Toos Tahmasebi

Description
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 2 days ago

3 weeks, 2 days ago

نادر ابراهیمی "روشنفکر مبارز" نویسنده مشهور و عضو کانون نویسندگان و سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران پس از سقوط نظام پادشاهی مامور تصفیه و تجدید سازمان کانون پرورش فکری می‌شود. او رسما آنجا را تبدیل به یک اردوگاه بازپروری و شکنجه‌گاه می‌کند، از همان نوعی که رفقای کامبوجی و ویتنامی‌اش در همان سال‌ها برپا می‌کردند‌. در نمونه‌ای که او خود شرح می‌دهد، دستور داده پیراهن یک دختر جوان را به عنوان تنبیه پوشش ناکافی با سوزن به گوشت و پوستش بدوزند...فکرش را بکنید: کانون پرورش فکری... چند روز پیش در پی غائله ساعدی، همانطور که در تصویر می‌بینید، علی‌اکبر معصوم بیگی نویسنده و مترجم "مبارز" و تروریست سابق عضو فداییان اقلیت از همفکرانش دعوت می‌کند که سر پادشاهی‌خواهان را روی سنگ‌فرش خیابان‌ها متلاشی کنند. اینها همان کسانی بودند که دو رفیق سازمانی زن و مردشان را به جرم روابط عاشقانه، به اعدام انقلابی محکوم کرده و کشتند. یعنی کاری که حتی داعش یا نواب صفوی هم نکرده، چرا که آن دو نفر هیچ کدام متاهل نبودند. سوال مهم این است که کدام اندیشه و فرهنگ سیاسی چنین هیولاهایی را تربیت می‌کند؟ پاسخ را باید در ترکیب خطرناکترین و ارتجاعی‌ترین سویه‌های پدرسالاری خاورمیانه‌ای با اندیشه‌های کارل مارکس یافت و من این روزها می‌خواهم به دومی بپردازم. سال‌های زیادی از عمرم را با خواندن متون نظری و تاریخ جنبش‌های مارکسیستی احتمالا تلف کردم و به این نتیجه رسیدم که اندیشه‌های کارل مارکس از بسیاری جهات از نازیسم و بدتر از آن هم درنده‌خوتر و خطرناک‌ترند. به علاوه یک حقیقت هم به دشواری و با صرف زمان بسیار برایم آشکار شد: هیچ فاصله، تفاوت و تمایزی میان عملکرد حکومت‌ها و سازمان‌های مسلح کمونیستی، با برآیند اندیشه‌های کارل مارکس وجود ندارد. کارل مارکس فقط بزرگترین کلاش تاریخ بشریت نیست، بلکه واضع درنده‌خوترین و خون‌آشام‌ترین نظریه فلسفی سیاسی در تاریخ بشر هم هست. اگر جامعه ایران به درک حقیقی از سنت مارکسیستی برسد، درخواهد یافت که حتی با کسانی که صرفا به مباحث نظری مارکسیسم علاقه‌مندند و جلسات خوانش آثار مارکس ترتیب می‌دهند، نیز باید با دقت و احتیاط برخورد کرد. چرا که ممکن است برخی از آنها در آینده ایران دست به عمل سیاسی مارکسیستی بزنند و هر فعال سیاسی واقعی مارکسیست یه تروریست و خون‌آشام بالقوه است. اگرچه به احتمال زیاد چنین فعالینی بسیار کم تعداد و کم اثر خواهند بود، اما باز هم هشیاری منطبق با موازین دمکراتیک واجب است. در نوشته‌های آتی توضیح خواهم داد که کدام خطوط و سرنخ‌ها در آثار مارکس نظریه او را به مهلک‌ترین و خون آشام‌ترین اندیشه سیاسی در تاریخ بشر تبدیل می‌کند.

