?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago
همانا مسئله یکتاپرستی و توحید نزد آنان (یعنی اصحاب) از چند طریق ثابت شده است؛ یکی از آن راهها ثابت شدن نبوت با معجزاتی است که رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ آنها را از کتابی آورده است که مسئله و شأن و منزلت آن کتاب آنها را خسته و ناتوان کرده بود، و رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ با آن کتاب آنها را به مبارزه طلبیده بود ... این علاوه بر نشانهها و سایر معجزات مشهور وی میباشد که خارج از قانون طبیعت و مغایر با عادتها هستند ... هنگامی که به واسطه آنچه که مشاهده کرده بودند توحید در دل آنها استقرار پیدا کرد و این در عقل آنها ثابت گردید، آنگاه نبوت رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ نزد آنها صحیح جلوه کرد و فرق میان وی با دیگران آشکار شد، و واجب شد که او را بر هر آنچه که به آنها خبر داده از مسائل غیبی و دعوتشان به یکتا پرستی و اثبات صفات الله متعال، تصدیق کنند، و علاوه بر این آثار آفرینش و دلایل حکمتی که در روانهای خود و سایر پدیدهها و آفریدهها ملاحظه کردند _نشانهها و دلایل حکمتآمیزی که میگویند نه تنها دارای سازندهی کاردان و عالم و آگاه هستند که آن سازنده از قدرتی تمام عیار و حکمتی بالغ برخوردار است، این در حالی است که قرآن آنان را به این مسائل آگاه کرده است، و آنان را دعوت نموده تا در این آثار تدبر و اندیشه نموده و با آن بر اثبات ربوبیت او استدلال کنند. ...
از این راهها مسئله صانع و وجود آن نزد آنها ثابت شد سپس به واسطه آن هماهنگی که در کارهای او مشاهده کردهاند وحدانیت و علم و قدرت او پیش آنها ثابت شد، سپس بقیه صفات او را به صورت توقیفی از آن کتاب منزلی که حقانیت آن آشکار شده از طریق قول آن پیامبری که فرستاده شده و صدقش ظاهر گردیده فهمیدند، سپس نسل بعدی و اتباع آنها قرن بعد از قرن تمام مسائل دین را از آنها دریافت کردند. انتها
_خطابی در این کلام به صراحت کسی را که روش متکلمین را در پیش گیرد نکوهش کرده، مخصوصا متکلمینی که زیاده روی کرده و ادعا کردند هرکسی از طریق علم کلام به توحید نرسد موحد نیست. و در مورد آنها نظرش بر این بوده که اینها جماعتی هستند که قبل از الله و رسولش حکم کرده و از شریعت پیشی گرفتهاند!! و همچنین بر منهج سلف ایراد وارد کرده و از سنت منحرف شدند.
یعنی: اگر متکلمین گفتند شما کلام را انکار کردهاید و به کارگیری ادله عقلی را منع کردهاید پس در صحت اصول دینتان به چه چیزی اعتماد میکنید؟، و از چه راهی به شناخت حقایق دین میرسید در حالی که دانستهاید که قرآن آنگونه که باید و شاید، فهمیده نشده و صدق راستگویی رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ به جز از طریق ادله عقلی ثابت نشده است و شما ادله عقلی را نفی و منع نمودهاید؟ ما میگوییم: ما ادله عقلی و رسیدن به معارف از طریق آنها را انکار نمیکنیم ولی ما در به کارگیری ادله عقلی همان روشی را که شما در استدلال به اعراض و تعلق آن به جواهر و وارونه کردن آن ادله عقلی، در آن روشی که بر حادث بودن عالم و اثبات صانع در پیش گرفتهاید به کار نمیگیریم و ما از آن بدمان میآید و رو به چیزی میکنیم که به مراتب از بیانی واضحتر و دلیلی صحیحتر برخوردار است و صرفا آن استدلالهای عقلی که شما به کار میگیرید، تنها چیزی است که از فلاسفه گرفتهاید و در رابطه با آن از آنها پیروی کردهاید و فیلسوفان فقط به این دلیل این روش را در پیش گرفتند که نبوت را اثبات نمیکنند و حقیقتی برای آن در نظر نمیگیرند، پس قویترین چیز در نزد آنان در اثبات این امور استدلال به این چیزهایی است که خود را به آن بستهاند،(یعنی امثال استدلال به جوهر و عرض و...).
اما آنهایی که نبوت را اثبات کرده و باور دارند، الله متعال آنها را از اینگونه استدلالها بینیاز کرده و از سنگینی مخارج این راه پر پیچ و خم که هر کسی آن را در پیش گیرد از درماندگی در امان نیست و آخر، راهش به بنبست میرسد، کفایت کرده است.
