?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 Monate her
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 Monate, 2 Wochen her
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 Monate, 2 Wochen her
(ادامهی پست پیشین)
نیازف کتابی تحت عنوان «روحنامه» نوشت و مدعی بود محتوایش از طرف خدا به او الهام شده است تا جایی که دستور داد بخشهایی از متن کتاب روی منارهی مساجد حکاکی شود؛ حتی گفت هر کس این کتاب را سه مرتبه از ابتدا تا انتها بخواند به بهشت خواهد رفت؛ فراتر از این مدعی شد اهمیت این کتاب به حدی است که تمام جریانات و اتفاقات آیندهی کیهان باید به دور روحنامه و بر اثر نیروی گریز از مرکز آن بچرخند.
این رئیسجمهور پیشین ترکمنستان که لقب «ترکمنباشی» به معنای پدر مردمان ترکمن را برای خود انتخاب کرده بود در کتابش ادعا کرد ترکمنستان پنج هزار سال قدمت دارد و این ترکمنها بودند که چرخ را اختراع کردند.
قربانقلی بردی محمدوف، رئیسجمهورِ بعدیِ ترکمنستان، هم دهها جلد کتاب در موضوعات مختلف از تاریخ، مردمشناسی، ادبیات داستانی، شعر و موسیقی گرفته تا فرشبافی، پرورش اسب، پزشکی، آشپزی و رژیم غذایی نوشت. تنها یک مجموعهی ده جلدی با موضوع گیاهان دارویی به نام خود دارد.
داخل پرانتز اینکه فقط بخش انتهایی کتاب به زعمای جمهوریهای پساشورویِ آسیای مرکزی و از جمله ترکمنستان پرداخته و تصور نکنید که کتاب تنها در خصوص ترکمنستان و دو دیکتاتورِ دورهی متأخرش است.
@derang_chnnl | درنگ
صفر مراد نیازف، رئیسجمهورِ پساشورویِ ترکمنستان، مواردی مثل سیرک، باله، اپرا و سیگار را در ترکنستان ممنوع کرده بود؛ ماه ژانویه را با نام خودش و نام نان را با نام مادرش جایگزین کرد؛ محصولات غذاییِ مرتبط با کودکان در ترکمنستان باید عکس مادرش را روی بستهی آن کالاها حک میکردند.
(ادامهی مطلب در پست بعدی)
@derang_chnnl | درنگ
(ادامهی پست پیشین)
قانون اساسیِ جمهوری دوم اجازهی کاندیداتوری در انتخابات ۱۸۵۲ را به ناپلئون سوم نمیداد و طرفدارانش در مجلس هم اکثریت کافی را برای تغییر قانون اساسی نداشتند. در نتیجه، ناپلئون سوم در ۱۸۵۱ در پی یک کودتا، جمهوری دوم را منحل و دولت امپراتوری برقرار کرد. ترس از پیروزی سوسیالیستها و تندروها در انتخابات ۱۸۵۲ در کنار شدت عمل کودتاچیان باعث شد مقاومت شدیدی در برابر این کودتا صورت نگیرد.
دولت امپراطوریِ جدید مشروعیتش را روی مقبولیت عمومیِ بناپارتیسم (نوستالوژی ناپلئون بناپارت) و برگزاری همهپرسیهای گاهوبیگاه قرار داد و بر روی مواردی مثل برقراری نظم و امنیت، رشد و رونق اقتصادی، گسترش زیرساختها خصوصا در زمینهی ارتباطات و حملونقل، انعقاد معاهدات تجاریِ مناسب، و مهار روسیه تمرکز ویژهای گذاشت.
از دههی ۱۸۶۰ در پی بهبود اوضاع اقتصادی و کاهش خطر به قدرت رسیدنِ چپِ افراطی، میل به مشارکت سیاسی در جامعهی فرانسه و سطح فشار رجال و نخبگان برای تقسیم قدرت بالا رفت. دولت امپراتوری در واکنش تن به لیبرالیزاسیون تدریجی داد. به این ترتیب که بر اختیارات مجلس افزود و از فشار برای مهندسیِ نتایجِ انتخاباتِ مجلس کاست.