3 weeks, 4 days ago

دستکم تا دو سال پس از پنجاه‌ و هفت، مدام در روزنامه‌ها و مجلات با این دسته از شعرا و نویسندگان به اصطلاح مبارز مصاحبه می‌شد و خاضعانه از آنها تقاضا می‌‌کردند که نظام‌ سیاسی و اقتصادی مطلوب برای آینده کشور و رویکرد مناسب برای رابطه با جهان را مشخص نمایند! این موضوع به روشنی نشان می‌داد که آنها یک گروه مرجع نیرومند در جامعه ایران آن روزها و همچنین با توجه به ضعف و انزوای شاخه‌های تخصصی علوم انسانی و سیاسی، نیرومندترین بخش از جریان روشنفکری و تنها گروه موثر آن به شمار می‌رفتند. در غیر این صورت و اگر این شرایط ویژه پنجاه و هفتی بر ایران حاکم نبود، هیچ دلیل عقلانی وجود نداشت که اخوان ثالث، هوشنگ ابتهاج و غلامحسین ساعدی، مدام در روزنامه‌ها درباره الگوی مطلوب نظام اقتصادی یا روابط خارجی کشور سخن بگویند! سیطره این دسته از "ادبای مبارز" بر جریان روشنفکری ایران، بخش مهمی از شرایطی را ایجاد می‌کرد که در آن بطور مثال صدای غلامحسین صدیقی شنیده نمی‌شد و صدایی علیه اعدام روشنفکرانی نظیر محمود جعفریان و پرویز نیکخواه برنمی‌خاست. گرایش سیاسی این "ادبای مبارز" ترکیبی از چپ‌گرایی مارکسیستی و غرب ستیزی حقیرانه جهان سومی بود. آنها در تناقض‌ها و تضاد‌های عمیق درونی خود در ارتباط با تجدد و جامعه تکان خورده و در حال تحول آن روز ایران غرق بودند و طبعا چیزی نداشتند که به پروسه پیشرفت کشور و خوشبختی مردم هدیه کنند. برای همین است که می‌بینید مثلا غلامحسین ساعدی از یک طرف از مطب روانپزشکی خود برای رابطه جنسی خارج از عرف با زنان و حتی همسر دوست نزدیکش سوءاستفاده می‌کند و از طرف دیگر از معشوقش می‌خواهد که چادر سیاه بر سر کرده، ترک تحصیل کند و با مردان غریبه سخن نگوید. این روشن‌ترین بیان برای آن تناقض، سردرگمی و عقده‌های فروخورده است که اشاره کردم و به هیچ وجه منحصر به شخص ساعدی نبود و غالب این به اصطلاح روشنفکران مبارز را در بر می‌گرفت. برخی دیگر به قدری در مصرف هروئین افراط می‌کردند که می‌بایست چند وقت یکبار عملا آنها را از جوب خیابان جمع کنند، دیگری در حالی تئورسین الگوی نوین زن مسلمان انقلابی به شمار می‌رفت، یک معتاد الکلی افسار گسیخته بود که دائما مرتکب خشونت خانگی می‌شد. استعداد فکری و ذهنی آنها صرف تشفی آن عقده‌ها و تناقض‌ها و گرفتن انتقام از جامعه در حال پیشرفت آن روز می‌گردید. برای ارضای کینه‌ی افسار گسیخته‌‌ی خود از تجدد و پهلوی، از آوار کردن بدترین مصیبت‌های ممکن بر سر ملت ایران ابا نداشتند. امروز ایران در آستانه یک انقلاب بزرگ تمدنی است. اگرچه از سرمایه اجتماعی و نفوذ این "ادبای مبارز" میزان بسیار ناچیزی باقی مانده، اما این موج بزرگ انقلاب تمدنی در راه، همین میزان ناچیز را همچون پسمانده کوچکی از برف زمستان روبیده و نابود خواهد کرد. موج بزرگ انقلاب فرهنگی ایران برای تضمین پیروزی تمام عیارش، هیچ بت کوچک و نیمه شکسته‌ای را برای مراسم جادوگری اصحاب ۵۷ باقی نخواهد گذاشت.

