میله بدون پرچم

Description
ارتباط با ادمین از طریق @hosseinkarlos (https://t.me/hosseinkarlos)
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago

hace 8 meses, 1 semana
زوال بشری- اوسامو دازای

زوال بشری- اوسامو دازای

کتاب یک پیش‌درآمد و یک پی‌نوشت دارد که توسط راویِ بدل از نویسنده نوشته شده و قسمت اصلی در واقع سه یادداشت است که مابین این دو بخش کوتاه قرار دارد و توسط مردی جوان به نام «یوزو» نوشته شده است. این راوی اول‌شخص یادداشت‌هایش را چنین آغاز می‌کند:
«کل زندگی‌ام را با شرمساری گذرانده‌ام»
یوزو کوچکترین فرزند یک خانواده اصیل شهرستانی و پایبندِ سنت‌های قدیمی ژاپنی است. از آن خانواده‌هایی که پدر آن بالا می‌نشیند و فرزندان به ترتیب سن پایین‌تر از او در جای ثابت خود قرار می‌گیرند و طبعاً کوچک‌ترها به حرف بزرگترها گوش می‌کنند و... یوزو از کودکی، ضعیف و مریض بوده است و به واسطه تربیت سنتی هیچگاه «نه گفتن» را نمی‌آموزد و هیچ‌گاه توصیه‌های دیگران را حتی اگر مخالف میل خودش باشد، نمی‌تواند رد کند. شاید به همین خاطر باشد که ما با شخصیتی روبرو هستیم که چندان به خواسته‌ها و امیال خودش واقف نیست. او به واسطه تجربیات دوران کودکی نمی‌تواند سر از کار انسان‌ها دربیاورد و به قول خودش به ایشان بی‌اعتماد و تا سرحد مرگ از آن‌ها می‌ترسد. انسان‌ها از نگاه او اگر حتی مثل یک گاو آرام به نظر برسند باز هم هر آن ممکن است با یک حرکت دُم و با یک ضربه، او را مثل مگس له کنند!
دیگران او را فردی خوشبخت می‌دانند اما یوزو چنین نمی‌اندیشد و اتفاقاً فکر می‌کند فقط یکی از بدبختی‌ها و مصیبت‌های او برای تلخ کردن زندگی هر فردی کافی است. این حتماً اغراق‌آمیز به نظر می‌رسد اما واقعیت این است که او جنس دردهای خودش را متفاوت از دیگران ارزیابی می‌کند؛ دیگران می‌توانند بابت بدبختی‌های خود اعتراض کنند و فریاد بزنند اما درد او به واسطه احساس گناه است و این در تمام عمر باعث رنج او می‌شود.
تمام این موارد سبب می‌شود یوزو در برقرار کردن ارتباط با دیگران مشکل داشته باشد و برای دفاع از خودش همواره نقاب بر چهره بزند و چهره‌ای دلقک‌گونه و خندان از خودش به نمایش بگذارد درحالی‌که درونش از رنج و ناامیدی لبریز است.
یادداشت اول به دوران کودکی، و دومی به دوران تحصیل در شهر، و سومین یادداشت به دوران دانشجویی در توکیو و پس از آن می‌پردازد. روایتی تلخ و البته اغراق‌آمیز. در ادامه مطلب به برخی نکته‌ها و برداشت‌ها و برش‌ها خواهم پرداخت.
https://hosseinkarlos.blogsky.com/1403/11/11/post-920/

hace 8 meses, 3 semanas
انتخاب کتاب‌ بعدی

انتخاب کتاب‌ بعدی

کتاب بعدی که در مورد آن خواهم نوشت «زوال بشری» اثر اوسامو دازای خواهد بود. پس از آن نوبت «جزء از کل» اثر استیو تولتز خواهد بود. یاد آن حکایت سعدی در جزیره کیش افتادم! لذا تا خاک گور چشم ما را کور نکرده خیلی زود به سراغ وطن خواهم آمد... پس برای انتخاب کتاب بعدی از بین عناوین زیر در وبلاگ به یک گزینه رای بدهید. 
1) آینه‌های دردار – هوشنگ گلشیری
2) آینه‌های روبرو – بهرام بیضایی
3) عقرب روی پله‌های راه‌آهن اندیمشک – حسین مرتضائیان آبکنار
4) نگهبان – پیمان اسماعیلی

https://hosseinkarlos.blogsky.com/1403/10/23/post-919/

hace 9 meses, 3 semanas
[‍](https://attach.fahares.com/cuipoOyDNT09yXGwM1Y1Bg==) از کتاب بعدی

از کتاب بعدی
امیدوارم در روزهای آتی نوشتن مطلب مربوط به اشتیلر را آغاز کنم😊 عجالتا تا آن زمان، بخشی کوتاه از ابتدای کتاب را به صورت صوتی می توانید در اینجا بشنوید.

