ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 1 week ago
روزگاری داشتیم و عشق بود و عشق... حالی داشت
بیخیال زندگی بودیم و او در سر خیالی داشت
با اشارات نظر آرامش دنیای هم بودیم
نامههامان گرچه گاهی از غم دوری ملالی داشت
در پناه گیسوانش دستمان بر گردن هم بود
خلوت ما در هجوم برف و باران چتر و شالی داشت
عشق حافظ بود و با شاخ نباتش زندگی میکرد
شعر با قند لب و چشم سیاهش خط و خالی داشت
شب که میآمد به خوابم گود میافتاد آغوشم
ماه من بر گونههایش وقتی که میخندید "چال"ی داشت
گوشهای تا صبح حال منزوی را بغض میکردیم
بیهوا باران که میآمد برایم دستمالی داشت
زندگی میگفت باید زیست باید زیست اما آه...
آخرین آغوشمان در باد بغضی داشت حالی داشت!
یقین دِرُم اثر امشو به های های مو نیست
که یار مسته و گوشِش بگریههای مو نیست
خدا خدا چه ثِمَر ای موذنا کامشو
خدا خدای شمایه خدا خدای مو نیست
نمود خونمه پامال و خونبها مه نداد
زدم چو بر دَمَنش دست، گفت پای مو نیست
بریز خونمه با دست نازِنین خودت
چره که بِیتر ازی هیچه خونبهای مو نیست
بهار اگر شوِ صدبار بمیرُم از غم دوست
بجرم عشق و محبت، هنوز جزای مو نیست
این روزها به هرچه گذشتم کبود بود
هر سایهای که دست تکان داد، دود بود
این روزها ادامهی نان و پنیر و چای
اخبار منفجر شدهی صبح زود بود
جز مرگ پشت مرگ خبرهای تازه نیست
محبوب من چقدر جهان بیوجود بود!
ما همچنان به سایهای از عشق دلخوشیم
عشقی که زخم و زندگیاش تار و پود بود
پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود
دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو قرار من اینها نبود! بود؟!
ذوق تمکین در دل آشوبگستر سوختیم
مرهم کافور در زخم سمندر سوختیم
از خس و خاشاک تن برق محبت عار داشت
جمله دل گشتیم و در سودای دلبر سوختیم
اضطراب خاطر از یک سوختن تسکین نیافت
آب بر آتش فشاندیم و مکرَّر سوختیم
تیرگی میجوشد از غمخانهی افلاک و ما
شمع بزم خویش را در بزم صرصر سوختیم
داغ سودا خالی از اظهار آشوبی نبود
کوکب خود را بهجای داغ بر سر سوختیم
«طالب» از دریافشانی لحظهای باز آی ایست
خانمان دیده را زین آتش تر سوختیم
سوختم در آتش سودای خویش
ساختم با سوزِ جانْفرسای خویش
بال و پر درباختم پروانهوار
در هوایِ یار بیپروای خویش
من به راه عشق، رسوای دلم
دل نه رسوای تو شد رسوای خویش
بس که از حد شد هجوم ِگریهام
گوش بگرفتم ز هایهایِ خویش
در فراق او تراوشهای داغ
دارَدَم شرمنده از اعضای خویش
بس که دست و پا زدم در راه دوست
گاه بوسم دست خود،گَه پای خویش
«طالب» آسایش نمیبینم به خواب
در زمانِ چشمِ طوفانزای خویش
خار در جيبِ گلستان فِكَنَد گلخن ما
دسته بر نغمهی داوود زند شيون ما
ما ملامتزدگان آفتِ محصول خوديم
خوشهچين برق به دامن برد از خرمن ما
تعزيت خانهی ما منتِ نوري نكشد
فارغ از پرتو خورشيد بُوَد روزنِ ما
دفع يک مو الم از پيكرِ ما ممكن نيست
مانع تيزنگاهی نشود جوشن ما
كثرتِ ضعف به حدیست كه نتوانْ فهميد
تن ما را ز یکی رشتهی پيراهن ما
عشق در پيكرِ ما قوتِ آهي نگذاشت
گو سبك ساز دلِ خويش كنون دشمن ما
طالب از رهزن خورشيد مجو جلوهی نور
نظر انداز به درگاهِ دلِ روشن ما
باز آی دلبرا که دلم بیقرار توست
وین جان بر لب آمده در انتظار توست
در دست این خمار غمم هیچ چاره نیست
جز بادهای که در قدح غمگسار توست
ساقی به دست باش که این مست می پرست
چون خم ز پا نشست و هنوزش خمار توست
هر سوی موج فتنه گرفتهست و زین میان
آسایشی که هست مرا در کنار توست
سیری مباد سوختهی تشنه کام را
تا جرعه نوش چشمهی شیرین گوار توست
بیچاره دل که غارت عشقش به باد داد
ای دیده خون ببار که این فتنه کار توست
هرگز ز دل امید گل آوردنم نرفت
این شاخ خشک زنده به بوی بهار توست
ای سایه صبر کن که برآید به کام دل
آن آرزو که در دل امیدوار توست
امید ِ رفته به کوی توام چو از سفر آید
به هر قدم که رود، حسرتیش بر اثر آید
به وعدهای زتو خرسند گشت خاطر و ترسم
که روز مرگ من از روز وعده پیشتر آید
من و زیارت ِ کویی که پای دیده به راهش
اگر به سنگ بر آید، به سنگ ِ سُرمه بر آید
نگاه، خشک ْلب آمد برون، ز دجلهی چشمم
چو ماهیای که ز سر چشمهی سراب بر آید
شب که بیتابانه بر قلب سپاهی ریختیم
چرخ را کشتیم، یعنی خون داهی ریختیم
بزم گردون چون چراغ بخت ما بینور بود
مومِ دل بگداختیم و شمع آهی ریختیم
شرم داریم از سرشک خشک بر مژگان خویش
کآن گل پژمرده را بر خاکِ راهی ریختیم
دوش بر فرق عزاداران خاک از بادِ آه
کهکشان چرخ را چون مشت کاهی ریختیم
بود مژگان خشک لب کردیم پیرایش ز اشک
برقی افشردیم و در کامِ گیاهی ریختیم
صد چو "طالب" غمزهٔ او کشت و یکبار از لبش
سر نزد کافسوس خونِ بیگناهی ریختیم
ما شمع دل به محفل سودا بسوختیم
بر عضو عضو داغ تمنا بسوختیم
ما را دل از وصیت پروانه سر نتافت
گشتیم گرد سوختگان تا بسوختیم
بستیم دل به عشق و سراپای درگرفت
یکجا زدیم آتش و صد جا بسوختیم
از آه ما رسید حرارت بهکوه قاف
زین شعله آشیانهی عنقا بسوختیم
زین نه کتابخانه یکی صفحهی عذار
کردیم انتخاب و دگرها بسوختیم
تا کی بود نشیمن ما این جهان پست؟
از اشتیاق عالم بالا بسوختیم
مارا چو سینه تاب نهانسوختن نبود
خود را به شعلهای زده، رسوا بسوختیم
هرگز گلی سراغ شبستان ما نکرد
حیف از چراغ عمر که تنها بسوختیم
«طالب» لباس خامی ما بر بدن بسوخت
با آنکه همچو شمع سراپا بسوختیم
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 month, 3 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 1 week ago