4 weeks ago

خشم و انزجار بخش عظیمی از ملت رنج‌کشیده ایران از روشنفکران و ادبای پنجاه و هفتی که نقش بزرگ و غیرقابل انکاری در سقوط ایران به چاه نابودی و هلاکت داشتند، کاملا برحق و مشروع است. این خشم مشروع یک پژواک پویا و ماندگار تاریخی در ابعاد کلان است. ارتجاع عریان بدون خلع‌سلاح ذهنی و گمراهی عاطفی روانی طبقات اجتماعی مدرن در دهه‌های چهل و پنجاه شمسی نمی‌توانست به پبروزی دست یابد. برای این پیروزی سیاه لزوما می‌بایست دانشجویان، تحصیل‌کردگان و طبقه متوسط جدید، منافع عینی و ملموس خود را گم کنند و به دام یک هپروت دو بنی سقوط نمایند: رادیکالیسم ارتجاعی! این خطرناک‌ترین دام کلاسیک برای جوامع جهان سوم و به خصوص خاورمیانه بود که به تازگی حرکت به سوی مدرنیزاسیون و تجدد را آغاز کرده بودند: در این جوامع بسیاری از سوژه‌ها نه کاملا قادر به زیست در سنت‌اند و نه قادر به رهایی ذهنی کامل از آن و از سمت دیگر تاب و رغبت صبر و پشتکار برای پیمودن تنها مسیر معقول برای توسعه و تجدد را ندارند. بنابراین بسیار مستعد اوهام سیاسی و چشم‌اندازهای اجتماعی تغزلی‌اند که نوید وحدت تام تمنای ذهن با واقعیت بیرونی و رفع تمام شکاف‌ها و تضادها را می‌دهند. در خاورمیانه نیروهای سیاسی مشخصی از قبیل بعثی‌ها، ملی‌مذهبی‌ها، سوسیالیست‌های خدا پرست، ناسیونالیست‌های چپ‌گرای غرب ستیز، روشنفکران دینی و حتی خود مارکسیست لنینیست‌ها این وظیفه شوم را بر عهده گرفتند که برای این اقشار نوپا، بی‌تاب و مضطرب، نقش روانگردان را ایفا کرده، بطوریکه دیگر راه خانه‌شان را هم پیدا نکنند و دشمن جان و مال‌شان را به سان حضرت دوست بشناسند. در این میان با توجه به روانشناسی اجتماعی و تاریخ و فرهنگ ایران و خاورمیانه، به طور طبیعی برنده‌ترین سلاح برای این رستاخیز معکوس شعر و ادبیات بود. در خاورمیانه فرهنگ مکتوب بسیار ضعیف و فرهنگ شفاهی غالب است و زبان شعر و عاطفه همواره بسیار نیرومندتر از زبان استدلال بوده‌است. از آنجا هم که انباشت منظم تاریخی مکتوب وجود ندارد، فرار از مواجه شدن با سوالات بنیادی و مسئولیت پیامدهای ناگزیر این قبیل شبه‌اندیشه‌های تغزلی و منظوم بسیار آسان است. احمقانه‌تر و جاهلانه‌تر از این سخن وجود ندارد که برخی می‌گویند جمعی روشنفکر و شاعر بینوا و بی‌قدرت چه نقشی می‌توانستند در حوادثی بزرگ نظیر انقلاب داشته باشند؟" گویندگان چنین سخنانی هیچ درکی از مکانیسم چند وجهی و دراز مدت تحولات بزرگ تاریخی ندارند. رسوبات درازمدت فرهنگی، روانی و عاطفی می‌تواند در لحظه‌ حساس یک تحول بزرگ تاریخی، یک طبقه اجتماعی را گیج کند، فلج کند و حتی او را از منافع حیاتی‌اش متنفر و منزجر نماید. اسطوره سازی‌ها و دیوتراشی‌های هپروتی می‌توانند تا دهه‌ها پس از مرگ آفرینندگانشان به حیات خود ادامه دهند و همچنان با توان کم یا زیاد در مسیر خوشبختی یک ملت دست انداز و مانع بسازند. پس این ادعا که این بحث‌ها قدیمی و بی فایده است، کاملا نادرست و خطرناک است. ما در آستانه یک انقلاب تمدنی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی در جهت معکوس ۵۷ هستیم. این انقلاب بزرگ تمدنی بدون رسوا نمودن و پاک کردن آخرین رسوبات فرهنگی و عاطفی به ظاهر موجه موج تاریخی پیشین به انجام نمی‌رسد.

