𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago
احتمالاً بارها این را در مورد دیگران یا حتی خودتان شنیدهاید که فلانی با آدم و عالم دعوا دارد، یا درگیر است.
تا حالا شده از دست اشیاء عصبانی شوید، به آنها فحش دهید، یا حتی کتشکشان بزنید؟
مثلاً ماشینی که روشن نمیشود. عابربانکی که کار نمیکند. کامپیوتری که هنگ میکند. گوشی یا نتی که سرعتش پایین است.
چراغ قرمزی که احساس میکنید نباید اینجا باشد یا دیر سبز میشود. یا به صف ایستادن درجاهای مختلف.
از آنهایی هستید که فکر میکند نفر جلوییِ پمپ بنزین دستوپا چلفتی است؟ تا چراغ سبز میشود، فرتی بوق میزنید؟
غیر خودتان بقیه مثل گاو رانندگی میکنند؟
یا از آنها که احساس میکنند همه جز خودش بیشعورند؟
در دههی 1970 متخصصان قلب متوجه نکتهی عجیبی شدند.
آنها مشاهده کردند که در بین بیمارانشان که ناراحتی قلبی عروقی داشتند، یا دچار حمله و سکتهی قلبی شدهاند، افرادی هستند که هیچکدام از پیشزمینههای این بیماریها را ندارند.
پیشزمینههایی مثل فشار خون بالا، سیگار، الکل، چاقی، چربی خون، دیابت، زمینههای ارثی و عوامل دیگری که با بیماریهای قلب و عروق ارتباط دارند.
بهتدریج متوجه شدند این افراد سه دسته ویژگی مشترک در احوالات، رفتار و گفتارشان دارند که با سایر بیماران متفاوت است:
پیشرفت خواهیِ مبتنی بر رقابتطلبی، حسادت و احساس تنشِ درونی؛
اضطرار و اضطراب زمان؛ خشمِ درونی و پرخاشگریِ بیرونی.
آنها برای شخصیتهایی که این سه ویژگی یا دوتای از آنها را به میزان قابل توجهی دارند، اسمی گذاشتند:
تیپ شخصیتیِ الف.
نخست
ویژگی اول پیشرفتخواهیِ مبتنی بر رقابت و حسادت است.
همهی ما هم انگیزهی پیشرفت داریم؛ و هم مقداری حسادت و رقابت.
حالا اگر این سه در کسی اوج بگیرد، و بیشترِ احوالات درونیاش مبتنی بر سنجش خود و دیگران، مقایسهی خود با دیگران، حرص زدن، و تلاش برای برتری بر دیگران شود، این فرد در درون خودش مدام احساس تنش و فشارِ ناشی از سنجش و رقابت خواهد کرد.
البته این چشموهمچشمی، احساس عقبماندگی، رقابت ناسالم و برتریطلبی گاهی میتواند روح حاکم بر یک اجتماع ناسالم گردد.
دوم
اضطرار زمان، که یکجور احساس فشار روانیِ شدید در درون است
که زمان کوتاه و در حال اتمام است و تو هیچ کاری نکردهای و باید در این زمان کوتاه کارهای بزرگی کنی و بترکانی.
حس افراطیِ اتلاف وقت و عقبافتادن داری، از اتلاف وقت متنفری، احساس میکنی خیلی از کارهایی که مردم انجام میدهند اتلاف وقت است و تو نباید در آنها قاطی شوی
همیشه عجله داری، تلاش میکنی چند کار را با باهم پیش ببری (مثلاً خوردن غذا با کتاب خواندن؛ مهمانی/ورزش رفتن با کتاب و هدفن)، از شادیها و دیگر مراسمات دوری میکنی، یا از حضور در آنها رنج میبری؛ و ... .
خلاصه تبدیل میشوی به آدمی که اضطرابِ گذر زمان او را خفه میکند.
همهی ما اضطراب گذر زمان داریم و از پیر شدن اذیت میشویم
اما در این افراد این حالت طبیعی افراطی میشود و نتیجهی آن یک شخصیت وسواسی است که «تایم» مهمترین دغدغهی ذهنش است.
معمولاً هم این افراد بهخاطر همین افراط به هدفشان نمیرسند، پیشرفت مطلوبی نمیکنند، و تفاوت چندانی با دیگران در تولید محصول ندارند. تنها چیزی که نصیبشان میشود، رنج مداوم سنجش زمان، و احساس فشار سنگین برای کاری کردن است.
