شعرِ خونبارِ من

Description
#شعر_خونبار_من، ای باد، بدان یار رسان
که ز مژگانِ سیه بر رگِ جان زد نیشم

حافظ

زیر نظر:
@mo_shaere
Advertising
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 4 days ago

2 months, 2 weeks ago

بنمود زهر چشم و رخم زرد کرد و رفت
وین آتشین طلسم مرا سرد کرد و رفت

نگشوده شست چشم کماندارش از کمین
تیر نگاه او ز دلم گرد کرد و رفت

با لشگر شکسته‌ی زلف از کمین بتاخت
لختی به جانِ شیفته ناورد کرد و رفت

آورد زیر تیغم و از ننگ خون نریخت
خود را بدین بهانه جوانمرد کرد و رفت

چون طبل شادیم تهی از درد برنیافت
چون نای ماتمم همه‌تن درد کرد و رفت

عقلم به‌جا و هوش به‌جا، دل به‌جای بود
زین همدمان به‌یک نفسم فرد کرد و رفت

طالب چو دید کز سفر عشق چاره نیست
از نقد عمر فکر ره‌آورد کرد و رفت

#طالب_آملی

3 months ago

خاک کوی تو شدم انجمن از یادم رفت
گلشن روی تو دیدم چمن از یادم رفت

بر شهید غمت از بی‌کفنی طعنه مزن
جلوۀ تیغ تو دیدم کفن از یادم رفت

داشتم با لبت از تلخی دل پیغامی
لب شیرین تو دیدم سخن از یادم رفت

در چمن پرده ز رخسار تو برداشت صبا
گل فراموش شد و یاسمن از یادم رفت

در سرکوی تو چشمم به رقیبان افتاد
زشتی دیو و دد و اهرمن از یادم رفت

عطری از طرّۀ مشکین تو آورد صبا
نکهت سنبل و بوی سمن از یادم رفت

عمرها شد که ندارم خبر از کام و زبان
خامُشی بس که گزیدم دهن از یادم رفت

دوش می‌گفت ز غمهای تو رمزی ارشد
شور مجنون و غم کوهکن از یادم رفت.

#ارشد_هروی

3 months, 1 week ago

هیچت خطر از دیده گریان نرسیده
چون شمع سرشکت بگریبان نرسیده

از بسکه جهانی سر پابوس تو دارند
نوبت بسر زلف پریشان نرسیده

تا آتش شوقی نبود خوش نتوان زیست
بی شعله سر شمع بسامان نرسیده

از کوتهی خلعت آسایش گیتی است
گر زانکه مرا پای بدامان نرسیده

تا عشق بود کم نشود تیرگی بخت
شب پیشتر از شمع بپایان نرسیده

دل را خبری نیست که در دیده چه شورست
دیوانه بهنگامه طفلان نرسیده

از طالع دون بود کلیم آنچه کشیدی
هنگام ستمکاری دوران نرسیده

#کلیم_کاشانی

5 months, 2 weeks ago

روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق... حالی داشت
بی‌خیال زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت

با اشارات نظر آرامش دنیای هم بودیم
نامه‌‌هامان گرچه گاهی از غم دوری ملالی داشت

در پناه گیسوانش دستمان بر گردن هم بود
خلوت ما در هجوم برف و باران چتر و شالی داشت

عشق حافظ بود و با شاخ نباتش زندگی می‌کرد
شعر با قند لب و چشم سیاهش خط و خالی داشت

شب که می‌آمد به خوابم گود می‌افتاد آغوشم
ماه من بر گونه‌هایش وقتی که می‌خندید "چال‌"ی داشت

گوشه‌ای تا صبح حال منزوی را بغض می‌کردیم
بی‌هوا باران که می‌آمد برایم دستمالی داشت

زندگی می‌گفت باید زیست باید زیست اما آه...
آخرین آغوشمان در باد بغضی داشت حالی داشت!