3 months, 1 week ago

کامیابی آزمایش دیروز شرکت اسپیس ایکس در بازگرداندن بوستر یا پیشران موشک به سکوی پرتاب، تحولی بزرگ در راه تحقق دوره تاریخی جدیدی در زندگی چند هزار ساله بشر یعنی گذر از جهان تک سیاره‌ای به جهان چند سیاره‌ای است. دور نیست که در دو الی چهار دهه آینده شاهد شکل‌گیری کولونی‌های انسانی در مریخ یا سیارات دیگر باشیم و روند عظیم استخراج منابع و انرژی از کرات دیگر زندگی بشر را به گونه‌ای دگرگون کند که امروز حتی تصورش هم محال باشد.
مهمترین جنبه کامیابی آزمایش دیروز ایلان ماسک و همکارانش، برداشتن گامی بسیار بلند در جهت اقتصادی کردن و آسان کردن سفر به فضا است‌. به بیانی دیگر ایلان ماسک در حال رساندن عرصه فضانوردی و خدمات فضایی به مرحله تولید انبوه است و این شرط اول تسخیر و بهره‌برداری از کرات دیگر است.
رویای همیشگی ماسک امکان پذیر کردن حیات بر روی دیگر کرات بود. او در آغاز این مسیر دریافت که اولین مانع بزرگ، دشواری و هزینه سرسام آور سفر به فضا است. برای از میان برداشتن این مانع او در گام اول ساختار تولید موشک‌های فضایی را تغییر داد و موشک‌هایی بسیار ارزان‌تر تولید کرد. این تحولی درخشان بود اما کافی نبود. ماسک با نیروی تخیل مخصوص به خودش، این ایده حیرت آور را مطرح کرد که چقدر عالی می‌شود که بتوانیم از هر موشک بارها استفاده کنیم! بدین ترتیب امکان برگرداندن قسمت اول موشک یا پیشران آنها را فراهم کرد. در مرحله بعد چون مشاهده شد که موشک ممکن است در نقاط دوردست فرود آید و هزینه یافتن و حمل آن به پایگاه زیاد است، دست به کار پروژه‌ای شد که بازگشت موشک به سکوی پرتاب را ممکن سازد!
حتی ده سال پیش تصور این که موشک به فضا برود، محموله را تحویل داده و سپس به سکوی پرتاب خود در زمین بازگردد، ناممکن بود، اما امروز این امر محقق شده و این آغاز حرکت به سمت جهان چند سیاره‌ای است.
ایلان ماسک مسیر خود را در آغاز از راه شکستن انحصار دولتی در تولید موشک‌های فضایی آغاز کرد. او مناسبات بازار و سرمایه‌داری را به قلب صنعت فضانوردی برد. بدون این کار بزرگ تحول امروز ناممکن بود. ماسک همین امسال در پروژه دیگرش درمان نابینایی و فلج مغزی را از راه کاشتن تراشه‌های بسیار کوچک نورالینک در مغز انسان ممکن کرد. در سال‌های اخیر هیچ فرد، نهاد یا مجموعه انسانی به قدر ایلان ماسک زندگی بشر را متحول نکرده است.
بشر امروز این تحولات را مدیون سرمایه‌داری آمریکایی و منطق مخصوص آن است. چپگرایانی نظیر چامسکی پروژه‌های ماسک را ادا و اطوار، خودنمایی پوچ و اتلاف پول می‌خواندند. آنها و نظایرشان امروز کجا ایستاده‌اند؟

