𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago
همه ما قدرت خوب زندگی کردن را داریم. اگر یاد بگیریم تا نسبت به آنچه هیچ اهمیتی ندارد بیاهمیت باشیم.
مسئولیت شخصی که امروز هستید را به عهده بگیرید
مسئولیت پذیری واژهای آشنا برای همه است، اما آیا شما مسئولیت خودتان را هم به عهده میگیرید؟ شاید به نظرتان سوال عجیب و بیمفهومی باشد اما در حقیقت یکی از مهمترین سوالهایی است که باید از خودمان بپرسیم و به خوبی به آن فکر کنیم همین است. همه ما روزهایی را داشتیم که از شرایطی که در آن هستیم راضی نبودهایم، گاهی با سخت شدن اوضاع به خصوص اوضاع اقتصادی، با خودمان فکر میکنیم که چه افرادی مقصرند و چه کارهایی کردند که ما را در چنین شرایطی قرار دادهاند
📻@c_i_gstp
🔴 مراقب تعداد هندوانه ها باشید!
🔸مدیر عاملانی که همه گزینههای ممکن را پیش روی خود نگاه میدارند، معمولا هیچکدام را اجرا نخواهند کرد. بنگاههایی که همه قسمتهای بازار را هدف میگیرند، معمولا دستآخر به هیچکدام دست نمییابند. فروشندهای که همه معاملهها را تعقیب میکند، در انتها هیچ معاملهای را جوش نخواهد داد.
🔹ما گرفتار یک اجبار وسواسی برای برداشتن هر تعداد هندوانه ممکن با یک دست هستیم و سوار هیچ کاری نیستیم؛ ولی گزینهها را پیش رویمان باز نگه می داریم. این موضوع به راحتی میتواند به قیمت موفقیتمان تمام شود. باید یاد بگیریم که درها را ببندیم.
🔹یک استراتژی کسبوکار در درجه اول بیانیهای است برای چیزهایی که نباید مشغولشان شویم.
یک استراتژی مشابه برای زندگیتان قرار دهید:
چیزهایی را که نباید در زندگی دنبال کنید، روی کاغذ بیاورید. به عبارت دیگر به یک تصمیم حسابشده برای آزاد کردن برخی امکانات برسید و هر وقت گزینهای مطرح شد آن را با فهرست آنچه که نباید سراغشان بروید و درگیرشان شوید بسنجید.
🔹این کار نه تنها شما را از به دردسر افتادن حفظ میکند، بلکه کلی از زمانتان را برای اندیشیدن آزاد خواهد کرد.
یک بار این فکر سخت را به سرانجام برسانید و بعد به جای آنکه هر بار که دری گشودهشد، بنشینید و ذهنتان را مشغول کنید، فقط به این لیست مراجعه کنید.
🔹بسیاری از دروازهها ارزش وارد شدن را ندارند، حتی وقتی که دستگیرههای درشان بهراحتی بچرخد و باز شود.
📕به نقل از کتاب هنر خوب زندگی کردن اثر رولف دوبلی
? اگر اين 5 قانون رو بتوني درك كني، ميتوني دنياتو عوض كني:
1️⃣ سن فقط تعداد دفعاتيه كه يك فرد دور خورشيد چرخيده، و هيچ ارتباطي به شعور يا تجربه يا آگاهي نداره. اين كه يك فرد چطور زندگي كرده و چه كارهايي كرده نشان دهنده شعور و آگاهي و تجربه ي اون فرد داره.
2️⃣ مدرك دانشگاهي، سواد محسوب نميشه، توانايي بكارگيري چيزي كه ميدوني ، سواد محسوب ميشه.
پس اگر قادر نيستي از مدركت استفاده كني، بي سوادي.
3️⃣ اين كه قبلا در كاري شكست خوردي، دليل نميشه در هر كاري شكست بخوري. اگر از شكست درس بگيري، تو يك با تجربه اي، اگر درس نگيري باز هم شكست ميخوري .
