ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 4 days, 20 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 2 weeks ago
جمعه ها بارانیست
چه مکری در قلک غروب ادینه ها نهفته شده
چه ابری بر چشم هایم چیره شده
کدام درنده بر دلم نفوذی داشته
اشک هایم را به وقت جمعه های غم انگیز روانه میکنم
اسمان دیدنیست
به نیلگون پرده ی نیلوفری خیره میشوم
اسمان دوستت دارم
اسمان لحظاتم با تو شیرین تر از رویاست
ستاره در تو تک حلقه ی شکوفه زده ی تمام دنیاست
اسمان دوستت دارم
در اغوشم بگیر تا بگریم
بغض نگاهم را در جمعه هایت بگنجان
بگذار غروب غربت را ببینند
روشن کن اتش نرمی قطرات باران رو
روشن کن سردی دست های سرد و خشک را
بر روی نیمکت پارک ها مجدوبت میشوم
معشوق دیرین من
اسمان
برایم بتاب
تابیدنت ارامش جان است
در اغوشم بگیر ، بغض رهایم نمیکند
خماری چشمانم را هدیه ای پیشکش به پایان خورشیدت کن
اسمان
دوستت دارم
تو هم مرا ترد کن
ز من بیگانه ای در قفس شو
اسمان دوستت دارم
رهایی را برگزین
بر بام نفرت
تو نیز پرواز کن
✍?البرز ~
دست بر گوش چشم بهارانم بکش
عطرآگین کن کلمات خشک و نمورم را
نفیر کدام برکه بر دریای بی کران ما موج انداخته ؟
لب هایم ساحل خشکیده ی نگاه تو شدند
هجوم بوسه هایت طراوت خاطره ها را میسازد
بر تو خیره میشوم
به چشمانم نگاه کن
موریانه ای بر شاخه های رقصان بر بادم
تا نفسی بر ریه هایم تر میشود من را دریاب
فردای حسرت فنجان های چای سرد شده را نمیخواهم
✍?البرز ~
نگاهت را از بغض پنهان گلویم برهان
قامت بلندای خم ابروانت بر سایه ی این کوه استوار است
سنگ ریزه های شکسته ی دل بر هم کوه شدند و تو اسمانی که باران لبخندت بر ارتفاع غرور من میبارد
بیت به بیت از این غزل کوتاه تلخ خاکی بتکان
در تب شاعرانه ام شکی به دل راه داده ام
بار دیگر در خواب شبانه ام صدایم کن
در خواب نیز تصور شنیدن نامم را به واقعیت از میان لبانت دارم
به خورشید نگاهی انداختم و قرص ماه را در میان سیاهی شال گیسوانت دیدم
وزن اشعارم را نیز همراه با هوش و حواسم به در افشان نگاهی در زمستانی سرد باخته ام
کیستی که ز شوق تو تن به جان و جان به دل مینالد
کیستی که ز دوست داشتن تو , عقل نیز همراه دل در جاده ی تضاد همسفر است
کیستی که با نگاه کردن به تو سرمای زمستان دوباره در وجودم رخنه میکند
و با نام تو را بردن گل لبخند بر لبانم شکوفه
یگانه معشوق زیبای من
کیستی که ز بیم تو شب ها در افکار دور و دراز اغوش تو صبح میکنم
و صبح ها با نور خورشید چشمان تو چشمانم را باز میکنم
کیستی که نجوای دوستت دارم گفتن را در دلم برای دیدار لبا لب تو تکرار میکنم
مسیر بی انتهای کوچه ها را در هوس دیدار ناگاه تو تکرار میکنم
کیستی که غرور را سرچشمه ی نگاه مکر الودت میکنی
کیستی که در رویا هایم همواره دردهایم را دنبال میکنی ...
? البرز ~
وقتی از پشت سخره بیرون اومدم خبری از خرچنگ مشکی و ... نبود
به راست نگاه کردم ، به چپ . چیزی ندیدم .
برگشتم پشت سرم
یا امام حسیننن
این دیگه چیه ؟ ادمه ؟ جنه ؟ بسم الله الرحمن الرحیم . پس چرا نمیره ؟
ترجیح دادم به جای تحرک اضافی تو حالت شکه بمونم و خودم به مثلا حالت خشکم زده بزنم تا ببینم قضیه چیه
البته که نمیتونستم چون دستام داشت میلرزید
نمیدونم چرا پا نداشت
زیرش شبیه مه و ابر بود
خودش شبیه غول بزرگ بود ولی نه سبز بود نه سیاه بود نه شاخ داشت
لباش باز کرد که صحبت کنه
سلام کرد
سلام کردم
شروع کرد به صحبت کردن
اسمم رو گفت ، اسم پدرم ، مادرم ، اینکه چه ساعتی بیدار شدم ، چه ساعتی به صخره تکیه دادم و چه ساعتی بعد از ظهر روی همون صخره خوابم برد ؛ و در آخر اسمش رو .