3 months, 1 week ago
Toos Tahmasebi
3 months, 2 weeks ago

سلاح اتمی در دوران جنگ سرد سیر استراتژیک طولانی و پر کش و قوسی را طی کرد. در آغاز یعنی در پایان جنگ جهانی دوم در سال چهل و پنج، موقعیت از این قرار بود: آمریکا بمب اتمی داشت و شوروی نداشت‌. این موقعیت ممتاز امتیازات بسیاری برای جهان آزاد در بر داشت‌. به احتمال بسیار می‌توان گفت که اگر بمب اتم نبود، شوروی برای حاکم کردن کمونیسم و صدور انقلابش به اروپای مرکزی و غربی حمله می‌کرد، مگر اینکه آمریکا و متحدان غربی، بسیج نظامی گسترده‌ای در حد زمان جنگ را در اروپا حفظ می‌کردند که این کار فشار بسیاری به اقتصاد آنها وارد کرده‌، مانع شکوفایی اقتصادی پس از جنگ شده و بحران اجتماعی بزرگی را موجب می‌شد.
در این دوره بمب اتمی ضامن مهار کمونیسم و حفظ آزادی اروپا بود. زمانی که شوروی در انتهای سال چهل و نه به اتم دست یافت و در سال پنجاه و هفت، وسیله رساندن آن به خاک آمریکا یعنی موشک قاره پیمای سیمورکا را بدست آورد، شرایط کاملا تغییر کرد. تصادفی نبود که چند ماه پس از آزمایش نخستین بمب اتمی شوروی، کره شمالی با هماهنگی مسکو و پکن به کره جنوبی حمله کرد تا نظم اجتماعی مخوف برده‌وار خود را در جنوب هم حاکم سازد‌. این تهاجم برای مسکو یک تست کنترل شده در یک منطقه کم خطر برای آزمون اراده مقاومت غرب بود که کامیاب نشد اما برای غرب هم یک تجربه تلخ و فرساینده به جا گذاشت. هیچیک از طرفین نخواست که از سلاح اتمی استفاده کند.
استالین درباره سلاح اتمی دیدگاه خاصی داشت: "سلاح اتمی وسیله‌ای است که برای ترساندن افرادی که اعصاب ضعیفی دارند، بکار می‌رود." در سال‌های بعد خروشچف با همین منطق در سیاستی تهاجمی و پر سر و صدا تلاش کرد تا از پیشرفت شوروی در زمینه موشک‌های اتمی استفاده کرده و غرب را لااقل در چند جبهه مهم جهانی به عقب براند، اما شکست نهایی او در بحران موشکی کوبا در سال شصت و دو نشان داد که سلاح اتمی زمانی که حریف هم آن را به مقدار بیشتر و با پرتابگرهای بهتر در اختیار دارد، وسیله مناسبی برای توسعه‌طلبی جهانی و پیشروی نیست.
پس از خروشچف جانشینان او از درگیری پر هزینه آمریکا در ویتنام استفاده کرده و با گسترش حیرت‌آور زرادخانه اتمی شوروی، فاصله استراتژیک با آمریکا را کاهش بسیار دادند اما باز هم منطق موازنه وحشت و تئوری انهدام متقابل، اجازه استفاده از سلاح اتمی را نمی‌داد و بنابراین امکان تهاجم و پیشرفت برای شوروی فراهم نمی‌شد. شوروی به بن‌بستی افتاده بود که بعدها کارل پوپر آن را به خوبی شرح داد. آنها می‌دیدند که زرادخانه عظیمی که ساخته‌اند، عملا استفاده‌ای ندارد و نمی‌توانند هدف اصلی خود یعنی نابودی سرمایه‌داری جهانی را محقق کنند. سلاح اتمی به قفل شدن شرایط منجر شده بود. شوروی‌ها مدام زرادخانه خود را بزرگتر و بنیه اقتصاد خود را نحیف‌تر می‌کردند، اما باز هم نتیجه‌ای حاصل نمی‌شد و سلاح اتمی برای تهاجم و پیشروی همچنان بی مصرف و بی فایده باقی می‌ماند.
در ذهن شورویها سلاح اتمی آخرین مرحله رشد دانش نظامی بود. سیستم شوروی فراتر از این دیدگاه نمی‌توانست چیزی ببیند و همین به نوعی رکود و خمودگی در سیستم شوروی دامن زد. اما این مشکل بزرگ نبود، بدترین خبر در راه بود. متفکران نظامی و فنی آمریکایی از اوائل دهه هفتاد میلادی عملیاتی نمودن این مفهوم تاریخ ساز را آغاز کردند که سلاح اتمی به هیچ وجه آخرین مرحله پیشرفت کلان دانش نظامی نیست. انقلاب اطلاعات و کامپیوتر به آنها امکان داد که نبرد کاملا جدیدی طراحی کنند که در واقع زرادخانه اتمی شوروی را دور می‌زد و تا حد زیادی آن را حتی برای دفاع هم بی مصرف می‌کرد.
جنگ هوشمند جدید به دو شکل می‌توانست شوروی‌ها را تسلیم کند. اول آنکه امکان شکست ارتش بزرگ شوروی در یک جنگ متعارف را فراهم می‌کرد، بدون آنکه رهبری شوروی بتواند به تصمیم پر مخاطره استفاده از سلاح اتمی برسد و دوم اینکه توان فلج کردن نسبی زرادخانه اتمی شوروی در شرایط جنگی را از طریق کسب برتری و سیطره الکترونیک و اطلاعاتی ایجاد می‌نمود‌. از حدود سال هشتاد و دو این وحشت به جان رهبران شوروی نشست. برخی از رهبران نظامی رادیکال آنها در محافل خصوصی گفته بودند که بهتر است تا زرادخانه اتمی ما کاملا بی فایده نشده از آن استفاده کرده و به آمریکا حمله کنیم، اما رهبری شوروی با این خودکشی دیوانه‌وار موافقت نکرد. بعدها زمانی که دیوار برلین فرو ریخت، ژنرال آخرومیف رئیس ستاد ارتش و از معماران بزرگ ارتش شوروی اظهار داشت: ما بدون شلیک یک گلوله در جنگ جهانی سوم بازنده شدیم. او دو سال بعد پس از شکست کودتای محافظه‌کاران علیه گورباچف و فروپاشی شوروی خودکشی کرد.