در فضای نسبتا آزادِ اواخرِ دههی ۱۸۶۰ به رغم آزادیِ نسبیِ اپوزوسیون برای تشکلیابی و تبلیغات، وضع چندان به ضرر دولت امپراتوری پیش نمیرفت و نتایج انتخابات مجلس در ۱۸۶۹ و همهپرسی ۱۸۷۰ به سود دولت رقم خورد. در واقع روند لیبرالیزاسیون در جهت تحکیم امپراتوری و مشروطیت بود اما جنگ با پروس (آلمان) به شکست فرانسه، اسارت امپراتور، فروپاشی امپراتوری و برقراری جمهوری سوم در ۱۸۷۱ انجامید.
@derang_chnnl | درنگ
شارل لویی بناپارت، برادرزادهی ناپلئون بناپارت و ملقب به ناپلئون سوم، متولد ۱۸۰۸ بود. به ترتیب در سالهای ۱۸۳۶ و ۱۸۴۰ دو بار کوشید از طریق شورش نظامی به قدرت برسد اما شکست خورد.
لویی بناپارت در پی انقلاب ۱۸۴۸ و برقراری جمهوری دوم در فرانسه، کاندیدای ریاستجمهوری شد. بسیاری از لیبرالها، محافظهکاران، سلطنتطلبان و جمهوریخواهانِ میانهرو از ترس سوسیالیستها، نئوژاکوبنها و دیگر جمهوریخواهانِ تندرو از ناپلئون سوم حمایت کردند و با کسب ۷۴ درصد آرا زمام جمهوری را به دست گرفت.
(ادامهی مطلب در پست بعد)
@derang_chnnl | درنگ
بر اساس گفتههای مهتدی، حامد اسماعیلیون و مسیح علینژاد پیش از انتشار رسمی منشور با مصطفی هجری رهبر حزب دموکرات دیدار داشتهاند. هجری تجزیهطلبی غیرخجالتی است که ایران را کشوری اشغالگر میداند! موضوع جلسه بدهبستان برای آینده ایران بوده است. هجری در جلسه ظاهراً نظر مثبت خود را به این دو شخص ابراز میکند. این دیدار محرمانه بوده و تا به امروز نه اسماعیلیون و نه علینژاد صحبتی از آن نکردهاند.
ما با چنین اپوزیسیونی سروکار داریم. اینها اپوزیسیون جمهوری اسلامی نیستند، اپوزیسیون ایراناند. شخصاً به خصوص برای اسماعیلیون متأسفم که تا این حد بیوطن است. به نظرم به روانپزشک احتیاح دارد. زخم خورده و حالا به قیمت ویرانی کشور و کشته شدن صدها نفر میخواهد انتقام بگیرد.
چپگرایی، بنیان اصلی تفکر پنجاهوهفتی
✍️ مرتضی مردیها
از حدود دو قرن پیش که حوزۀ علمیۀ نجف (در شکل جدیدش) با ظهور نخبگانی چون شیخ مرتضی انصاری و آخوند خراسانی به راه افتاد، و از حدود یک قرن پیش که حوزۀ علمیۀ قم را شیخ عبدالکریم حایری یزدی تأسیس کرد و مشاهیری چون آیتالله حسین بروجردی در آن به تربیت عالمان دینی پرداختند، در میان دهها آیتالله صاحبرساله، حتی یک نفر هم معتقد به فعالیتهای انقلابی و برقراری حکومت نبود و نشد.
اقلیت جوان و میانسالی از این قوم که به این ایدهها رو کردند، بخش مهمی از عقاید و انگیزههای خود را از محافل روشنفکری چپگرا اخذ و اقتباس کرده بودند. چنانکه بزرگی از آنان از ماجرای دیدار خود با آلاحمد و خواندن کتاب غربزدگی خبر داد و دیگری در خطابههای خود از علی شریعتی، با عنوان «بهقول آن محقق بزرگ»، نقل قول میآورد. نیز اینان با محافلی چون کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور و حتی با گروههایی چون مجاهدین ارتباط داشتند.