4️⃣ هر چقدر ادعاي تو بيشتر بشه، احتمال آسيب ديدن تو بيشتر ميشه.
5️⃣ اگر فكر ميكني بدون آموزش و يادگيري ميتوني به خواسته ها و اهدافت برسي، ورودت رو به باشگاه بازنده ها تبريك ميگم.
??نیایش صبحگاهی??
?خدایا لحظه به لحظه شکرت ، چون میدانم ، تنها نگاه تو برایم خیر و برکت ابدی و لایزال دارد...
?توکل به تو پیشاپیش قدمهایم ، راه را برایم همواردور را نزدیک و محال را ممکن میکند.
?یقین دارم ، روزی معنوی امروزم مقدر است و من در حمایت نورحقیقتی که در آن شناورم......
?سلامت و آرام و شادم...
ثروتمند کسی است که از ارزان ترین چیزها لذت ببرد ..
@c_i_gstp
زندگی مثل یک کتاب است
بعضی فصل ها ناراحت کننده
و بعضی فصل ها شاد
بعضی هیجان انگیزند
اگر فصلی را ورق نزنی
هرگز نمیفهمی که در فصل بعدی
چه چیزی انتظارت را میکشید...
میگفت:
«آدما چیزی رو که زیاد ببینن رو دیگه نمیبینن، حتی اگه اون چیز لطف زیاد شما باشه.»
مواظب خوبیهای بیش از حدتون با آدما باشید.
@c_i_gstp
باهم بخوانیم
به نقشه جهان که نگاه می کنم، متوجه می شوم بسیارند سرزمین هایی تا آخرین روزهای زندگی پایم به آنجا باز نخواهد شد، اما نکته جالب اینجاست که تقریبا از همه ی این سرزمین های دور و نزدیک خاطره دارم. انگار با شهرها، خیابان ها و حتی کوچه های آنجا آشناییِ دیرینه دارم.
هنوز بچه بودم که برای اردوی تابستانی همراه با کریستین اندرسون، از جیرفت به دانمارک رفتم و در خیابان های کپنهاک با دخترک کبریت فروشی آشنا شدم که جوجه اردک زشتی در دست داشت و با پری دریایی به لباس جدید پادشاه می خندید. در بازگشت به وطن، همراه با احمد شاملو به مراسم عروسی دخترای ننه دریا با پسرای عمو صحرا رفتم، کمی بعد با صمد بهرنگی به کچل کفترباز خندیدم و با اندوهِ پسرک لبوفروش غصه خوردم. مرادی کرمانی من را از جیرفت به سیرچ دعوت کرد و با لهجه ی شیرینش گفت: هم ولایتی" شما که غریبه نیستید"، آنجا بود که با بچه های قالیباف خانه سرم را بر نازبالش گذاشته و در قصه های مجید با قاشق چای خوری، مربای شیرین خوردم.
با دولت آبادی به کلیدر رفتم و آنجا بود که دور از چشم گُل ممد، دل به عشق مارال سپردم و در روزگار سپری شده مردم سالخورده، جای خالی سلوچ را پیدا کردم.
مزارع آمریکا را وجب به وجب با جان اشتاین بک گشتم تا خوشه های خشم را به نظاره بنشینم. با جک لندن و سپید دندانش به آلاسکا رفتم تا این که از دور پیرمردی را در دریا دیدم که کنار همینگوی نشسته و از مشکلاتش در صید ماهی صحبت می کند. سه شنبه ها همراه با میچ آلبوم به ملاقات موری رفتم، خشم و هیاهو را در گور به گورِ فاکنر آموختم، با چارلز دیکنز تمام انگلستان را گشتم تا این که سرانجام در لندن با خواهران برونته آشنا شدم و از آنجا همراه با جورج اورول به قلعه حیوانات سر زدم، حس عجیبی بود، احساس می کردم ۱۹۸۴ سال در آن قلعه زندگی کرده ام، حال و روزشان شباهت عجیبی داشت با روزگار مردم سرزمین من!
