𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 19 hours ago
به دل گفت از آن پس دریغا دریغ! که شد ماهِ تابنده در زیرِ میغ #فردوسی 🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹 ای دریغا ای دریغا ای دریغ! کآنچنان ماهی نهان شد زیرِ میغ #مولانا ✨#مشابهات_و_تاثیرات ✨ در آن کلاس @adabiatkohan97
به دل گفت از آن پس دریغا دریغ!
که شد ماهِ تابنده در زیرِ میغ
🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹🔹
ای دریغا ای دریغا ای دریغ!
کآنچنان ماهی نهان شد زیرِ میغ
خودکشی
گوش بسته و نشسته زنگِ دلم
آه! از تلاش او کمی خجلم
من هنوز دو به شکم، مضطربم
مطمئن نشسته، بار بسته دلم
تا که راضیم کند، مرا ببرد
حیلهها نشانده، من که منفعلم!
دست بینمک تویی، شکسته منم
آب ریخته منم که زیر گِلم
دستها و سنگِ فاتحه به کنار
لااقل درون قبر مستقلم
بیش ازین مرا خجالتم ندهید
خودکشی نبود، بود کار دلم
۲ دی ۱۴۰۳
یکشنبه روز ملّی پژوهش بود و مصادف شد با یک جستجوی تصادفی بنده در اینترنت: مُنجیک ترمذی. وقتی جستجو کردم متوجه شدم که دیوان این شاعر کهن در سال ۹۱ با تصحیح یک پژوهشگر بسیار جوان ــ در آن روزگار ــ منتشر شده است. همچنین دانستم که دکتر شفیعیکدکنی تقریظی بر این کتاب نوشتهاند و اعجاب خود را ابراز کردهاند از سنّ پژوهنده. بیشتر که گشتم، فهمیدم حقیقت دارد. و آن موقع کمی تأمل کردم در کارهایی که کردهام و نکردهام. دریغ خوردم و دریغ خوردم و این فسوس تا امروز با من همراه بوده است. چه توهمی که از خود نساختیم و چه ادعاها که نداشتیم و چه غلطها که نکردهایم. چه میدانیم که عدهای در زیر آسمان دنیا چه زحماتی میکشند در حوزهٔ علاقهمندی خود. و ما پیوسته به مهملات روی آوردهایم که این چه شد و آن چه کرد و حسابی از مرحله پرتیم. ماندهایم که بشود فردا و کاری کنیم. کاری که تا حالا نکردهایم. این همه کتاب تلنبار کردهایم و غره از نخواندنشان و تنها غره از داشتنشان. این ضربالمثلی عربیست که کلُّ مُجرٍ فی الخلاء یُسَرّ. مضمونش این است که هر کس در تنهایی خود فکر میکند قهرمان است. وای بر ما از این ظلمی که به خود و دیگران روا داشتهایم. این جستجوی ظاهراً عادی و نامهم سبب شد تصمیم بگیرم مدتی دم فرو ببندم ــ و احتمالاً این دم فرو بستن در هر سوراخ سمبهای جاری بشود ــ . به نظر میرسد این همه کانالهای ادبی و روزمرهنویس و فاضلانی که ادارهشان میکنند و نشان میدهند که خیلی بارشان است، جور بنده را در ارضای خواطر مخاطبان بکشند. خدا زیادشان کناد. یاد چند تن اینجا واجب است. نخست جناب آقای احسان شواربی مقدم، مصحح مذکور؛ بر همتش درود میفرستم و امیدوارم هر کجا هست پیشرو و موفق باشد. دیگری استاد شفیعیکدکنی که هر زمان به بهانهای یادش میکنم و البته بابت برخی حرفها که پشتش میزنم، شرمسارم. دیگری دکتر محمود حدادی، این استاد ارجمند زبان آلمانی و همشهری شیرینسخن. زمانی افتخار دیدارشان پیش آمد و همصحبتیِ چند دقیقهای. او از سوز درون سخن گفت و اصطلاحی آلمانی به کار برد که شوربختانه نتوانستم به حافظه بسپارم. و نیز گفت آب کم جو، تشنگی آور بدست. به گمانم منظورش همین کتابهای تلنباری و مطالعه آنها جای انباشته کردنشان بود. خدا حفظش کند. در انتها از برادر بزرگترم و همراه و گمکردهٔ چند ساله، سید جواد هاشمزاده تشکر میکنم که پیوسته به من انگیزه میدهد و آنچه دیگران نمیگویند، او میگوید تا پیوسته باشم و ادامه بدهم و به جایی برسم. فردا هم فرخنده تولد اوست و عجالتاً تبریک میگویم تا ببینم چه خواهد شد. امید که این «چه میشود»ها به «میشود» تغییر پیدا کند. لطفاً جور آخرش را هم شیخ اجل بکشد که:
خرما نتوان خوردن از این خار که کشتیم
دیبا نتوان کردن از پشم که رشتیم
اطلاعیه: با توجّه به درخواست های مکرر دوستان عزیز، ثبت نام وبینار زاهد بلخ و ترانه سرای قونیه مجددا از سر گرفته شد. عزیزانی که مایل به شرکت در برنامه می باشند، می توانند از طریق لینک زیر، در وبینار ثبت نام بنمایند: https://mohit.online/event/cf535v لینک…
هم به درد این درد را درمان کنم
هم به صبر این کار را آسان کنم
یا برآرم پای جان زین آب و گِل
یا دل و جان وقف دلداران کنم
داغ پروانهستم از شمع الست
خدمت شمع همان سلطان کنم
عشق مهمان شد برِ این سوخته
یک دلی دارم پِیاش قربان کنم
نفْس اگر چون گربه گوید که میاو
گربهوارش من در این انبان کنم
از ملولی هر کی گرداند سری
درکشم در چرخش و گردان کنم
آن ملولی دنبل بیعشقی است
جان او را عاشق ایشان کنم
عاشقی چهبود؟ کمال تشنگی
پس بیان چشمهٔ حیوان کنم
من نگویم شرح او خامش کنم
آنچه اندر شرح ناید آن کنم
|غزلیات شمس|
پینوشت:
از وجود این غزل و این بیت، دوست خوبم رضا لشکری آگاهم کرد و ایشان هم از استادشان خانم مهری شنیده بودند که متخصص مباحث مربوط به جانورشناسی و عجائبنامهها و... در ادب فارسی هستند.
#یادداشتها شهر عجایب است. در بیآرتی خِر تا خِر آدم بود و جای نفس کشیدن نه. در ایستگاه که ایستاد، یکی از آن ته آمد راه باز کند برود، میگفت: باز کنید راه را، هین که عذاب میرسد. در آن کلاس @adabiatkohan97
ببین مادر...
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 3 days, 19 hours ago