجه این راز را در دل نگه می دارد در عوض طوطی ای می خرد و درد دلش را به او می گوید.

از آن پس، داش آکل قرق کردن سر گذر و درگیری با سایر لوطی ها و اوباش را ترک می کند و اوقات خود را صرف رسیدگی به اموال حاجی و خانواده او می کند.

بر این منوال هفت سال می گذرد تا اینکه برای مرجان خواستگاری پیدا می شود. داش آکل به عنوان آخرین وظیفه خود وسایل ازدواج مرجان را فراهم می کند و او را به خانه بخت می فرستد.

در همان شب در حال نشستن داش آکل در میدان گاهی محله حالی که مست است کاکارستم سر میرسد. با داش آکل یکی به دو میکند و در نهایت با او گلاویز میشود؛ و سرانجام با قمه زخمی اش میکند. فردای آن روز وقتی پسر بزرگ حاجی صمد بر بالین داش آکل می آید او طوطی اش را به وی میسپارد و کمی بعد میمیرد.

عصر همان روز مرجان قفس طوطی را جلوش گذاشته است و به آن نگاه میکند که ناگهان طوطی با لحن داشی «خراشیده ای» میگوید: «مرجان.... تو مرا کشتی به کی بگویم... مرجان... عشق تو... مرا کشت.»

1 month, 2 weeks ago
1 month, 2 weeks ago

« نارسیسوس»

نارسیسوس نام جوان زیبایی است در اساطیر یونان که دختری به نام اکو (انعکاس صدا یا به فارسی پژواک) بر او عاشق می شود و چون جواب نامساعد می شنود نفرین می کند که او عاشق کسی شود که هرگز نتواند به او برسد و او روزی عکس خود را در آب می بیند و برخود عاشق می شود. هر روز بر لب برکۀ آب می آید و با خود نرد عشق می بازد و شِکوه می کند که آخر تو که با من دوستی: وقتی می آیم می آیی، وقتی لبخند می زنم لبخند می زنی؛ پس چرا وقتی دستم را دراز می کنم تا دست تو را بگیرم آشفته می شوی و از من می رمی.
نارسیسوس آن قدر در فراق خویش غصه می خورد و اشک می ریزد تا می میرد. پس حوریان و پریان صحرایی گرد او می آیند و می گویند «حیف است چنین جلوه ای از زیبایی به زیرخاک رود. بهتر است او را به گُلی تبدیل کنیم که پیوسته در کنار آب بروید و عکس جمال خود را در آب ببیند.» و او را به گل نرگس تبدیل می کنند.(معنی نارسیسوس نیز «نرگس» است.)

اصطلاح نارسیسیسم به معنی «خود شیفتگی» یکی از بیماری های روانی است و به کسانی گفته می شود که سخت و به طور بیمار گونه ای شیفته و بیقرار خویش اند.

4 months, 1 week ago

اگر ژول ورن را «کارد» فرض کنیم، «پنیر» حتما ولز است. دلیلش هم این بود که (نقل به مضمون از قول ورن): «من وقتی از سفر به ماه حرف می‌زنم این کار را با استفاده از باروت و توپ (گیرم قدری بزرگ‌تر از حد معمول) انجام می‌دهم؛ اما آن آقا [=ولز] با چیز موهومی با نام «فلز ضد جاذبه». این فلز کجاست؟ یک تکه‌اش را به من نشان بدهید.»

این دو، سلسله جنبان های دو فرقه در ادبیات علمی تخیلی بودند که الان به آن‌ها می‌گویند: «علمی تخیلی سخت» و «علمی تخیلی نرم.» علمی تخیلی سخت مملو از جزئیات فنی است و علمی تخیلی نرم، یا مسائلی را چنان متمایز از تکنولوژی مد نظر قرار می‌دهد که نیازی به پرداخت جزئیات فنی در داستان نمی‌بیند و یا قرار است صرفا سرگرم کننده باشد و مجددا نیازی در داستان نمی‌بیند موقع سرگرم کردن خواننده، صحبت از مسائل فنی کند.

