𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 1 day ago
شعر: #از_سبز_به_سبز
دفتر: #حجم_سبز
من در این تاریکی
فکر یک برهٔ روشن هستم
که بیاید علف خستگی ام را بچرد
من در این تاریکی
امتداد تَر بازوهایم را
زیر بارانی میبینم
که دعاهای
نخستین بشر را تر کرد
من در این تاریکی
درگشودم به چمنهای قدیم
به طلاییهایی که به دیوار اساطیر تماشا کردیم
من در این تاریکی
ریشهها را دیدم
و برای بوتهٔ نورس مرگ آب را معنی کردم ...
شعر: #کو_قطره_وهم
دفتر: #آوار_آفتاب
سر برداشتم:
زنبوری در خیالم پر زد
یا جنبش ابری خوابم را شکافت ؟
در بیداری سهمناک
آهنگی دریا_نوسان شنیدم
به شکوه لب بستگی یک ریگ
و از کنار زمان برخاستم
هنگام بزرگ
بر لبانم خاموشی نشانده بود
در خورشید چمنها خزندهای دیده گشود
چشمانش بیکرانی برکه را نوشید
بازی، سایه پروازش را به زمین کشید
و کبوتری در بارش آفتاب به رویا بود
پهنه چشمانم جولانگاه تو باد
چشم انداز بزرگ!
در این جوش شگفتانگیز
کو قطره وهم ؟
بالها، سایه پرواز را گم کردهاند
گلبرگ، سنگینی زنبور را انتظار میکشد
به طراوت خاک دست میکشم
نمناکی چندشی بر انگشتانم نمینشیند
به آب روان نزدیک میشوم
نا پیدایی دو کرانه را زمزمه میکند
رمزها چون انار ترک خورده نیمه شکفتهاند!
جوانهٔ شور مرا دریاب
نورسته زود آشنا!
درود ای لحظه شفاف!
در بیکران تو زنبوری پر میزند ...
چترها را باید بست
زیر باران باید رفت
فکر را خاطره را زیر باران باید برد
با همه مردم شهر زیر باران باید رفت
دوست را زیر باران باید برد
عشق را زیر باران باید جست
زیر باران باید با زن خوابید
زیر باران باید بازی کرد
زیر باران باید چیز نوشت
حرف زد
نیلوفر کاشت
زندگی تر شدن پی در پی
زندگی آب تنی کردن در حوضچه اکنون است
رخت ها را بکنیم
آب در یک قدمی است
چون من نچید کسی خوشهها ز خرمن خواب
چگونه دست بدارم ز موج دامن خواب
نگر به دیدهٔ بیدار رنگ پرده زیست
ببین در آینه نقش است سایه روشن خواب
نسیم خواب ز خود برد چون مرا، نگهم
گلی نچید به از بیخودی ز گلشن خواب
به خلوتی نگشودم دری ز بستن چشم
که چشم روشن بیداری است روزن خواب
هزار دیو و پری ریزدم به دیده فسون
فسانهای است دگر خفتن و ندیدن خواب
مبند چشم و مجو دامن قرار به دست
که پیرهن همه شد اضطراب در تن خواب
ندید دیده به جز برگ و بار و وحشت و وهم
بر این درخت تنومند سایه افکن خواب
سایه دراز لنگر ساعت
روی بیابان بیپایان در نوسان بود:
میآمد، میرفت
میآمد، میرفت
و نگاه انسانی به دنبالش میدوید ...
گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_یازدهم
-- مونه نیز صورت را در نور غرق میکند. و از صورت میاندازد.
_ ذوبشدگی خطرناک صورتها در کار مونه خوار شمردن نیست. مونه آنهای گذرای زمان را میقاپد. حال آنکه «قاپیدن سرور وقتی که میپرد» کار هنرمند ذن است. مونه گرفتارترین هنرمند غربی است. بندی بیقرین هر لحظه زمان است. «جایی که هنر اروپا یک آنِ زمان را، یک رفتار باز ایستاده را، و یا یک اثر نور را ترسیم میکند، هنر شرق یک چگونگی مداوم را باز مینماید.»
-- مونه آنهای، زمان را بندی کار خود میسازد تا راز «شدن» را افشا کند.
_ نقاش سومییه میکوشد جانی را که روان است به بند آورد. حقیقت غایی را در بیبهانهترین چیزها میبیند. مونه برابر طبیعت مینشیند. به گوش هنرمند خاور دور فرو خواندهاند: « ده سال خیزران را بررسی و طراحی کن، تا جایی که خود به خیزران بدل شوی. اما آنگاه که سرانجام در ترسیم آن کامیاب شدی، فراموش کن که از طبیعت سرمشق میگیری. »
-- کاندیسکی از صورت برونی اشیاء رو میگرداند تا به نیاز درونی گوش فرا دهد. و یا به der innere Drang گونهای جوشش زنده که برگسون از آن حرف میزند.