hace 10 meses, 1 semana
خاطرات پس از مرگ براس کوباس …

خاطرات پس از مرگ براس کوباس - ماشادو دِ آسیس

مقدمه اول: اگر کتاب را نخوانده باشید باید عرض کنم که خاطرات پس از مرگ براس کوباس به اتفاقاتی که بعد از مرگ برای این شخصیت رخ می‌دهد نمی‌پردازد. این رمان یک زندگینامه است با این تفاوت که نویسنده‌ی آن مرده است و این تفاوت کمی نیست! بیوگرافی‌نویسان معمولاً پس از مرگ یک شخصیت و گذشتن ایامی از آن اقدام به این کار می‌کنند و از این امکان برخوردار هستند که از فراز واقعه‌ی مهم مرگ به جمع‌بندی نتایج حیات آن فرد بپردازند اما این امکان برای اتوبیوگرافی‌نویسان طبعاً در دسترس نیست. این داستان یک اتوبیوگرافی است که نویسنده‌ی آن (یعنی براس کوباس) این امکان را در اختیار دارد. چگونه؟! این برخورداری فقط در عالم ادبیات امکان‌پذیر است... در مقدمه کوتاهی که براس کوباس تدارک دیده با رندی عنوان می‌کند روش تألیفش روش عجیب و غریبی است که بیانش لازم نیست چون هم صفحات زیادی را اشغال می‌کند و از حوصله‌ی خواننده خارج خواهد بود و هم برای درک کتاب ضروری نیست و در واقع کتاب بدون این توضیحات کامل است!

«براس کوباس» با مقدماتی که بیان شد، مرده است و نوشتن خاطرات خود را بعد از همین واقعه‌ی مرگ آغاز می‌کند. او که در شصت و چهار سالگی بر اثر یک سرماخوردگی ساده که به ذات‌الریه منتهی شده از دنیا رفته، پس از بیان کیفیت روزهای آخر زندگی، به سراغ علت سرماخوردگی می‌رود: تلاش برای اختراع چیزی برای غلبه بر بیماری مالیخولیا! این چیز را برای ما در قالب عنوان «مشما» معرفی می‌کند و طبعاً خیلی به جزئیات آن وارد نمی‌شود. این مشما ابتدا به صورت یک جرقه به ذهن او وارد شده و سپس مثل یک فکر سمج در سر او باقی می‌ماند. مشمایی که فارغ از چگونگی دستیابی به آن، قرار است نام او را جاودانه کند؛ هدفی که با چاپ روزنامه، نمایندگی مجلس، حضور در محافل اعیانی و غیره و ذلک محقق نشده است. (این نکته مهمی است)
راوی پس از بیان این روزهای آخر با جهش به ابتدای زندگی خود و پیشینه خانوادگی، روایتش را ادامه می‌دهد. جد او چلیک‌ساز بوده (کوباس به معنای چلیک است) و از این راه درآمد خوبی داشته است و همواره پس‌اندازش را به زمین تبدیل می‌کرده و در نتیجه ارثیه خوبی برای فرزندانش به جا می‌گذارد. دغدغه‌ی پدربزرگ راوی و پدر راوی علاوه بر بهره‌مندی از این ثروت و حفظ و افزایش آن، ایجاد یک پیشینه‌ی شایسته برای خانواده و نام خانوادگی است. قصه‌های جالبی سر هم می‌کنند و ... اما اقدام اساسی پدرِ راوی این است که تنها پسرش را برای تحصیلات به اروپا بفرستد و سپس با فراهم کردن ازدواج این پسر با یک خانواده ذی‌نفوذ اشرافی، این مسیر را هموار کند.
براس‌کوباس با این پشتوانه خانوادگی، هیچگاه مجبور نبود کار کند و یا با عرق جبین و کدٌ یمین روزگار را بگذراند. نوشتن گاه به گاه مقالاتی در روزنامه‌ها و شرکت در مجالس رقص تنها کارهایی است که انجام داده و حالا در کنجِ گور خود با ذوقی ادبی و قدرت روشن‌بینی که همین جایگاهِ غایی برای او فراهم کرده، تمام زندگی خود را در یک روایت می‌گنجاند. روایتی سرخوشانه، صریح، بی‌پروا (پروای افکار عمومی) و با سبکی بدیع و جذاب در آن زمانه. به نظرم اگرچه در زندگی او نقاط و نکات آنچنان بااهمیتی وجود ندارد اما با روایتی که خلق می‌کند به آرزوی خانوادگی اجدادش جامه عمل می‌پوشاند و نه تنها در برزیل بلکه در سراسر دنیا، نه در آن زمانه بلکه در قرن‌های بعدی نیز این نام خانوادگی را جاودانه کرده است. هرچند به قول جلال، سنگی بود بر گور همه پیشینیانش!     
در ادامه مطلب، نامه‌ی دریافت شده از شخصیت اصلی داستان را خواهیم خواند.

https://hosseinkarlos.blogsky.com/1403/09/07/post-917

hace 10 meses, 3 semanas
[‍](https://attach.fahares.com/InPfiQI+Tg4h6nEFt8bZ2Q==) از کتاب بعدی

از کتاب بعدی

مطلب مربوط به کتاب خاطرات پس از مرگ براس کوباس در حال آماده شدن است. فصلی کوتاه از این کتاب را به صورت صوتی درآورده ام که می توانید در اینجا بشنوید.