مهمتر و کلیتر از اینموارد اینکه، اقلیت مزبور، اغلب، درسهای حوزه را خوانده و نخوانده از آن فاصله گرفته و با آموزههای انقلابی در سطح منطقه و حتی جهان و فکر و فضای سیاسی مسلط آن دوره انس گرفته و در فرایند تولید نوعی سوسیالیسم مساهمت میکردند؛ سوسیالیسمی که تلاش میشد از اسطورههای آیینی، زیر نامهای عدالتخواهی، ظلمستیزی، درافتادن با طاغوت و استکبار و نظایر اینها، پشتوانههایی برای آن دستوپا شود. بهعبارتی، کمتر کسی، ابتدا به ساکن، در ادبیات آیینی، به برابری و مبارزه و انقلاب و ... برخورده بود. عموماً، ابتدا در فرهنگ سیاسی مارکسیستی زمانه با این مفاهیم آشنا شده و سپس، بسا به دلایل تاکتیکی، به تطبیق آن با آیین رو کردند.
روحانیت سنتی علاقهای نداشت که دم و دستگاه مسجد و محراب و منبر خود را همچون یک شبکۀ سازمانی در اختیار اقلیت آخوند سیاسی (یا بهتعبیری، سیاسیِ ملبسشده) قرار دهد، که هر کدام دیگری را خارج از صراط مستقیم میدانست. ولی با گسترش ناگهانی عقاید انقلابی در میان مردم، خصوصاً جوانان، اینان پشتوانهای پیدا کردند و روحانیتِ سنتیِ نامعتقد به انقلاب و انقلابیگری را، تقریباً به زور، از مساجد بیرون راندند یا ساکت کردند و خود بر امور مسلط شدند. مساجد، مرکز انقلاب نبود، به وسیله جوانان انقلابی و اقلیت کوچک طلاب سیاسی تسخیر شد. بخش مهمی از روحانیت سنتی، حتی پس از ۵۷ هم با آن چندان از در آشتی درنیامد و کموبیش حاشیهنشین شد، ولی بخشی هم این روایت جدید از آیین را همچون یک واقعیت پذیرفت و حتی کوشید از نمد آن کلاهی هم برای سر خود بسازد.
اشتباه نکنید درپی تکرار آن توضیح نیستم که دو روایت از آیین هست، یکی بد و دیگری خوب. مطلقاً. آیین هرچه بود، بود؛ اما نسبتی با انقلابيگری، تشکیل حکومت، ضدیت با امپریالیسم، و وحدت با روسیه و چین نداشت.
شیخ مرتضی انصاری ولایت سیاسی را انکار کرد. آخوند خراسانی وجود فقها در مجلس شورا را پذیرفت، ولی دادن حق وتو به آنان را ناروا دانست. سید ابوالحسن اصفهانی (رییس حوزۀ نجف) دستور داد نواب صفوی را از عراق سوار ماشین کرده و در مرز ایران پیاده کنند. شیخ عبدالکریم حائری در خصوص رفتار تند رضاشاه در قم (در برخورد با یک معمم) فتوا داد حرام است کسی کلمهای راجع به آن صحبت کند. سید حسین بروجردی امر کرد نواب و یارانش را به زخم چوب از فیضیه بیرون انداختند، و با دربار ارتباطی مسالمتآمیز داشت. سید ابوالقاسم خویی (مرجع شیعه) برای شاه انگشتر متبرک فرستاد. با توجه به اینموارد، به گمانم سخت نیست پذیرفتن این که از چنین نهادی، انقلاب و حکومت آیینی بیرون نمیآمد.
مهدی بازرگان پس از برکناری گفت که چهل سال ما اسبی را زین کردیم ولی فلان و فلان نرسيده، پریدند روی آن و تاختند. راست میگفت؛ الا اینکه زین و یراق کردن آن اسب، کمتر بر عهدۀ معتدلانی چون او بود. زینکننده اصلی چپهایی بودند که دایم او را از جهت بهقدر کافی انقلابی نبودن طعن و لعن میکردند؛ از جمله دانشجویان چپ مذهبی، که برای جلو زدن در چپیّت، از چپهای لامذهب، سفارت امریکا را اشغال کردند.
مهمترین دانشگاه فنی ایران به نام یک چریک چپگرای مذهبی است. در تهران دو اتوبان به نام نواب صفوی و فداییان اسلام وجود دارد و حتی خیابانهایی به نام پاتریس لومومبا (مبارز چپگرای افریقایی) و سیمون بولیوار (انقلابی ضداستعمار امریکای جنوبی) وجود دارد، ولی خیابانی به نام هیچیک از مراجع بزرگ شیعی که گفتیم در تهران نیست.
