آرامش🤌🏻

محمود دولت آبادی قشنگ گفت؛
‏آنجا یک قهوه خانه بود، اما ننشستیم به نوشیدن دوتا استکان چای.چرا؟
‏دنیا خراب می‌شد اگر دقایقی آنجا می‌نشستیم و نفری یک استکان چای میخوردیم؟
‏ عجله،همیشه عجله!
‏کدام گوری میخواستم بروم؟
"‏من به بهانه رسیدن به زندگی،
‏همیشه زندگی را کشته ام..."

بین اینهمه آدم چرا من..!

???

_حاوی غم بسیار...?

می‌خواستم ابر کوچکی باشم
و از آسمانِ تابستان تو بگذرم
و دلیل لبخند کوتاهت شوم...
_زیبا??

_ این زیادی قشنگ بود، حتما ببینید???