3 months, 2 weeks ago
Toos Tahmasebi
3 months, 3 weeks ago

وجود این حجم از کثافت و تعفن در یک پوستر، حیرت‌آور و مافوق تحمل معمولی آدمیزاد است. "اتحاد جمهوریخواهان" تنها و تنها اسم رمز دخمه‌ی نمور و کپک گرفته تروریست‌های خون آشام و پا به سن گذاشته‌ی فدایی خلق است که به گربه روی دیوار، لباس زیر یکدیگر و بچه‌‌های خردسال رفقایشان هم رحم نمی‌کردند. همان سگ‌های هاری که در روستای گاپیلون در کردستان عراق، بر سر یک اختلاف کوچک، ده‌ها نفر از یکدیگر را سلاخی کردند. همان‌ها که هم سازمانی‌های خود را به جرم روابط عاشقانه اعدام می‌کردند، افرادی که خواهان جدایی از سازمان بوده را سر به نیست و جنازه‌هایشان را در بیابان‌های اطراف تهران با اسید می‌سوزاندند...بله همان‌ها که حالا پس از فروپاشی بلوک جهانی کمونیسم، عکس‌های استالین، کاردهای سلاخی و شیشه‌های اسید را زیر فرش و پشت کمد قایم کرده و با ویترین جمهوری‌خواهی و پلورالیسم به میدان آمده‌اند. برای آنکه این معجون بی بدیل کثافت و نجاست تکمیل شود، دست اتحاد به نظایر رضا علیجانی‌ها و تقی رحمانی‌ها داده‌اند که می‌دانید از کدام تبارند. می‌خواهند دوباره شما را فریب دهند! می‌خواهند دوباره شما را از خوشبختی و رهایی محروم کنند! هشیار باشید! اینها سر بزنگاه و در حساس‌ترین لحظات خنجر زهرآگینشان را فرو می‌کنند. هشیار باشید! دیگر جایی برای اشتباه نداریم!

