ادبیات در وضعیت پست‌مدرن

Description
ارتباط با ادمین: @adm_poem
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

9 months, 2 weeks ago

??

هرگز نباید فراموش کرد و یادآوری آن به مکتب فروید لازم است که اخلاق از کوه سینا و به صورت لوح قوانین پایین آورده نشده و به زور به مردم تحمیل نگردیده است. اخلاق تشکیل دهنده‌ی عملکردی از روح انسان و همانقدر قدیم است که انسانیت.
اخلاق موجب تنظیم غریزی فعالیت است که از پیش به هستی اجتماعی گله‌ها نظم می‌بخشد.
اگر اخلاق از بین برود، توسط این حقیقت قدیمی جایگزین می‌شود که انسان گرگ انسان است.

کارل گوستاو یونگ
روح و زندگی
ترجمه لطیف صدقیانی

#یونگ
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن

@postmodernliterature

9 months, 2 weeks ago

??

بین فلسفه و روانشناسی ارتباطی حل‌نشدنی وجود دارد، ارتباطی که ناشی از نفوذ متقابل موضوعات این دو رشته است: به طور خلاصه موضوع روانشناسی، روح است و موضوع فلسفه، جهان.

کارل گوستاو یونگ
ترجمه‌ی لطیف صدقیانی

#یونگ
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن

@postmodernliterature

9 months, 2 weeks ago

صبح غلیظی در تعصب فلزات
شهر را بلعیده است و
در اعماق فرو رفته است
زندگی بیدار نمی‌شود و
بر تن ملافه‌ها اجسادش را باقی می‌گذارد
آب در هاون کوبیده می‌شود و
در قلبها به خونابه بدل می‌شود
نوری سرگردان در پنجره می‌‌پیچد و
در چارچوبش یخ می‌بندد
زوزه‌ی سرما
ریشه‌های بحث را تکان می‌دهد و
اشباح بی‌چهره
همهمه‌ای بیهوده را تا ابد ادامه می‌دهند
و این سیاره‌ی مصروع
با بخارهای سمی‌اش
در تمام پنجره‌ها نشت می‌کند
و در سلول‌های سرطانی‌اش
آتشی بی‌روح تنوره می‌کشد و
بی‌آنکه چیزی را گرم کند
همه‌چیز را می‌سوزاند.

#طاهره_صالح‌پور

@postmodernliterature

9 months, 2 weeks ago

??️

یونگ

در روانشناسی به یونگ و روانشناسی اسطوره‌شناسانه که دستمایه‌ی ناخودآگاه جمعی‌ست بیش از همه گرایش دارم. یونگ اهل سوئیس بود؛ او خود سوئیسی‌ها را بی‌طرف می‌نامد:
«برای سوئیسی‌ها از پیوندهای آنها با خاک کشاورزی است که همه صفات خوب و همه عیب‌ها سرچشمه می‌گیرند: آنها از ویژگی‌های محلی رنگ گرفته‌اند، فاقد وسعت روح هستند، عامی، صرفه‌جو، زمخت، لجوج و گریزان از بیگانه و شکاکند، و با لهجه‌ای عصبی‌کننده گفتگو می‌کنند. غم چیزی را نمی‌خورند و یا چیزی برایشان مهم نیست؛ در زبان سیاسی یعنی اینکه بی‌طرف هستند.»

یونگ با فروید مدتی دوستی داشت که به جدایی منجر شد؛ اختلاف یونگ با فروید بر سر تعمیم سائقه‌ی جنسی توسط فروید بود که یونگ آن را رد می‌کرد. از نظر یونگ میل جنسی در برخی بیماریها نقش دارد و تعمیم‌پذیر نیست. یونگ تعمیم این نظریه توسط فروید را زیاده‌روی تلقی می‌کرد و فقدان این ریشه‌یابی را با اسطوره‌های جمعی پر می‌کرد.
یونگ در باره‌ی خدا می‌گوید:

«همانگونه که سیارات به دور خورشید می‌چرخند تمام افکار من گرد «پروردگار» می‌گردد و به نحو مقاومت ناپذیری مجذوب او می‌شود احساس می‌کنم اگر در برابر این نیرو کمترین مقاومتی نشان دهم بزرگ‌ترین گناه را مرتکب شده‌ام.»

