ستاره مرد، سپیده دم.

کاش کبوتر مهری اگر می‌آیدش
بر هر دو دل نشیند ورنه
با نشستن، برِ یک دل
خانهٔ دل چو ویران کند، خرابه‌ای ماند.

فکر نکنی دوری و اینجا نیستی.

«چرا که مهستی و سرخوشی‌ِ گاه و بی‌گاه
به‌ هم می‌آیند.»

برخی شب‌ها عجیب دیوانگی و سرمستی دامنم را می‌گیرد.

ما موازی بودیم، ناچار به نرسیدن.

دلم کسی را می‌خواهد که در اوج خشمش بتوانم در معصومیت‌ چشمانش غرق شوم و جانِ نا آرامم را آرام کنم.

جدااا منو با چه چیز‌های قشنگییی به یاد میاری?????
ذوق کردمممم.

خب من یک عذرخواهی به دوستان بدهکار شدم، من از بسیاری از چنل‌هایی که داشتم لفت دادم فقط به صرف اینکه خوندن اون متن‌ها حالا هرچند هم بسیار زیبا دردی رو از جریان زندگی من دوا نمی‌کردن و خوندشون کمکی به من نمی‌کرد، فقط شلوغی‌ش به شخصه برای من اعصاب خوردکن بود.
وگرنه اصلا قصد بی‌احترامی و یا چیز دیگه‌ای رو نداشتم و واقعا هم بیشتر چنل‌هایی که داشتم دوست داشتنی بودن اما خب می‌گم به من کمکی نمی‌کردن برای همین چنین تصمیمی رو گرفتم و در مجموع من جدا عذرخواهم.

صدای لرزان یک کودک قلبم را می فرساید.