امروز روز گهی بود، گه به معنای واقعی، گه غلیظ.

امروز روز گهی بود، گه به معنای واقعی، گه غلیظ.

می‌دمد صبح امید از سر تار موی تو می‌رود شام سیاه از پس گیسوی تو

می‌دمد صبح امید
از سر تار موی تو
می‌رود شام سیاه
از پس گیسوی تو

بعد مدل فاکتور زدن پخش‌ها هر کدوم یه جوره، یکی کارتنی فاکتور می‌کنه یکی دونه‌ای، یکی با مالیات یکی بدون مالیات.
اون وقت من که وارد نیستم اول باید بشینم کشف رمز کنم داستان چیه؟ بعد با ماشین حساب حساب کتاب کنم بعد تازه وارد سیستم کنم.
احساس خنگی می‌کنم قشنگ.

تازه یادم اومد که واسه ناهار فردا برنج درست نکردم، خونه هم که نمیام.
فکر کنم الان باید پاشم ردیفش کنم.?

دیشب پسرک بدخواب شده بود و هر نیم ساعت بیدار می‌شد مثل بچگیاش گریه می‌کرد.
نتیجه اینکه ساعت ۴/۵ صبح خوابیدم، از شرکت یکسره رفتم بقالی جدید که کارای نرنم‌افزارو انجام بدم.
مرد هم رفت خونه ناهار خورد برای منم آورد همونجا یک کم خوردم.
دیگه غروب اومدم خونه فاکتورای خرید رو هم آوردم تا تو خونه وارد سیستم بکنم.
تا یک ساعت پیش نشسته بودم پای کار آخرشم تموم نشد.
همزمان باهاش درگیر تکالیف پسرک هم بودم.
از خونه هم نگم که بازار شامه. دیگه یک کم جمع و جور سطحی کردم الانم دارم پارت آخر تکالیف پسرک رو باهاش کار می‌کنم.
دلم می‌خواد همین الان همین‌جا رو مبل دراز بکشم بخوابم اما کلی کار ضروری مونده و هیچ ایده‌ای ندارم تا کی قراره طول بکشن؟!
فردا هم جلسه هفتگی داریم و مطمئنا زودتر از ۷ برنمی‌گردم.
نمی‌دونین چه زندگی سگی‌ای شده نمی‌دونین.

پسرک وقتی دید من خیلی ناراحتم فرمودن حالا یه دکمه کیبورده دیگه، دنیا که به آخر نرسیده.

#پسرک‌نامه

آقا ما دیشب ساز و آواز نداشتیم چون داداش کوچیکه سازشو نیاورده بود.