یونگ در خانواده‌ای به شدت مذهبی متولد شد؛ همیشه تصور مبنایی‌ام چنین است که فرزندان متولد شده در خانواده مذهبی از مذهب پدر روی می‌گردانند؛ اگر این نشد جای تعجب است. با اینهمه اگر چنین نشد، عواملی و واسطه‌هایی ثانوی دست‌اندرکار معکوس کردن این بینش و روش هستند. من هم این اتفاق معکوس را در زندگی تجربه کردم. همچو یونگ پدر به شدت مذهبی داشتم اما از راه او نبریدم و مسیر را به عکس او نپیمودم. پدر من تکنسین برق بود؛ پیش از انقلاب، در دانشگاه پلی‌تکنیک، نام امروزش، صنعتی امیرکبیر است، زیر نظر استاد آلمانی این فن را فراگرفت؛ با اینکه در کنار استاد اروپائی کار کرد، اما در میل مذهبی‌اش تغییری ایجاد نشد، و در طول زندگی همیشه ادمی بود که روزها با میل سیری‌ناپذیری کار می‌کرد و شبها بعد از خواب و استراحت کوتاهی برمی‌خاست و تا صبح به عبادت مشغول بود و من همیشه و هنوز در عجبم که چگونه شخصی می‌تواند تمام طول روز را لاینقطع کار کند و شب هم به خواب کوتاهی راضی گردد و از خواب خوش شبانه بگریزد و پای سجاده و عبادت حاضر گردد، بی‌آنکه نیرویی از بیرون او را به این زحمت و ریاضت مجبور کند.
پدرم اگرچه خود به غایت به نماز و قرآن ملزم بود؛ اما فرزندانش را در این کار ازاد می‌گذاشت، گویی خود را موظف کرده بود در کار عبادت سهم فرزندان را نیز به دوش کشد، تا آنها غنوده در عالم راحتی، از مشقت عبادت رها باشند.
رفتار پدرم در برخورد با ما این تصور را القاء می‌کرد که شاید او در عبادت رنجی می‌بیند و دلش نمی‌‌آید که فرزندانش از این رنج، داغی هرچند مختصر و اندک بردارند.
همین آزاد گذاشتن و رقت قلبی که والد نسبت به ما داشت عامل واسط و ثانوی شد که ما نه تنها برعلیه اعتقادات پدر طغیان نکنیم بلکه به راه او درآییم.

به گمانم یونگ سوئیسی متولد در خانواده‌‌ای مذهبی هم تحت تأثیر چنین خلقیات خانوادگی، موضعش را انتخاب کرد و به همین سبب با ادیان، خوی جنگندگی و انکارکنندگی پیشه نکرد، بلکه به تشریح و حتی تأیید نگاه مذهبی، سنتی، اسطوره‌گرایانه و در یک کلام رویکردن به نگاهی که ازل را در پیوند با زیستن ملزم می‌‌کرد، پرداخت؛ و نفی دیدگاه ازل‌گرایانه را مسبب بیماریهای روانی دوران مدرن تلقی نمود.

✍️طاهره صالح‌پور

#یونگ
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن
#طاهره‌_صالح‌پور

@postmodernliterature

9 months, 2 weeks ago

??

عقیده‌های متناقض در راستای شکل‌گیری علم ضروری هستند. اما نبایستی در مقابل یکدیگر سرسختانه قد علم کنند. آنان می‌بایست هرچه سریع‌تر در جستجوی ترکیب خود باشند.

روح و زندگی
کارل گوستاو یونگ
ترجمه‌ی لطیف صدقیانی

#کارل_یونگ
#لطیف_صدقیانی

@postmodernliterature

9 months, 3 weeks ago

??

زبان مدت‌هاست که هم‌ارزی عشق و جنگ را اثبات کرده: در هر دو مورد، مسأله تسخیر کردن، به یغما بردن، اسیر کردن، و... است. هر زمان که کسی به دام عشق می‌افتد، در واقع پاره‌یی از آن کهن‌زمانی را از نو زنده می‌کند.

در اساطیر کهن، دلربا فعال است، او می‌خواهد طعمه‌ی خود را صید کند؛ در اساطیر مدرن، قضیه برعکس است: دلربا هیچ‌چیزی نمی‌خواهد، هیچ‌ کاری نمی‌کند، او ساکن است، و این دل‌باخته است که فاعل واقعی می‌شود؛ ابژه‌ی اسارت سوژه‌ی عشق می‌شود، و سوژه‌ی تسخیر در ردیف ابژه‌ی مورد عشق قرار می‌گیرد.

سخن عاشق
رولان بارت
ترجمه‌ی پیام یزدانجو

(با تلخیص و خلاصه‌نگاری از متن کتاب)

#رولان_بارت
#پیام_یزدانجو
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن

@postmodernliterature

1 year ago

??

ریاضیات مشوش

به خطا رفت زندگى
که در خيابان‌هاى باريدن
گذشته‌ام را تسکين مى‌داد
و عشق در سوانح موروثی‌اش
ریاضیات عقلم را مشوّش نمود
هستی‌ام پرید
و لذت مستی تا ابد در سرم طغیان کرد
چهره‌ی آتشم سرى خيره داشت
در عمرى‌که
مرا يافت شباهت آغوشت به خانقه آشفتگان
شهر سماع خون من است
در عشقى که موروثى‌ می‌نمود
درآ و هستى‌ام بر دار گير
بهشت در راه پله‌ها گرفتار مانده است
سينه پهلو مى‌گيرد در روشنائى تو
و خونم در زير ميکروسکوپ
دى ان اى ناخلفى را نشان مى‌دهد.