_ اما کاندیسکی از «عوامل عقلی» یاری میجوید. هرگز عقل و اراده و آگاهی را پس نمیزند. وی دانا و نظریهساز است. میخواهد هنرمند و هنرشناس و دانشمند دست به دست یکدیگر دهند. در کار آفرینش، به تعادل میان آگاهی و کشف و شهود چشم دارد. در نقاشی وی پای تلفیق عقلی به میان است. پس دستخوش دستکاری است. و از نظر روانی دور است. و پیش اندیشیدهاست. ذن را جهش برق گفتهاند. هنر ذن جای روان_دستی است. نمیتوان در آن دست برد. قلممو جلوتر از نقاش روان است. پیش از نقاش مینگارد. میان کاغذ و قلممو منطق و اندیشهٔ نگارگر حجاب نیست.
گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_دهم
-- در غرب با عقل و خرد فراوان جنگیدهاند. از شوپنهاور به این سو. دادا قالبهای عقلی را در هم شکست.
_ دادا هیچانگار بود. یک شوخی بود. یک خنده بود. یک فریاد بود: «چه چیز میماند جز فریاد زدن؟». «دادا ضد هنر بود، بدین معنی که اطوار مردمی بود که از فاجعه زندگی چنان به ستوه آمده بودند که ادب را فرو هشته بودند.» دادا نقض حرمت کار بود. بنجامین مینویسد: « هنرمندان دادا کمتر به بهرهجویی سوداگرانه کارهایشان ارج مینهادند تا بدین امر که کس نتواند از آنها اشیاءِ در خور تماشا بسازد. یکی از عادیترین وسایل آنان برای رسیدن به این هدف پست و ننگین کردن منظم ماده کار بود. شعرهاشان «سالاد کلمات» است. در این شعرها بیحیاگویی است، و هرآنچه بتوان به عنوان تفاله زبانی تصور کرد. به همین گونه نقاشیهاشان که بر آنها دکلمهها و برچسبها میچسباندند.»
-- از درون خاکستر دادا سوررئالیسم برآمد. سوررئالیسم اعتراضی بود به ضد عقل. هنرمند سوررئالیست عقل و خرد را به پریشانی میکشد و از یگانگی میاندازد تا نیروهای خلاق که در وجدان نیمههوشیار نهانند رها شوند. کارش « فرود سرگیجهآور در خویشتن است.» گاه نگارهای خواب را برمیگزیند.
_ اما آنها را با نگارههای آگاهانه میآمیزد. و یا با عناصر تصویری دیگر. دالی به همه امکانات نگارگری دست میزند تا خواب_نگارههای خود را روشن بازنماید. کار او توصیفی است. اما هنر چان توصیفی نیست. سر آموزش ندارد. و سرانجام نیز به نگاره تهی میرسد، به چهره بیصورت، به «سکوت رعدآسا». هنر ذن القا نمیکند به یاری کمترین دستاویزها. در کار سوررئالیست صورت جا و مقامی دارد. هنرمند چان به صورت بیاعتناست. ذن صورت را به کنار مینهد تا روان با دیگر روانها رویارو مکالمه کند. «وقتی که من انگشت خود را بلند میکنم، سراسر عالم حرکت مرا همراهی میکند.»
گفتگو با استاد
فصل سوم
#قسمت_نهم
-- در هنر غرب نیز تهی جا دارد. در پردههای تانگی و دکی ریکو تهی جلوهگر است.
_ در کار آنان تهی نبودِ چیزی است و بیشتر نبودِ انسان. در نقاشی سوررئالیست بیکرانی صورت یافته است. «ذن نه مکان میشناسد و نه زمان، و به همین رو مفاهیمی چون ابدیت، بیپایانی، بیکرانی و جز آن به دیدهٔ ذن جز خیال نیست.» به باغ ریو آنجی زمین شنپوش را از هر سو کرانه است. بیکرانی را القا نمیکند. فضا، فضای درونی است. در سومییه تهی چیزی را در وراء القا میکند. سوزوکی میگوید: «آنگاه که عقل آدمی سرانجام باید مفهوم نسبیت منطقی را بلندی بخشد تا به چیزی غایی دست یابد، ناگزیر به تهی میرسد. تا آن هنگام که تهی را به شیوه نسبی دریابند، به وراء منطق نتوانند رفت، و منطق چیزی نیست که نفس در آن جای آرام و قرار یابد. سرانجام، این تهی است که باید آخرین پناه ما باشد.» صورتگرایی منطقی عنایت و شکوه و جلال القا میکند، چون قرینهسازی.
عقلگرایی(انتلکتوالیسم) به تعادل رو میکند. ژاپنی قرینه میشکند چون اهل عقل نیست. اما شما غربیها، به ویژه شما فرانسویان که وارث آیین دکارت هستید، چه سان از منطق و عقل در میگذرید؟ شما اصحاب خردید.
برای تو و خویش
چشمانی آرزو میكنم
كه چراغها و نشانهها را
در ظلماتمان
ببیند
گوشی
كه صداها و شناسهها را
در بیهوشیمان
بشنود
برای تو و خویش، روحی
كه این همه را
در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی
كه در صداقت خود
ما را از خاموشی خویش
بیرون كشد
و بگذارد
از آن چیزها كه در بندمان كشیده است
سخن بگوییم
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 1 day ago