الاهه ی مرگ و زندگی بود.
آب دهانم و قورت دادم . گلوم از استرس تیر میکشید . انگشت هام و مشت کردم و نفسم رو در سینه حبس .
لب باز وردم و علی رغم اینکه دوست داشتم مردونه سوال بپرسم با صدای نازک خودم پرسیدم که چرا این هارو داره بهم میگه
شروع کرد به توضیح دادن
گوش کردم ، گوش کردم
حرف هاش مثل تسکین روی درد بی قرارم بود ، مرحم زخم های بی تیمارم . امیدی روشن در تاریکی بخت و نا امیدی
مرگی آروم. بدون درد . پلی به سمت مادرم ...
شاید دلتون بخواد بدونید که چی بهم گفت ؟
از مرگ گفت . از اکسیژنی که در رگ های ما بین خون های گرم مون درجریانه
از نفسی که دم میگیریم و غم و غصه هایی که تو بازدم به طبیعت هدیه میدیم
از روش های مختلف کادو کردن روح و تقدیم شون به اون الاهه
مرگ من آروم بود ...
دستم رو به دستش میدادم
به ساحل میرفتم
کف پاهام با نم شن و ماسه های ساحل بازی میکرد
باد دوباره مینواخت و موهام مثل رقاصه های قبل انقلاب میرقصیدن
دست در دست الاهه به دریا میرفتیم و با حبس کردن نفس هامون بند آزادی رو جشن میگرفتیم
آب دریا این بار سرد نبود ...
بوی استخون ماهی های خورده شده ی کوسه ها رو نمیداد ولی گل رز سر تا سر خلیج رو سرخ کرده بود
رفتیم
آب در تجاوز مکرر خود بود و حریم و زیر پا میزاشت
تا زانو ، شکم ، گردن و سر انجام رسید موعود بوسه به دست پدرم و به آغوش کشیدن دوباره ی مادرم
چشم هام و غلظت شوری دریا نمیسوزوند
توی تاریکی اون شب فهمیدم که خدا ماه رو برای روشن کردن اون شب دریا خلق کرده بود
من انتظار صحبت کردن یک خرچنگ سیاه رو داشتم و معجزه ی مرگ تدریجی ، تسکین پایان بی پایان من شد
اونقدر در دریا فرو رفتیم که زنجیر های نا مرعی که دست و پام رو بسته بود رو باز شدن شون رو دیدم
روحم پرواز کرد
در حال پرواز بودم
همه رو میدیدم و صداشون به گوشم میرسید
یک لحظه همه چیز خاکستری شد
چشم های بازم بسته و باز شد
در یک بیمارستان متروکه ی زاغه نشین انگلیسی در جسم بیگانه ای دیگر متولد شدم ...
? داستان های کوتاه البرز ~
رویای من انگار که داشت هر لحظه نزدیک و نزدیک تر میشد . منی که در طول عمرم از ترس مورچه ها هم نمیتونستم شب ها آسوده چشم به روی هم بزارم به میعاد افسانه ای میرفتم که قمار دست دادن باهاش یا مرگ بود یا تجربه ای شگرف و لذت بخش
در همین حین به ساعتم نگاه کردم
حدود ساعت ۸ بود
دقیق یک ربع هست که دارم این موجود عجیب رو نگاه میکنم
نسبت به بقیه خرچنگ هایی که در این چند روز در ساحل ها دیده بودم بسیار بزرگ تر بود
بر روی چنگک هاش خط های سبز داشت
عینکم و تمیز کردم تا الان که نزدیک تر شده بهتر بتونم براندازش کنم
از ترس به خودم مثل ریشه های تازه جوونه زده در آبان ماه پاییز میلرزیدم
پشت یک تخته سنگ بزرگ پنهان شدم تا یکم فکر کنم و استراتژی پیاده سازی کنم
به عنوان نوجوون ۱۵ ساله ای که پدرش رو در جنگ قدرت ها و مادرش رو در جنگ سلول های سرطانی از دست داده بود اون هم در ۱۰ سالگی
یا حتی به عنوان کسی که نه خونه ای داشت و نه تحصیلات و مدرسه ای
چیزی برای از دست دادن نداشتم
مرگ من میتونست کوله بار مصیبتم رو از دوش ترحم اطرافیانم برداره
میتونست پلی باشه میون سرزمین ها ، میون سردی من و گرمای آغوش مادرم
میتونست هدیه ای باشه برای ترقب به خداوند ...