#اصغر_معاذی

6 months, 3 weeks ago

یقین دِرُم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشِش بگریه‌های مو نیست

خدا خدا چه ثِمَر ای موذنا کامشو
خدا خدای شمایه خدا خدای مو نیست

نمود خو‌نمه پامال و خونبها مه نداد
زدم چو بر دَمَنش دست‌، گفت پای مو نیست

بریز خونمه با دست نازِنین خودت
چره که بِیتر ازی هیچه خونبهای مو نیست

بهار اگر شوِ صدبار بمیرُم از غم دوست
بجرم عشق و محبت‌، هنوز جزای مو نیست

#ملک_الشعرا_بهار

7 months, 2 weeks ago

این روزها به هرچه گذشتم کبود بود
هر سایه‌ای که دست تکان داد، دود بود

این روزها ادامه‌ی نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شده‌‌ی صبح زود بود

جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بی‌وجود بود!

ما همچنان به سایه‌ای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگی‌اش تار و پود بود

پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود

دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو قرار من این‌ها نبود! بود؟!

#عبدالجبار_کاکایی

Hamster kombat

8 months, 4 weeks ago

ذوق تمکین در دل آشوب‌گستر سوختیم
مرهم کافور در زخم سمندر سوختیم

از خس و خاشاک تن برق محبت عار داشت
جمله دل گشتیم و در سودای دلبر سوختیم

اضطراب خاطر از یک سوختن تسکین نیافت
آب بر آتش فشاندیم و مکرَّر سوختیم

تیرگی می‌جوشد از غم‌خانه‌ی افلاک و ما
شمع بزم خویش را در بزم صرصر سوختیم

داغ سودا خالی از اظهار آشوبی نبود
کوکب خود را به‌‌جای داغ بر سر سوختیم

«طالب» از دریافشانی لحظه‌ای باز آی ایست
خانمان دیده را زین آتش تر سوختیم

#طالب_آملی

9 months, 3 weeks ago

سوختم در آتش سودای خویش
ساختم با سوزِ جانْ‌فرسای خویش

بال و پر درباختم پروانه‌وار
در هوایِ یار بی‌پروای خویش

من به راه عشق، رسوای دلم
دل نه رسوای تو شد رسوای خویش

بس که از حد شد هجوم ِگریه‌ام
گوش بگرفتم ز های‌هایِ خویش

در فراق او تراوش‌های داغ
دارَدَم شرمنده از اعضای خویش

بس که دست و پا زدم در راه دوست
گاه بوسم دست خود،گَه پای خویش

«طالب» آسایش نمی‌بینم به خواب
در زمانِ چشمِ طوفان‌زای خویش

#طالب_آملی

10 months ago

خار در جيبِ گلستان فِكَنَد گلخن ما
دسته بر نغمه‌ی داوود زند شيون ما

ما ملامت‌زدگان آفتِ محصول خوديم
خوشه‌چين برق به دامن برد از خرمن ما

تعزيت خانه‌ی ما منتِ نوري نكشد
فارغ از پرتو خورشيد بُوَد روزنِ ما

دفع يک مو الم از پيكرِ ما ممكن نيست
مانع تيزنگاهی نشود جوشن ما

كثرتِ ضعف به حدی‌ست كه نتوانْ فهميد
تن ما را ز یکی رشته‌ی پيراهن ما

عشق در پيكرِ ما قوتِ آهي نگذاشت
گو سبك ساز دلِ خويش كنون دشمن ما

طالب از رهزن خورشيد مجو جلوه‌ی نور
نظر انداز به درگاهِ دلِ روشن ما

#طالب_آملی

10 months ago

باز آی دلبرا که دلم بی‌قرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست

در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز باده‌ای که در قدح غمگسار توست

ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست

هر سوی موج فتنه گرفته‌ست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست

سیری مباد سوخته‌ی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمه‌ی شیرین گوار توست

بی‌چاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست

هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست

ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست

#هوشنگ_ابتهاج

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 1 month, 4 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 1 week, 4 days ago