طاهره(تارا) صالح‌پور
?✍️

#دلدادگان_عروج

قطعه‌ای از شعرم که برمی‌گردد به دهه‌ی بیست زندگی‌ام که بزرگترین تحولات زیستنم در آن رقم خورد. در بیست و پنج‌سالگی و سال بیست و ششم که در اوج شیفتگی و معرفت بودم و همچون خمیری در دستهای چیره‌ی خداوند، که خمیره‌ام را آنگونه برآورَد که هم خود راضی گردد و هم من؛ «راضیةً مرضیة»؛ و در همان وقابع برای تکمیل وسائل رهروی در معیت نازنین استادی هم نگاهم داشت و در سرزمینی که خود معدن آیات شگفتی‌ست -لاهیجان عزیزم- پیاده‌ام کرد و تنهایی را در نظرم شیرین‌ترین یارم نمود تا من متهورانه با قدرت تنهایی خود فضاهایی که هیچکدام از همگنانم حاضر به پیمودنش نبودند را بپیمایم و مهارت فتح آنات عشق و آن‌سری بودن را اکتساب کنم و دل به دریای مهیب آسمانهای لاهوتی، و نه آسمان دنیا که تکرارش ملال‌انگیز بود، دراندازم؛ و قطعه‌ای که در بالا آمد، از اشعاری‌ست یادآور ایامی که در امتلاء از تهورات و شکافتن‌ فضاهای بیهودگی‌ و دل‌سپرده‌‌ی عروج بودن گذشت و بال و پر در آسمان مهیب ملکوت سوختن؛ و شیفتگی و تحیّر در شوکت آنکس که عوالم شگفت با همه‌ی عظمتشان دل در بند محبت او دارند و دلدادهٔ مهر اویند.

✍️ طاهره(تارا) صالح‌پور

#لاهیجان
#طاهره‌_صالح‌پور

@postmodernliterature

1 year ago

مرثیه‌ای برای جهان بدون جان

أنتَ حَبیبي وَ حُبُّکَ الْحَیاة. همواره دلتنگ آن شهرم که هوای عارفانه‌اش تا ابد مفتونم می‌‌سازد. اگرچه زادگاه جسمم لنگرود است اما روحم در لاهیجان متولد شد؛ آنجا که آسمان در نزدیکترین فاصله از زمین قرار گرفت و به جسم نباتی‌ام روحی حیاتی متولد نمود. آن لاهیجان که زادنگاه روح من است چندان دوستش دارم که در مقابلش لنگرود، شهر جسمانی‌ام به چشمم تاریک می‌آید. آن شهر دوست‌داشتنی که همه‌ی شهرهای دیگر را از یادم زدوده، آنجا که آسمان در کمترین فاصله از زمین قرار می‌گیرد، عزتش چنان باشد که میان او و دیگر شهرها، فواصل صد چندان شود و اینگونه است که میان جسم و روحم فاصله‌ای بس غریب می‌افتد.

و شهامت چه کسی بود گریز از سیستان
آتش اگر بیفروزد
جهان من لاهیجان!
به کاری نمی‌آیم
جهان نافرمانم
قالب پنهانم را تنها او می‌فریبد
لاهیجان، جهان ماوراء‌البحر!
این هیجان سودآور!

خاکستر کمال توأم
به ساعتی که احضار می‌شود
به هستی که کمرکش تا برهوت
نشسته بر بالهای سوخته‌ی لنگر‌رود
که پریدن را از خاکم می‌گیرد
هوای شهر روح را گمراه می‌کند
نسخه‌ی این بغل را از کجای جهان
به استخر آزادگان می‌بری؟!
اگر چای می‌نوشی از کاسه‌ی بهتری
اگر خسته‌ای می‌‌‌روی بستری
تو و بستر و این سر پنچری
در این خاندان آفت دیگری
پای می‌فشرد

بر مناطق افتاده‌ی دلم پرسه می‌زند
با حضورش که اشتباهی جان‌بخش است
کنارش جهانی که جان‌دادگی‌ست
غرورم پر از هیبت سادگی‌ست
ورق برنگشته، دلم پرپر است
شعور و گریز و... شرر بادگی‌ست
فنا را مرنجان
که ساقیِ مست کننده و
بختیاری هست‌کننده است

و زیاده‌‌‌خواهی‌اش
برادرزادگی‌ام را از عراق پیدا نمود
روی جگر جاده‌ها
اتوبوسی که اول پرید
عروس شطحیات نامحدود است
در حنابندان دانشگاهی که در شهامتش پیکرتراشی کرد
جریان رودخانه‌ای
که برگشتن با قامت او سایه انداخته بود
و اوقات مرا می‌سنجید
و رنجش اهدافم را درک می‌کرد
و مطالب باقی‌مانده را
به رودخانه‌های باقی‌مانده
به وسیله‌ای نامه‌ای کج‌نهاد
روی ضریب هوشی رودخانه به تمسخر راه می‌روی.