سوم
سومی که مهمترین عامل است و ارتباط بیشتری با بیماریهای قلبی و دیگر بیماریها مانند سردرد، دلدرد، ، بدخوابی، دیرخوابی و مانند اینها دارد، عبارت است از یک احساس خشم درونی که عموماً مبتنی بر احساس ناکامی است؛ که هم باعث خودخوری میشود، و هم حمله و پرخاشگری به دیگران.
به عبارت بهتر، فرد مدام در حالت استندبای است؛ یعنی در حالت آماده باش کامل برای جنگ و گریز.
یک فرد تحریکپذیر که به هر صدایی فرومیریزد.
حالا این فروریختن یا در قالب درد و رنج درونی است یا آوار شدن روی دیگران و به قول معروف به هر بهانهای آماده است تا با همه دعوا کند
سمپاتیک او مدام فعال است و آدرنالین تولید میکند، در بدنش میریزد و فرسودهاش میکند.
تیپ شخصیتی الف درمانپذیر است. با فنون و تمرینهایی میتوان ویژگیهای بالا را به حد نرمال رساند، تا فرد دارای تیپ شخصیتی الف در فشارهای روانی:
این پژوهشها و کشفیات آنها را (از جمله میزان مرگ و میر این افراد، واسطههای بدنی و هورمونی میان این ویژگیها و بیماریهای قلبی، و نیز کشف شخصیت د) و فراز و فرودهای آن را در اینترنت ملاحظه کنید.
دکتر محسن زندی (روانشناس)
لابلای گلایه هاش از زنی که ترکش کرده بود ، گفت چطوریه که اون هیچوقت یاد من نمیفته؟
دلش تنگ نمیشه؟
یه مسیج نمیده حتا حالم رو بپرسه؟
اشکشو پاک کردم از روی صورت زبر خسته غمگینش ، گفتم فکر میکنه بهت ، میشه مگه؟
صبور باش! اون هم عین تو... دلتنگ میشه...
گفتم ، ولی خودمونیم ، الکی می گفتم!
حال رفیقم بد بود و فقط داشتم آرومش می کردم ؛
به اون اینطوری گفتم و همزمان داشتم به این فکر میکردم که چرا زن ها وقتی میرن ، یادشون نمیاد که یه وقتی بودن؟
فردا میخوام به رفیقم بگم ببین ، اولا که تمومش کن... بعدشم انگار زن ترکت نمی کنه ، تا وقتی که تمومت نکرده باشه برای خودت ؛
برعکس ما مردها که اول ترک می کنیم و بعد سعی می کنیم فراموش کنیم و تو این پروسه فراموش کردن از اول عاشق میشیم و دوباره عشق خسته کننده میشه و دل می بُریم و...
زن ، نه! تا مجبورش نکنی دل بر نمیداره ، ولی اگه برداشت ، قطعیت دردناکی داره تصمیمش ؛
اغلب زن ها - نه همه شون ، نه - مثل ما مردها - بعضی از ما مردها - نیستن که بشینن مثلا عکسهای تلگرام طرف رو زیر و رو کنن ببینن عکس جدید هست؟
حال جدید هست؟
که اگه بود ، نصفه شب بشینن به درد کشیدن...
نه... جای همه این ها به رفیقم میگم حواست باشه زن اگه رفت ، دیگه رفت...
حذفت می کنه ، نه فقط از آغوش و ذهنش ، که از دنیاش...
تا خبر دادن ویزام اومده هوا خنک شد، سردردم خوب شد، مردم خوشگل شدن، ترافیک رفع شد و صدای حمیرا هم دیگه جیغ نیست.
معضل کمدین
ست گادین در کتاب پرطرفدار خود به نام
«این است بازاریابی» مینویسد:
یکی از کمدینهای بینظیر آمریکا، برای اجرایی هیجان انگیز در نیویورک، سانسهای مختلفی را تدارک دیده بود.
در اولین سانس، کمدین داستان ما با شور و حرارت شروع به اجرا میکند ولی بعد از مدتی
متوجه میشود که هیچ کس به کارها، جوکها و خاطرههای او نمیخندد!
بعد از نمایش، کمدین خودش را به شدت سرزنش میکند که دیگر پیر شدهام و مردم به اجراهایم نمیخندند.
