حق با تو بود عزیزم،
گاهی درست شدن یه چیزی، همون تموم شدنشه.

« با جای زخم هایی که برایم مانده بود٫ گوشه ای برای خودم نوشتم: مرا ببخش که رنجاندمت در آدینه ای که شایسته‌ی شادی بودی… »

نوشته بود:
«سال ها طول می‌کشه که یک شبه موفق بشید.»

صدایت را که می‌شنوم، خورشید در دلم طلوع می‌کند.
_فروغ فرخزاد

می‌خوام از لای موهات آسمونو نگاه ‌کنم.
برای دلتنگ شدن به دنیا نیومدم ولی تو برای دلتنگ کردن من به دنیا اومدی.

اکثر مردم فکر می‌کنن از زندگی عقبن، اما وقتی ازشون می‌پرسی از کی؟ جوابی براش ندارن.

وقتی یکیو دوست داری، هی میگن چرا این شخص؟
تو چی میدونی از چشمای اون، از دستاش، از نگاه هاش، از لبخندهاش.

« در نقاشی هایم صدای تو را دیدم
تمام شب مهتاب در مربع خنده های تو
کودکیم را نقاشی میکرد
کاش باران ببارد
کاش باران ببارد
بوی کاهگل آواز پرنده را پررنگ تر میکند. »

چه خوش است راز گفتن به حریف نکته سنجی
که سخن نگفته باشی، به سخن رسیده باشد.

گاهی تو نوشته‌هام٫ تاریک و افسرده به نظر می‌رسم ولی در واقع مثل لباسیه که چند ساعتی در هفته تنمه.
گاهی هم درش میارم٫ آویزونش میکنم گوشه اتاق و از بودن تو لحظه ها لذت می‌برم؛ از گوش دادن٫ از شنیدن.
قدم می‌زنم٫ می‌نویسم٫ با آدم هایی که دوستشون دارم وقت می‌گذرونم٫ به آینده فکر می‌کنم٫ به روزایی که قراره آجر به آجر بسازم٫ به روزایی که هنوز از این روزگار طلب دارم.
زندگی از زیبایی تهی نیست فقط گاهی در ما آدم ها تجلی پیدا نمی‌کنه. هنوز شادی و حال خوب تقلا میکنه برای بودن و نرفتن.