hace 11 meses, 1 semana
مردی با کبوتر- رومن گاری

مردی با کبوتر- رومن گاری

مقدمه سوم: وقتی کتاب را آغاز کردم و متوجه موضوع آن شدم, از بابت همزمانی خواندن این کتاب با اوضاع و احوال دنیا شگفت‌زده شدم! حس کردم این کتاب مرا در بهترین زمان انتخاب کرده است. موضوع داستان همانا هجو و طعن سازمان ملل است؛ از آدم‌هایی که در آن مشغولند گرفته تا عملکرد و راه‌حل‌هایی که برای رسیدن به اهدافش در پیش می‌گیرد. خُب! واقعاً در این ایام می‌طلبید... بعد در انتها وقتی مقدمه و پشت جلد را خواندم دیدم مترجم و ناشر هم در زمان انتشار چنین حسی داشته‌اند! ناشر اول فرانسوی و ناشران بعدی نیز به همچنین... و قطعاً خود رومن گاری در زمان نگارش به همین ترتیب... کمی از شگفت‌زدگی اولیه‌ام کم شد چرا که همواره در سالهای گذشته چنین بوده و احتمالاً در آینده نیز چنین خواهد بود!

پاراگراف آغازین داستان:
یک روز زیبای سپتامبر ...195, حدود ساعت یازده صبح قفس بزرگ شیشه‌ای سازمان ملل متحد در آفتاب پاییزی می‌درخشید و مأموریت صلحجویانه‌اش را که همان «بزرگترین مرکز جلب سیاح آمریکا» شدن بود, ادا می‌کرد.
در این روز بازدیدکنندگان مثل روزهای گذشته وارد می‌شوند و راوی همراه با آنها سالن‌های مختلف را توصیف می‌کند. به نظر می‌رسد آن روز هم همه‌چیز طبق روال پیش می‌رود اما چشم‌های تیزبین راوی از ورای جنب و جوش آرام این کندو, متوجه فعالیت‌هایی غیرمعمول می‌شود: عده‌ای از نگهبانان با حالتی مشکوک رفت و آمد کارمندان را زیر نظر داشتند و به نظر می‌آمد دنبال چیزی یا کسی می‌گردند. همچنین عده‌ای از کارمندان به همراه رئیس تدارکات, گوش خود را به دیوار راهروها چسبانده و با چکش ضرباتی به دیوار می‌زدند, گویی به دنبال کشف یک مکان مخفی بودند. کمی بعد شایعه‌ای شکل می‌گیرد مبنی بر اینکه بمبی در سازمان کار گذاشته شده و هر آن احتمال انفجار آن وجود دارد. اما واقعیت این است که از مدتی قبل به دبیرکل گزارش شده مردی مشکوک در این ساختمان به صورت شبانه‌روزی اقامت دارد و شب‌ها در راهروها راه می‌رود و باعث ترس برخی کارمندان شب‌کار شده و حتی یکی از منشی‌ها او را با لباسِ خواب دیده است. کسان دیگری هم او را دیده‌اند؛ او مرد جوانی است که گاهی اوقات لباس کاوبوی‌ها را بر تن می‌کند و همیشه یک کبوتر نیز در بغل دارد. تمام تلاش مأموران برای یافتن و دستگیری این شخص بی‌نتیجه مانده است چرا که این شخص احتمالاً در یک اتاقِ مخفی, مستقر شده... در ادامه خیلی زود راوی به سراغ این جوان آمریکایی (جانی) می‌رود؛ جوانی تگزاسی که پدرش پرورش‌دهنده‌ی اسب بوده و اتفاقاً در زمین‌هایش نفت پیدا و به شدت پولدار شده و در نتیجه پسرش را برای تحصیل به پرینستون و آکسفورد و سوربون فرستاده است. این جوان پس از شکوفایی استعدادهایش در تحصیل, شیفته حل مشکلات بین‌المللی شد و بر آن شد تا باقی عمرش را فدای آرمان سازمان ملل کند ولذا روانه جنگ کره شد(!) تا برای سازمان ملل بجنگد. این آرمانگرای جوان پس از بازگشت با راهنمایی شخصیت اصلی دیگر داستان, پیرمردی سرخپوست که واکسی سازمان ملل است در اتاقی مخفی اسکان می‌یابد و در اکثر جلسات و سخنرانی‌ها با شوق تمام شرکت می‌کند:
«در تمام بحث و جدل‌های مهم, او را در سرسرای عمومی دیدند که مست از زیبایی و با دهانی مبهوت از ستایش و غرق در حق‌شناسی, اعتماد و عشق, نشسته است»
این البته بخشی از روش درمانی است که سرخپوستِ واقع‌گرای پیر برای این جوان آرمان‌گرا تدارک دیده است. روشی که بیشتر از آنچه که باید, موثر واقع می‌شود و ...
در ادامه مطلب، نامه‌ی یکی از شخصیت‌های فرعی داستان را خواهیم خواند.  
https://hosseinkarlos.blogsky.com/1403/08/10/post-916

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 10 months, 2 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 1 year ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 9 months ago