بعد از طرح موضوع با مدیر برنامههایش، متوجه یک اشتباه بزرگ میشوند:
کسانی که بلیت سانس اول را خریده بودند،همگی از یک گروه گردشگری از ایتالیا بودند و اصلا انگلیسی بلد نبودند.
گادین بعد از تعریف این داستان، معضل کمدین را این گونه تعریف میکند:
وقتی شما نمیتوانید مشتری هدفتان را درست انتخاب کنید یا به هر مشتریای که به شما مراجعه میکند، بله میگویید و شروع به معرفی محصولتان به او میکنید، قطعا بعد از مدتی متوجه میشوید که مشتری متوجه حرفتان نمیشود و هیچ واکنش مثبتی به محصول جذابتان نشان نمیدهد.
در این حالت، نه ایرادی به محصولتان وارد است نه ایرادی به فن بیان و روش ارائه شما.
تنها ایرادتان این است که نمیتوانید به مشتری بگویید:
«این محصول مناسب شما نیست»
درست مثل مدیر برنامههای کمدین داستان ما که نتوانسته بود به گروه گردشگران ایتالیایی بگوید که تئاتری به زبان انگلیسی برای شما مناسب نیست.
آگهی فروش ماشینمو زدم، نوشتم یک درب رنگ...
دختره تماس گرفته باهام، میگه رنگ بخاطر زیبایی بوده یا تصادف؟
میگم بخاطر زیبایی بوده...
میگه : جدی
میگن وقتی درب ماشین با درب پارکینگ برخورد کرد، حس کردم اون زیبایی سابق رو نداره....
نبرد بين خدا و شيطان براى بشر بطور مساوى به اتمام رسيده است، بدين صورت كه ظاهر انسان را خدا تزئين کرده است و باطن او را شيطان تسخير نموده است.
چند حقیقت صادقانه درباره اینکه چرا مردم میگویند “ازدواج سخت است”
بیایید در مورد ازدواج واقعبین باشیم. ممکن است تصور کنید که پیدا کردن نیمه گمشدهتان که در بسیاری از چیزهای با شما هماهنگ است، منجر به یک شادی بی دردسر میشود.
به نظر میرسد شادیهای اولیه رابطه این افسانه را تأیید میکنند. همه چیز زمانی عالیست که هر دو در فاز ماه عسل در آسمانها سیر میکنید
و از فصلهای آشفتهتر زندگی هم عبور میکنند.
با این حال، یافتن همنوع خود به معنای به یک برد بی چون و چرا نیست.
اگر 70 درصد موارد هم رضایت داشته باشید خوب است. برخی از روزها، معشوق شما ممکن است تعادل زندگیتان را 100% از مسیر خارج کند و در برخی دیگر، ممکن است تعجب کنید که اشتباه کردهاید و به صورت تصادفی کسی را برگزیدهاید و دردسری که به جان خریدهاید از یک مبلمان زشت در آراتمان شما بسیار بیشتر است!
چرا مردم میگویند “ازدواج سخت است”؟
یک ضرب المثل قدیمی وجود دارد که میگوید روزی پیش میآید که به همسر در حال خواب خود نگاه کنید و از خود بپرسید:
اوه! من چه کار کردم؟ آیا این من این بود که چنین انتخابی کردم؟!
اما نترسید شما تنها آدم ترسان نیستید.
نکته اصلی اینجاست: آنچه ازدواج را بهویژه چالشبرانگیز میکند، فقط در مورد پرسشهای بزرگ وجودی نیست. چالشهای ازدواج در مورد مغز ما است. آنها برای خوشبختی ما سیم کشی نشدهاند. آنها برای بقا سیم کشی شدهاند.
وقتی همه چیز ثابت میشود، غرایز بقا ما را به سمت هیجانات جدید سوق میدهد بنابراین وسوسه برای تغییر و نارضایتی از وضعیت ثابت در هر کسی ممکن است شروع شود.
افراد تغییر میکنند – از طریق تجربیات، انتظارات و تخیلات، یا رویدادهای مهم زندگی.
شریک تمام عیار شما به یک دوست غریبه تبدیل میشود. اینجاست که کار واقعی (و کمی شانس)
باید داشته باشید تا بتوانید با همسرتان تکامل پیدا کنید، یکدیگر را به چالش بکشید، و با روشهای سازگار رشد کنید.