با اینکه قلبم در گلویم مثل نوزادی که تازه متولد شده تند و تند میزد و از دیوار گچی خونه های نوساز شهر گیلان رنگم سفید تر شده بود
از پشت سخره بیرون اومدم تا جرعت و حقیقت جنوبی رو بازی کنم .
? داستان های کوتاه البرز ~
در یک سری اوقات ترجیح بر نوشتنه. اگر چه فکر میکنی و فکر میکنی ، ولی همچنان موضوعی نیست برا نوشتن .
دیگر در این جامعه بنیادی مستحکم از خانواده به جا نمونده که از خالی و پر بودن سفره هایی که حتی داخلش پهن نمیشه صحبت کنیم
دیگر افتخاری برای جامعه ی ورزشی نمونده که بخوایم ازش گله ای داشته باشیم
رها کردیم ...
دست تدبیر نیاکان هم چنین بود
رها کردند و گذشتند
از چه میشه نوشت ؟
منی که خودم مخلوق کوچکی از اراده ی دیگریم چطور در وصف نادیده هایی که ازش دارم قلم شرم به دست بگیرم ؟
ادبیات غنایی و یا به اصطلاح عاشقانه ، موضوع جالبیست که تمامی بشر با عواطف و احساس شون درگیر اون هستند و در بیشتر لحظات درگیری به اون میپردازند
دلیل نوشته های عاشقانه و همچنین عارفانه ی البرز هم آشتی دادن هم نوعانش با احساسات رنجیده شونه و اکثر نوشته ها مدتیست که مضمون و مخاطب خاصی رو به همراه نداره
و همونطور که عرض شد صرفا جهت بهبود حال عزیزانیست که همراهی میکنند .
به امید روز های روشن تر و آینده ای درخشان تر
به امید تسلی خاطر مردم عزیز کشورم و آزادی عقیده های انسانی .
مخلص شما البرز
دلم برای تابستانی که گرماش رو از خنکی بوی آب دوغ خیار خونه ی مادر بزرگ میگرفتم تنگ شده
سپید ترین دوران در تیرگی پوست های سوخته بخاطر فوتبال بازی کردن تو زمین خاکی سر ظهر رو دوباره میخوام
دلم غایم موشک هایی و میخواد که پاک ترین تقلب ها فقط در اون نهفته بود
هشت صبح جمعه ها و صدای زنگ در خونه
صدای توپ دو لایه پلاستیکی آبی و قرمز که بعد از زدن در و صدا کردنت به زمین کوبیده میشد
تابستونی که غروب هاش بوی نم کودکی میداد
بوی امتحان ریاضی و ضرب و تقسیم چکشی
بوی نوشمک زرشکی و نصف کردنش با زانو
بوی کارت های نویی که با پول تو جیبی هامون میخریدیم
تیله هایی که تو بازی کف آسفالت و زمین خاکی و هر جا که ی حفره گیرمون میومد برنده میشدیمشون
بوی بستنی خوردن های دسته جمعی
مسابقه های دوچرخه سواری که هیچوقت برنده شون معلوم نبود
بوی توهم های کودکانه ی ترسناک
دلم بوی محرمی و میخواد که ماه عسلش دعوا و بزن بزن برای محکم تر تبل زدن بود
بوی جر و بحث های همیشگی
غوره هایی که نشسته از درخت کنده میشد
دعوا هایی که با بچه های کوچه های دیگه میشد ...
بوی بزرگ شدن میاد ، بوی رکود تعفن های موندگار تا لحظه ی مرگ
? دلنوشته های البرز ~
•
از تو تنها شدم - سیمین غانم
«گل گلدون من
ماه ایوون من
از تو تنها شدم
چو ماهی از آب»
- گل گلدون من شکسته در باد :)
دَر حَسرَتِ شَمعُ و دِل و مِی خانه هُنَر میسوزَد
هَر دَم از عِشق و اَدَب شوقِ دِلَم میجوشَد
بِه کدام عاجِزِه ی دَر به دَر یار مانَم ؟
کَز زِ جامُ سَر و سَردارِ دِلَم مینوشَد
هَمدَمِ رازِ دلم را بِه تواف میخوانَم
چو لَبَم از سَر سودایی زِ خَصم میسوزَد
گُفتَمَش عشقِ زِ تو در هَوَس جانَم نیست
میرَوَد در پِی مُشتاقِ دِلَشُ ، رویش زِ مَن میجورَد
? البرز ~
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 4 days, 20 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 2 weeks ago