3 months, 3 weeks ago

یکی از عواملی که به انهدام اتحاد شوروی و امپراتوری‌اش منجر شد، برنامه جنگ ستارگان رونالد ریگان بود. به طور خیلی خلاصه این برنامه قرار بود که امکان انهدام موشک‌های بالستیک دوربرد را در فضا فراهم کند. این به معنای زیر و رو شدن تمام موازنه‌ها و معادلات قدرت پیشین در جنگ سرد بود. موشک‌های بالستیک قاره‌پیما با کلاهک اتمی دارایی استراتژیک نخست مسکو به شمار می‌رفتند. وجود این موشک‌ها به این معنا بود که هر چند شوروی از لحاظ قدرت هوایی و دریایی نسبت به غرب مقداری عقب‌تر است، اما می‌تواند در صورت بروز جنگ، آمریکا و متحدانش را از روی زمین محو کند، اگرچه در این شرایط شوروی هم نابود می‌شد.
این شرایط موازنه وحشت در دوران جنگ سرد بود که به آن نظریه انهدام متقابل می‌گفتند. موشک‌های شوروی برای نابودی چندباره سیاره زمین کافی بود و ضمانتی بود برای این که شوروی به رغم برخی ضعف‌ها و عقب ماندگی‌هایش، از لحاظ استراتژیک قدرتی همسان و برابر با ایالات متحده به شمار آید. این وضعیت برای دهه‌ها ادامه داشت‌
حالا خودتان را جای رهبران شوروی بگذارید و فرض کنید روزی خبر می‌آید که رقیب در حال ساخت سیستمی است که می‌تواند بیشتر موشک‌های شلیک شده‌ی شما را در فضا نابود کند. شوکی وحشتناک‌تر از این را می‌شود تصور کرد؟ به خصوص که برآوردهای کارشناسان شوروی نشان می‌داد که آنها به هیچ وجه توان فنی و اقتصادی آغاز یک پروژه مشابه را ندارند. حتی تصور لرزه‌ای که این پروژه به جان رهبران شوروی انداخت، دشوار است. به قول آندروپوف جنگ ستارگان به معنی خلع سلاح کامل شوروی در برابر یک حمله هسته‌ای آمریکایی بود.
تا قبل از آن همواره پیش فرض آن بود که در مقابل موشک بالستیک دفاعی وجود ندارد و شلیک این سلاح به معنی فرود آمدن قطعی آن در قلمرو دشمن است. پایان این پیش فرض به معنای زمین‌لرزه‌ای تاریخی و ورود به عصری جدید بود. پروژه جنگ ستارگان در کنار دیگر اقدامات ریگان و نیز سرریز کردن بحران اقتصاد شوروی، رهبران این کشور را از تعادل عصبی خارج کرد.
هر چند جنگ ستارگان پروژه‌ای بسیار دشوار و پر خرج بود که در واقع به این زودی‌ها به نتیجه نمی‌رسید و خوشبینی ریگان در مورد زمان تکمیل پروژه با بلوف همراه بود، اما هیچیک از این چیزها نمی‌توانست به رهبران شوروی آرامش بدهد. چند ماه پس از طرح این پروژه برای نخستین بار، یک حکومت کمونیست هر چند در کشوری بسیار کوچک به نام گرانادا با حمله نیروی دریایی آمریکا سرنگون شد. رهبران شوروی از جایشان تکان نخوردند. کاسترو که از وحشت دیوانه شده بود، سال قبل خطر را حس کرده و از شوروی خواسته بود که همچون دوران بحران موشکی کوبا در سال شصت و دو، دوباره موشک‌های اتمی‌اش را در کوبا مستقر کند اما برژنف با گفتن این جملات او را ناامید کرد: "کوبا هزاران کیلومتر از ما فاصله دارد، اگر در آنجا با آمریکا درگیر شویم سر خود را به باد می دهیم"
کاسترو متوجه نبود که خیلی چیزها با سال شصت و دو تفاوت کرده است، از جمله این که بررسی‌های اف بی آی نشان داده بود در سال‌های دهه پنجاه میلادی تمام کسانی که به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیر می‌شدند، این کار را به خاطر اعتقادات راسخ خود انجام می‌دادند، اما اکنون یعنی اوائل دهه هشتاد میلادی هر جاسوس شوروی که دستگیر می‌شود، این کار را برای پول کرده است. رعشه‌های سهمناکی که پروژه جنگ ستارگان در کنار عوامل دیگر بر پیکره حکومت شوروی ایجاد کرد، سبب شد تا برای نخستین بار رهبری در کرملین سر کار بیاید که اعتقادش به ایدئولوژی کمونیسم شوروی چندان مستحکم نبود. گورباچف به قول مورخان نوعی اشتباه ژنتیک بود و به طور معمول چنین شخصی نمی‌بایست در صفوف حزب تا این حد صعود کند.
درباره گورباچف در یادداشت‌های بعدی سخن خواهم گفت. پروژه جنگ ستارگان با سقوط شوروی ظاهرا تعطیل شد اما نزدیک به دو دهه بعد ابعاد مهمی از آن یعنی همین سیستم‌های ضد بالستیک پاتریوت پک سه و سیستم تاد و نیز استفاده از لیزر به عنوان یک سلاح رزمی ضد پرتابه، جنبه واقعیت به خود گرفتند. هم اکنون هم روی جنبه بسیار بلندپروازانه آن یعنی ایستگاه‌های موشکی مستقر در فضا کار می‌شود. تغییرات مهمی که در موازنه قوا در جنگ فعلی خاورمیانه می‌بینید، بخشی از آن به سبب کارایی فوق‌العاده همین سیستم‌های ضد بالستیک است که پروژه جنگ ستارگان ایده پرداز و طراح نخستین آنها بود.

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 2 days ago