ما برای بی قراری برنامهریزی شدهایم
زیستشناسی برای تولید مثل است.
در ابتدا، هورمونهای ما فریاد میزنند بله جفت مناسبی یافتی و فرزندآوری زندگی را محشر میکند.
اما همان طور که میدانیم همه چیز در داشتن فرزندان خوب خلاصه نمیشود و حتی اگر دشواریهای اقتصادی و بیخوابیها را از سر بگذارنیم، گاه از خود میپرسیم: بعدش چه؟
آیا ماشین تولد و تناسل هستیم؟!
_افزایش سن روابط را تغییر میدهد
ماشین بدنتان خراب میشود و باید با خرابیهای غیرمنتظره این خودرو با صبر، دقت و شوخ طبعی کنار بیایید.
با گذشت سالها، روتینهای راحت ممکن است کمی راحتتر شوند، و آن ویژگیهای کوچک که هر دوی شما دوستداشتید، دیگر ناپدید شدهاند.
دیگر کفشهای پاشنه بلند و کفشهای ورزشی نمیپوشید و کفش طبی را ترجیح میدههید
در قرارهای شامتان بیشتر منتظر خود غذا وکیفیت آن هستید، جستجو میکنید تا شوخطبعیها قبلی را زنده کنید.
اما در این هنگام هم متوجه میشوید که شریک زندگیتان با سمعک به سختی حرفتان را میشنود یا حرفهایتان از فرط تکرار برایش جالب نیست.
اگر قبل از ازدواج به مدت طولانی مجرد بودهاید، به یاد داشته باشید، سازگاری با زندگی مشترک میتواند مانند کفشی تازه است که روزهای زیادی در پاهایتان راحت نیست و باید مرتب آن را بپوشید تا در پایتان راحت باشد.
ایجاد تعادل بین نقشهای همسر، والدین، مراقب میتواند بسیار دشوار باشد. یافتن تعادلی که هم شرکا و هم سایر اعضای خانواده را راضی کند، دشوار است.
_
ازدواج سخت است چون انتظار داریم آسان باشد
مانند هر چیز واقعاً ارزشمند در زندگی، ازدواج نیز کار سختی است. اما وقتی تلاش کنید، میتوانید یک رابطه را شکوفا کنید و در درصد زیادی از مواقع زندگی را غنیتر، هیجانانگیزتر و شادتر کنید.
بنابراین ابزارهای خود را در دسترس داشته باشید – عشق، شوخ طبعی، و شاید یک زوج -درمانگر خوب میتوانند به شما کمک کنند.
علیرضا مجیدی_یک پزشک
@mmoltames
حقیقت همان اندازه رایج خواهد شد که ما رواجش بدهیم. اینکه آفتابِ حقیقت پشت پرده نخواهد ماند حرفِ مفتی است! فقط دستهای ماست که میتواند آفتاب را از پرده بیرونش بکشد...
یک جوری نوشتند که " امیدها را در چاه همستر نریزید " که انگار برای جوان ایرانی، هزار چشمهی جوشان امید باز کردهاند و او لگد پرانی کرده و به سمت بیراهه رفته! باباجان! شما فیلترتان را بکنید و سنگتان را بیندازید مقابل کسب و کارها و امیدها را در نطفه خفه کنید، چهکار دارید؟ بگذارید دلِ جوانِ ایرانی هم به یک موش خوش باشد.
یکجوری انتقاد میکنند که انگار تمام مسیرها را برای تهیهی ماشین و مسکن و زندگی مرفه، باز گذاشتهاند و دلشان به حال ما سوخته!
بله! در حوضی که ماهی نیست، همستر هم هفتتیرکش میشود!
آب که نیاوردهاید، ما هم که کوزه نداریم بشکنید، چهکار به تصور کوزهی خیالیِ جوان ایرانی دارید؟! از تصور کوزهی پر از آب هم زورتان گرفته؟؟؟!
در شاهکار جدیدم قصد داشتم دو تا بلوز تابستونی بخرم، امروز کلاش رو انبه خریدم. چرا؟ چون یارو گفت خانم، ببر ما هم دیگه بریم خونه زیر این آفتاب.
الان سئوالم از خودم اینه که زن تو چرا باید با فروشنده انبه رودربایستی داشته باشی؟
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 4 days, 2 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months ago