از کتاب «علمی تخیلی برای آن‌ها که علمی تخیلی دوست ندارند» به تدوین حسین شهرابی

#علمی_تخیلی

4 months, 1 week ago

She walks in beauty, like the night
Of cloudless climes and starry skies;
And all that’s best of dark and bright
Meet in her aspect and her eyes;
Thus mellowed to that tender light
Which heaven to gaudy day denies.

One shade the more, one ray the less,
Had half impaired the nameless grace
Which waves in every raven tress,
Or softly lightens o’er her face;
Where thoughts serenely sweet express,
How pure, how dear their dwelling-place.

And on that cheek, and o’er that brow,
So soft, so calm, yet eloquent,
The smiles that win, the tints that glow,
But tell of days in goodness spent,
A mind at peace with all below,
A heart whose love is innocent!

4 months, 2 weeks ago

به طور معمول افراد عادت دارند مدام ناکامی‌هایشان را جمع بزنند. این همان جایی است که افسردگی یا نِوْروز آغاز می‌شود، هنگامی که شروع به جمع‌زدن می‌کنیم: «آه این مشکل، آه آن مشکل». اسپینوزا عکس چنین چیزی را پیشنهاد می‌دهد: به جای جمع‌زدن غم‌هایمان، یکی از شادی‌هایمان را که برای ما واقعاً اهمیت دارد، به عنوان عزیمتگاه موضعی قلمداد کنیم. بدین‌ترتیب، می‌توان مفهوم مشترک را شکل داد؛ می‌توان به فتحی موضعی دست یافت و شادی را گسترش داد. ... در واقع وقتی افراد با خودشان موافقند کمتر حال شما را به هم می‌زنند. اسپینوزا به‌طرز تحسین‌آمیزی گفته، آنچه در زندگی بیش از همه باید از آن ترسید افرادی‌اند که با خود در توافق نیستند. زهر نِوْروز همین است! همه‌گیر شدن نِوْروز. من شرّ خودم را به تو‌ منتقل می‌کنم، وحشتناک است، وحشتناک، بیش از همه کسانی که با خود در توافق نیستند. این‌ها خون‌آشامند. ... این وجه از وجود داشتن بد است. اگر کاری را انجام می‌دهید، طوری انجامش دهید که گویی میلیون‌ها بار دیگر باید انجامش دهید. اگر قادر به خواستن چنین تکراری نیستید، پس کار دیگری کنید.

ژیل دلوز
جهان اسپینوزا

4 months, 2 weeks ago
۷ آبان روز بزرگداشت کوروش گرامی …

۷ آبان روز بزرگداشت کوروش گرامی باد

4 months, 2 weeks ago

Gabriel : Think, think of the blasphemer—dead, and down there!—beware of the blasphemer’s end!

Moby Dick
Herman Melville

4 months, 2 weeks ago
No more walls, at what cost …

No more walls, at what cost ?

4 months, 3 weeks ago

آن کیست کز رویِ کرم، با ما وفاداری کند
بر جایِ بدکاری چو من، یک دَم نکوکاری کند

اول به بانگِ نای و نی، آرد به دل پیغامِ وی
وانگه به یک پیمانه مِی، با من وفاداری کند

دلبر که جان فرسود از او، کامِ دلم نَگْشود از او
نومید نتْوان بود از او، باشد که دلداری کند

گفتم گره نَگْشوده‌ام، زان طُرِّه تا من بوده‌ام
گفتا مَنَش فرموده‌ام، تا با تو طَرّاری کند

پشمینه‌پوشِ تندخو، از عشق نشنیده‌است بو
از مَستیَش رمزی بگو، تا تَرکِ هشیاری کند

چون من گدایِ بی‌نشان، مشکل بُوَد یاری چُنان
سلطان کجا عیشِ نهان، با رندِ بازاری کند؟

زان طُرِّهٔ پُرپیچ و خَم، سهل است اگر بینم ستم
از بند و زنجیرش چه غم، هر کس که عیّاری کند؟

شد لشکرِ غم بی عدد، از بخت می‌خواهم مدد
تا فخرِ دین عَبدُالصَّمَد، باشد که غمخواری کند

با چشمِ پُرنیرنگِ او، حافظ مکن آهنگِ او
کان طُرِّهٔ شبرنگِ او، بسیار طَرّاری کند

حافظ
#شعر

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 3 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 6 months ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 months ago