این موارد گویای چیزی در خصوص ماهیت اصالتاً چپ ۵۷ نیست؟
@derang_chnnl | درنگ
دورههای مجازی پرسه در تاریخ جهان
دورهی اول
هفت سلاخ سرخ
نگاهی تحلیلی و تفصیلی به سرگذشت و کارنامهی شش دیکتاتور کمونیست + چگوارا
شاملِ
ولادیمیر لنین (بنیانگذار دولت شوروی)
جوزف استالین (دومین رهبر شوروی)
مائو تسه تونگ (موسس دولت کمونیست چین)
پل پوت (رهبر خمرهای سرخ کامبوج)
نیکلای چائوشسکو (دیکتاتور کمونیستِ رومانی)
انور خوجه (دیکتاتور کمونیستِ آلبانی)
ارنستو چگوارا (چریک کمونیست و مشهور آرژانتینی)
تحویلِ هفتگی به صورت فایل صوتی در تلگرام
حدنصاب برای تشکیل دوره: ۱۵ نفر
شهریور تا آبان ۱۴۰۲
در صورت تمایل برای کسب اطلاعات بیشتر در رابطه با شرایط و هزینهی دوره و نیز ثبتنام، به آیدیِ تلگرامی @shakibafarnam پیام دهید.
@derang_chnnl | درنگ
بازاندیشی پیرامون درسهای مشروطه در سایهی عقوبت سنگین تاریخی
✍️ توس تهماسبی
مشروطه شبحی است که این روزها در آسمان ایران پرواز میکند. مشروطه بزرگترین باز اندیشی و پرسشی بود که ملت ایران در سراسر تاریخ طولانیاش صورت داد. مشروطه پیش از هر چیز تبدیل بداهت به مسئله بود. مشروطه نقطهای بود که بخش پیشرو ملت ایران دریافت که زندگی به سبک و سیاق سدههای گذشته نه ممکن است و نه مطلوب و ارادهاش را محقق نمود.
عظمت مشروطه در خلق پرسش صحیح و آفرینش پاسخ درست بود. شکوه و عظمت مشروطه آنجا بود که گروهی از ایرانیان از خود سوال کردند: "چرا وضع ما اینچنین است؟" و بعد اضافه کردند که" وضع ما نباید اینطور باشد." یعنی برای نخستین بار در کلیت روال موجود تامل کردند و آن را به مسئله تبدیل نمودند.
برخی مشروطه را به شورش رعیت علیه حاکم و یا خواست دمکراسی فرو میکاهند اما این اشتباه بزرگی است. مشروطه در درجه اول خواست تجدد یا مدرنیته و فراهم کردن مسیر برای پیوستن به بخش پیشرفته و پیشتاز جهان بود. مشروطه صرفا برای تغییر و محدود کردن حاکم نبود. مشروطه تلاش برای خلق یک زیست جهان جدید ایرانی در جامعه، اقتصاد، فرهنگ و سیاست بود.
مشروطه تنها برههای در تاریخ معاصر ما بود که روشنفکران در جای درست ایستاده بودند، مسئله را درست دیدند و پاسخ درست دادند. به همین سبب معنای حقیقی و عمیقترین وجوه مشروطه را باید در آثار این روشنفکران جستجو کرد. متاسفانه مسیر روشنفکری جامعه ایران یعنی همان قوه تامل و طرح مسئلهی بنیادین از دهه بیست به انحراف و از دهه چهل به انحطاط و تباهی دچار شد.
اما اکنون در سایه نیرو و انرژی عظیمی که عقوبت سخت تاریخ فراهم کرده، چند سالی است که نخبه و عامی جامعه از آن پیچ طولانی انحراف و تباهی به در آمده و حقیقت را یافتهاند و در سایه این نوزایی است که مشروطه دوباره و چنین نیرومند به میدان ذهن و اندیشه ایرانیان وارد شده و آنها مسئله و پاسخ امروز خود را چیزی از سنخ مشروطه میدانند.
مشروطه به ایرانیان آموخته بود که دخالت و سیطره قدرت خارجی معلول عقب ماندگی است نه علت آن. آموخته بود که سیاست نادرست فلان دولت غربی نباید ما را از فرهنگ و تمدن غرب که یگانه راه پیشرفت و آزادی است، منزجر نماید. مشروطه آموخته بود که حکمرانی خوب و دمکراسی صرفا با قیام و شور تودهای بدست نمیآید و پایههای اقتصادی و اجتماعی میخواهد.
ایرانیان امروز به روشنی دریافتهاند که فراموشی درسهای مشروطه چه بر سرشان آورده است. به همین سبب است که مشروطه دوباره به نقطه کانونی اندیشه و تاملشان بدل شده است.
@derang_chnnl | درنگ
(ادامهی پست پیشین)
سرکشی یوسیپ تیتو، رهبر یوگسلاوی، در برابر جوزف استالین محرک اصلی محاکمهها نبود اما بدون شک عاملی برای افزایش نگرانی و سوءظنِ او و تسریع و تشدید روند شد. عامل نزاع میان تیتو و استالین نه اختلافات ایدئولوژیک بلکه ممانعت تیتو از تسلط یافتنِ شوروی بر ساختارهای اقتصادی و امنیتیِ یوگسلاوی بود.
محاکمههای استالینیِ اروپای شرقی زیر نظر لاورنتی بریا از ۱۹۴۸ نخست در آلبانی و بلغارستان با هدف جلوگیری از ادغام این دو کشور در یوگسلاویِ تیتو آغاز شد و سپس به مجارستان، چکسلاواکی، رومانی، لهستان و آلمان شرقی تسری یافت. طی آن، کمونیستها به دست کمونیستها متهم، تصفیه، دستگیر، شکنجه، محاکمه، زندانی و معدوم میشدند.
قربانیان محاکمههای نمایشی عموما خود کمونیستها و استالینیستهایی وفادار و سرسخت بودند که سالها برای استقرار کمونیسم مبارزه کرده بودند و بعضا چهرههای مخوفی بودند که پیشتر صدها یا هزاران تن را قربانی کرده بودند. آنها صرفا از بخت بد به طعمهها و سوژههایی برای قربانی شدن در جهت این وحشتآفرینیِ پیشگیرانه بدل شده بودند و در اثر شکنجه میبایست اعتراف به افعال نکرده میکردند.
محاکمههای نمایشیِ اروپای شرقی به رغم مشابهتها در هر یک از کشورهای مذکور ناهمسانیها و داستان منحصر به فرد خود را داشت. این محاکمهها با مرگ استالین در ۱۹۵۳ کند و سرانجام در اواخر سال ۱۹۵۴ متوقف شد. از اغلب قربانیانِ زنده و مردهی آن نیز به تدریج اعادهی حیثیت صورت گرفت و حتی برخی از آنان نظیر یانوش کادار در مجارستان و گوستاو هوساک در چکسلواکی بعدا در کشورهای خود به قدرت رسیدند و با جباریتی کمونیستی حکم راندند.
@derang_chnnl | درنگ
برای جوزف استالین فرایند برقراری سلطهی تامِ کمونیستیِ شورویگرایانه بر کشورهای اروپای شرقیِ پس از جنگ جهانی دوم با حذف و کشتار آنچه کمونیستها نیروها و احزاب بورژوایی مینامیدند خاتمه نیافت و از اواخر دههی ۱۹۴۰ نوبت به گرفتن زهر چشم از خود نیروهای کمونیستِ اروپای شرقی رسید.
استالین بیم داشت که شماری از دولتهای کمونیستیِ نوپای اروپای شرقی تصمیم بگیرند راه خود را بروند، استحاله یابند و یا بلوک مستقلی را تشکیل دهند؛ از این رو تصمیم گرفت علاوه بر گماردن رهبران دستنشانده و تسلط نسبی بر ساختارهای اقتصادی و امنیتیِ آن کشورها، از الگوی محاکمههای نمایشیِ دههی ۱۹۳۰ شوروی بهره بگیرد تا با ایجاد موج وحشت در میان کمونیستهای اروپای شرقی، امکان شکلگیری هر نوع حرکتی علیه اقتدارش را از میان ببرد.
(ادامه مطلب در پست بعدی)
@derang_chnnl | درنگ
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 9 Monate her
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 11 Monate, 2 Wochen her
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 7 Monate, 2 Wochen her