سوفیا صالح‌پور

#لاهیجان #شهر_عارفان #عارفانه‌ها
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن
#سوفیا_صالح‌پور

@postmodernliterature

1 year ago

??
#برگی_از_تاریخ

شاه اسماعیل صفوی: شاه خون‌ریز

شاه اسماعیل صفوی وقتی هفت ساله بود(سال ۸۹۸ ه.ق.) از طرف برادر خویش به حاکمیت بر پیروان رسید. مادر شاه اسماعیل چون فرزند خود را کودکی خردسال دید و از سویی ما بین سران آق قویونلو جنگ و درگیری و قتل در جریان بود، او را به دربار حاکمان کیایی در شرق گیلان روانه داشت؛ حکومت شرق گیلان در آن زمان شیعه بود و مادر اسماعیل به امید اینکه حاکمان شیعه‌ی شرق گیلان پناهی برای فرزندش باشند و از گزند رقبا در امان باشد، او را روانه لاهیجان کرد. شاه اسماعیل هشت سال در دربار حاکم کیایی، میرزاعلی کیا، درنگ کرد و در پانزده سالگی، در سال ۹۰۶ ق. به سوی تبریز لشگر کشید و حوادث خونباری رقم زد.

در کتب تاریخی از شاه اسماعیل به عنوان شاهی خونریز و سفاک یاد می‌شود. در اعلامیه نادرشاه(کتاب درّه‌ی نادره) ضمن تجلیل از صفویان، از خونریز بودن و منش تکفیری شاه اسماعیل و دیگر شاهان صفوی به ذم یاد می‌شود. نادر شاه در اعلامیه مذکور، سربازان خویش را از تکفیر و ارتجاع علیه گروههای مختلف مذهبی و اعتقادی و دنبال کردن شیوه‌ی صفویه حذر می‌دارد.

در «سفرنامه‌ی ونیزیان به ایران» با ترجمه‌ی «منوچهر امیری» آمده است:

«شاه اسماعیل پس از شکست سپاهیان الوند، رو به تبریز نهاد. با آنکه تبریزیان هیچ مقاومتی نکردند، بسیاری از مردم را قتل عام کرد؛ حتی سربازانش زنان آبستن را با جنین‌هایی که در شکم داشتند کشتند. گورستان یعقوب و بسیاری از امیرانی را که در نبرد دربند شرکت جسته بودند، نبش کردند، و استخوان‌هایشان را سوزاندند. سیصد تن از زنان روسپی را به صف درآوردند، و هریک را دو نیمه کردند. سپس اسماعیل مادر خود را فراخواند، که از جهتی با سلطان یعقوب خویشاوندی داشت؛ چون معلوم شد که به عقد یکی از امیران حاضر در نبرد دربند درآمده بوده است، پس از طعن وی فرمان داد تا او را در برابرش سر بریدند».

طاهره(تارا) صالح‌پور

#تاریخ_صفوی
#شاه_اسماعیل_صفوی
#شاه_خون‌ریز
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن
#طاهره_صالح‌پور

@postmodernliterature

1 year ago

??

روز ناپرهیزی

ماوراء البحر گنجایش نداشت
ورنه از جهتی می‌شد
روح خویش را همراه بادها
لابلای برگ درختان رها نمود
پرنده‌‌ای هماهنگ با نور
خورشید را در آغوش کشد
دانه‌ای برچیند و نشانه‌ات را
در نشانه‌های اسرار پنهان کند
آسمان در حیرتی منبسط
بستگی دلش را در بادها دمید
و به خود نیامد

رفتار ناپرهیز روزانه
در عقربه‌ها دراز می‌کشد
و زمین زنگوله‌ای سرگردان.
در نظم باد،
فراموشی خانه کرد

طیور مداخله‌ای می‌کنند و
هوا، باران را می‌زید
باران راه خانه را پیش می‌گیرد و
بر جا رختی دراز می‌کشد
و خواب معشوقی را می‌بیند
که چون کبوتری در انتهای پاییز
سرمای شهر را
در گرمای مخملین تنش حل می‌کند.

طاهره(تارا) صالح‌پور

#شعر_آزاد
#ادبیات_در_وضعیت_پست‌مدرن
#طاهره‌_صالح‌پور

@postmodernliterature

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago