بچه‌م در انشای «مادر» نوشته:
ای مادر با اینکه بدی‌هایی داری اما عیبی ندارد!
یه جورایی میخواسته بگه دیگه کاریه که شده :))

فاطمه

‏«شادیِ کوچکی می‌خواهم
آنچنان کوچک
که کسی نخواهد از من بگیردش...»

ناظم حکمت

پشت سیاهی‌های دنیامان، سیاهی بود؛
معشوقه‌ام بودی و هستی و نخواهی بود...!

مهدی موسوی

قطعه‌ی سوم از مجموعه‌ی Night Whispers

@mhpraz

نیاز دارم امروز زود بزنم بیرون از خونه، برم برای خودم قهوه بخرم و تو هوای سرد پاییز تو خیابونا بچرخم... بدون دغدغه، بدون ترس و بدون حتی یه زنگ یا پیگیری از طرف هرکسی. دلم میخواد حداقل یه‌روزم که شده فراموش بشم و بتونم با خودم وقت بگذرونم، نیاز دارم با خودم…

نیاز دارم امروز زود بزنم بیرون از خونه، برم برای خودم قهوه بخرم و تو هوای سرد پاییز تو خیابونا بچرخم... بدون دغدغه، بدون ترس و بدون حتی یه زنگ یا پیگیری از طرف هرکسی.
دلم میخواد حداقل یه‌روزم که شده فراموش بشم و بتونم با خودم وقت بگذرونم، نیاز دارم با خودم خلوت کنم شاید آخرش بفهمم چه مرگمه..!

درست وسط حال خوبم، یه تصویر حاوی خجالت‌آفرین‌ترین لحظه‌ی زندگیم از جلوی چشمام رد میشه و گند میزنه به همه‌چیز!

... و هر بار مچ خودمو می‌گیرم که نشستم برای موضوعی غصه می‌خورم و تا خرتناق از اورثینک مستم که مثلا به سختی و با تقلای بسیار پذیرفته بودمش و پرونده‌شو هزار سال پیش بسته بودم.

دیروز مجبور شدم که بهش زنگ بزنم،
یه جا موقع خداحافظی گفتم: راستی...
گفت: جانم؟
بعد یه نفس عمیقی کشید، انگار کن که هوا کم آورده یا شاید هم بعد از مدت‌‌ها بالاخره آرام و قرار گرفت، نمی‌دونم کدومش بود، فقط می‌دونم بهتر بود هیچوقت پامو تو زندگیش نمی‌ذاشتم.

کاش طبیعت هم از تکرار مکررش برای درس‌دادن به من دست برداره و خودشم کمی از این کار بیهوده‌اش درس بگیره.