دیدگاه علما سلفِ مسلمانان در رابطه با استدلال بر معرفت صانع و اثبات توحید و صفات وی و سایر مقولاتی که بنا به ادعای متکلمین دسترسی به آنها مشکل است مگر از طریق روشی که آنها، آن را طی کردهاند، و به گمان آنها کسی که این روش و رویهها را جهت دسترسی به آنها طی نکرده باشد، حقیقتا مقلد ناموحد است؛ این است که الله متعال هنگامی که اکرام کسی را که به شناخت خودش هدایت فرموده، اراده کرد، پیامبرش محمد _علیه الصلاة و السلام_ را به عنوان مژدهرسان و بیم دهنده و دعوت کننده به سوی الله به اذنش، به عنوان چراغ تابان فرستاده و به او فرموده:{ ای پیامبر! آنچه از طرف پروردگارت برتو نازل شده است، (به مردم) برسان، و اگر (این کار) نکنی، رسالت او را نرساندهای}، و رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ در خطبه وداع و در مقامهای مختلف و در حضور اکثر اصحابش گفت: آیا این دین را به شما رساندم؟
و این زمانی بود که به سوی او وحی نازل شده و به ابلاغ آن مامور شده بود و آن هنگامِ کمال و تمام دین بود چنانچه فرموده: {امروز دین شما را کامل کردم}. هیچ مسئلهای از امر دین، اعم از قواعد و اصول و قوانین و فصول آن را باقی نگذاشته، مگر اینکه آن را بیان کرده، و به کاملترین شکل آن را ابلاغ نموده است، و بیان آن را از وقت احتیاج و نیاز به آن، به تأخیر نینداخته، زیرا در میان گروههای مسلمانان اختلاف نیست در این که به تأخیر انداختن بیان شریعت در وقت احتیاج به هیچ وجه جایز نیست، و بدیهی است که مسئله توحید و اثبات صانع همواره و در هر وقت و زمانی تا ابد نیاز به آن مبرم و شدید است، اگر بیان آن به تأخیر افتد مردم به چیزی مکلف میشوند که هیچ راهی برای دسترسی به آن ندارند، و چنین چیزی فاسد بوده و جایز نیست، اگر مسئله بر این باشد که ما گفتیم در حالیکه به روشنی دانستهایم که رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ در مسئله توحید و یکتاپرستی مردم را به سوی استدلال به اعراض و تعلق آنها به جواهر و وارونه کردن آنها در اعراض دعوت نکردهاند؛ چرا که ممکن نیست هیچ احدی در این باره از رسول خدا _علیه الصلاة و السلام_ و یا یکی از صحابه یک حرف و یا بیشتر از یک حرف از اینگونه استدلالها را، نه از طریق تواتر و نه از طریق آحاد روایت کرده باشد، پس به این نکته پی میبریم که متکلمین بر خلاف مذهب و دیدگاه علمای سلف گام برداشته و غیر طریقه و راه آنها را طی کردهاند؛
و اگر در میان صحابه قومی بودند که راه اینها را در کلام و جدال رفته بودند، از متکلمان به حساب میآمدند و نام متکلمینشان به ما رسانده میشد، همان گونه که نام فقها و قاریان و زهادشان رسیده است، این نشان میدهد که چنین رویهای نزد آنها از اصل نبوده است.
ادامه ترجمه پایین..
_رد ابوسلیمان الخطابی _رحمهالله_(ت٣٨٨ه) بر اهل کلام و روشی که در باب توحید پیش گرفتهاند
خطابی _رحمهالله_ علی رغم اینکه مقداری به علم کلام علاقهمند بود اما در جاهایی شدیدا متکلمین را مورد نقد قرار داده و مسلک آنها را در باب اصول دین نپسندیده و روش سلف صالح را تأیید نموده است.
-ایشان در این مورد میفرماید:
فإن قال هؤلاء القوم فإنكم قد أنكرتم الكلام ومنعتم استعمال أدلة العقول، فما الذي تعتمدون في صحة أصول دينكم، ومن أي طريق تتوصلون إلى معرفة حقائقها. وقد علمتم أن الكتاب لم يعلم حقًا، وإن الرسول لم يثبت صدقه إلا بأدلة العقول، وأنتم قد نفيتموها؟
قلنا إنا لا ننكر أدلة العقول والتوصل بها إلى المعارف. ولكنا لا نذهب في استعمالها إلى الطريقة التي سلكتموها في الاستدلال بالأعراض وتعلقها بالجواهر، وانقلابها فيها على حدوث العالم وإثبات الصانع، ونرغب عنها إلى ما هو أوضح بيانًا، وأصح برهانًا، وإنما هو الشيء أخذتموه عن الفلاسفة وتابعتموهم عليه.
وإنما سلكت الفلاسفة هذه الطريقة لأنهم لا يثبتون النبوات، ولا يرون لها حقيقة فكان أقوى شيء عندهم في الدلالة على إثبات هذه الأمور، ما تعلقوا به من الاستدلال بهذه الأشياء.