کازانتزاکیس من را با یونان آشنا کرد تا این که در سواحل کرت با زوربای یونانی هم پیاله شدم، با سیلونه به ایتالیایِ دوست داشتنی و فونتامارا رفتم و به مهمانی نان و شراب دعوت شدم و شبی در کنار اوریانا فالاچی نامه به کودکی که هرگز زاده نشد را خواندم.
کلمبیای مارکز را زمانی شناختم که بعد از صد سال تنهایی، عشق در سال های وبا را تجربه کردم. سرزمین پرو را در سال های سگی با یوسا شناختم و در مونیخ با هاینریش بُل به عقاید یک دلقک خندیدم، چند روزی هم در استکهلم مهمان فردریک بکمن بودم و در آنجا با مردی به نام اوه آشنا شدم. ویکتور هوگو من را با بینوایانِ پاریس و گوژپشتی آشنا کرد که خاطرات آخرین روز یک محکوم را نجوا می کرد. بالزاک در میان دهقانان فرانسه من را با زن زیبای سی ساله یی آشنا کرد و رومن رولان شبی من را به کنسرت موسیقی ژان کریستف در شانزه لیزه دعوت نمود، هر چند با وجود شیوع طاعون، با آلبر کامو هم چندان بیگانه نبودم.
من در تمام جبهه های جنگ به همراه مرل جنگیدم و در "نبرد من"، هیتلر را بهتر شناختم، با هانا آرنت به دادگاه اورشلیم رفتم تا با چهره واقعی توتالیتاریسم بهتر آشنا شوم. جومپا لاهیری را در کلکته ملاقات کردم و تا بمبئی با هم عاشقانه های تاگور را زمزمه کردیم. تمام جزایر ژاپن را با موراکامی گشت زدم تا این که بعد از جنگل نروژی، کافکا را در کرانه دیدم. در ریگ های روان سیدنی با استیو تولتز آشنا شدم و گفتم هرچه باداباد. جنایات روسیه تزاری را در جنگ و صلح و آناکارنینای تولستوی شناختم و یک شب در مسکو مثل یک ابله با داستایوسکی که هنوز یک جوان خام بود، قمار بازی کردم، اما او دائم از جنایت و مکافاتِ برادران کارامازوفِ سخن می گفت و من مجبور شدم با چخوف در باغ آلبالو به میهمانی مادرِ ماکسیم گورکی بروم.
میلان کوندرا و ایوان کلیما را شبی در پراگ ملاقات کردم، بر ویرانه های کابل با خالد حسینی گریستم، با شافاک در قونیه به ملاقات شمس رفته و چهل قانون عشق را آموختم و با دستمالی که از مولانا گرفتم، اشک های کیمیا خاتون را پاک کردم. در برزیل یازده دقیقه کافی بود تا در کنار پائولو کوئلیو با کیمیاگر آشنا شوم. در زمین سوخته ی اهواز با احمد محمود همسایه بودم و هر روز در مدار صفر درجه، درخت انجیر معابد را تماشا می کردم. در سال بلوا با سمفونی مردگان عباس معروفی آشنا شدم و پس از آن بود که همراه با شوهر آهو خانمِ افغانی سری به کرمانشاه زدم تا شادکامان دره قره سو را بهتر بشناسم .
بله؛ این معجزه کتاب است که حتی با پاسپورت کم اعتبار کشور من و بدون نیاز به ویزا و ارز، آدمی می تواند دورترین نقاط دنیا را ببیند، گشت بزند و شیرین ترین خاطرات را با مارال، اسکارلت و آناکارنینا به یادگار داشته باشد..
اگر احساس کردید به دست گرمی نیاز دارید،
دست دیگرتان را بگیرید،
کسی که خودش را باور دارد شکست نمیخورد.
? جبران خلیل جبران
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 19 hours ago