فأما مثبتوا النبوات فقد أغناهم الله تعالى عن ذلك وكفاهم كلفة المؤونة في ركوب هذه الطريقة المنعرجة التي لا يؤمن العنت على راكبها، والانقطاع على سالكها، وبيان ما ذهب إليه السلف من أئمة المسلمين في الاستدلال على معرفة الصانع وإثبات توحيده وصفاته، وسائر ما ادعى على أهل الكلام تعذر الوصول إليه إلا من الوجه الذي يذهبون إليه، ومن الطريقة التي يسلكونها ويزعمون أن من لم يتوصل إليه من تلك الوجوه كان مقلدًا غير موحد على الحقيقة، هو أن الله تعالى لما أراد إكرام من هداه لمعرفته بعث رسوله محمد- صلى الله عليه وسلم- بشيرًا ونذيرًا وداعيًا إلى الله بإذنه وسراجًا منيرًا وقال له {يا أيها الرسول بلغ ما أنزل إليك من ربك وإن لم تفعل فما بلغت رسالته}.
وقال- صلى الله عليه وسلم- في خطبة الوداع وفي مقامات له شتى وبحضرته عامة أصحابه: ألا هل بلغت؟ وكان الذي أنزل إليه من الوحي وأمر بتبليغه هو كمال الدين وتمامه لقوله (اليوم اكملت لكم دينكم) فلم يترك- صلى الله عليه وسلم- شيئًا من أمر الدين، قواعده وأصوله وشرائعه وفصوله، إلا بينه وبلغه على كماله وتمامه، ولم يؤخر بيانه عن وقت الحاجة إليه، إذ لا خلاف بين فرق الأمة أن تأخير البيان عن وقت الحاجة لا يجوز بحال. ومعلوم أن أمر التوحيد وإثبات الصانع لا تزال الحاجة ماسة إليه أبدًا في كل وقت وزمان، ولو أخر عنه البيان، لكان التكليف واقعًا بما لا سبيل للناس إليه، وذلك فاسد غير جائز.
وإذا كان الأمر على ما قلناه وقد علمنا يقينًا أن النبي- صلى الله عليه وسلم- لم يدعهم في أمر التوحيد إلى الاستدلال بالأعراض، وتعلقها بالجواهر، وانقلابها فيها، إذ لا يمكن أحدًا من الناس أن يروي في ذلك عنه، ولا عن أصحابه من هذا النمط حرفًا واحدًا فما فوقه، لا من طريق تواتر ولا آحاد، علم أنهم قد ذهبوا خلاف مذهب هؤلاء وسلكوا غير طريقتهم.
ولو كان في الصحابة قوم يذهبون مذاهب هؤلاء في الكلام والجدال، لعدوا في جملة المتكلمين ولنقل إلينا أسماء متكلميهم، كما نقل أسماء فقهائهم وقرائهم وزهادهم، فلما لم يظهر ذلك، دل على أنه لم يكن لهذا الكلام عندهم أصل.
وإنما ثبت عندهم أمر التوحيد من وجوه:
أحدها ثبوت النبوة بالمعجزات التي أوردها نبيهم من كتاب قد أعياهم أمره وأعجزهم شأنه، وقد تحداهم به،..... هذا إلى ما شاهدوه من آياته وسائر معجزاته المشهورة عنه الخارجة عن رسوم الطباع الناقضة للعادات .... فلما استقر بما شاهدوه من هذه الأمور في نفوسهم، وثبت ذلك في عقولهم، صحت عندهم نبوته، وظهرت عن غيره بينونته، ووجب تصديقه على ما أنبأهم عنه من الغيوب، ودعاهم إليه من أمر وحدانية الله تعالى، وإثبات صفاته، وإلى ذلك مما وجدوه في أنفسهم، وفي سائر المصنوعات، من آثار الصنعة، ودلائل الحكمة الشاهدة على أن لها صانعًا حكيمًا عالمًا خبيرًا، تام القدرة، بالغ الحكمة.
وقد نبههم الكتاب عليه، ودعاهم إلى تدبره وتأمله، والاستدلال به على ثبوت ربوبيته،.... فعن هذه الوجوه ثبت عندهم أمر الصانع وكونه، ثم تبينوا وحدانيته وعلمه وقدرته بما شاهدوه من اتساق أفعاله على الحكمة، واطرادها في سبلها وجريها على إدلالها.
ثم علموا سائر صفاته توقيفًا عن الكتاب النمزل الذي بان حقه، وعن قول النبي- صلى الله عليه وسلم- المرسل الذي قد ظهر صدقه.
ثم تلقى جملة أمر الدين عنهم أخلافهم وأتباعهم كافة عن كافة، قرنًا بعد قرن.
?صون المنطق للسيوطي ص١٤٠-١٤٤
?الحجة في بيان المحجة للأصبهاني ص٤٠٦-٤٠٨قسمتی را نقل میکند
الشیخ صالح العصیمی _حفظهالله_
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 4 weeks ago