𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 6 days ago
چاپ نهم منتشر شد...
حق هیچوقت با اکثریت نیست. تأکید میکنم، هیچوقت! این یکی از اون دروغهای مرسومه که انسانِ آزاده و فکور باید علیهش بشوره. اونهایی که اکثریت رو در یک کشور تشکیل میدن کیها هستن؟ عقلا یا سفها؟ فکر میکنم در این باره باید موافق باشیم که، در حال حاضر، در سراسر دنیا اکثریت وحشتناک و سرکوبگر سفها اطرافمون رو گرفتهن. ولی، مردهشور، یقیناً هرگز درست نیست که سفها باید بر عقلا حکومت کنن. بله، بله، میتونید با داد و قال خفهم کنین، حقیقت رو نمیتونین انکار کنین. اکثریت قدرت داره...بدبختانه... ولی حق با اکثریت نیست. حق با من و چندتای دیگهس. حق همیشه با اقلیته.
(دشمن مردم، هنریک ایبسن، ترجمۀ بهزاد قادری)
منتشر شد...
آیا کار، به آن معنایی که ما میشناسیم، دیگر دارد از بین میرود؟ اگر اینطور است، چرا چنین مسئلهای باید برایمان مهم باشد؟ در این کتاب موجز و درعینحال جامع، ریموند گویس با بهرهگیری از تحلیل نظری، تأملات تاریخی، روایتهای شخصی و شرح و تفسیر اجتماعی میکوشد به این پرسشها پاسخ دهد. او با مروری بر فهم ما از کار و خاستگاه آن در تولید صنعتی، به بررسی مشوقها و فشارهایی میپردازد که جوامع با استفاده از آنها انسانها را به کارکردن وامیدارند و نشان میدهد که وجدان کاری چه تأثیر پرقدرتی بر زندگی بسیاری از ما دارد. گویس همچنین بهسراغ معضل دیرینۀ نارضایتی از کار میرود و از سوی دیگر به رشد ظاهراً برگشتناپذیر بیکاری در نتیجۀ ماشینیشدن میپردازد. در این مسیر میبینیم که چگونه مفهوم کار در طول تاریخ تغییر کرده است، رابطۀ ما با آن چه فرازوفرودهایی داشته و چطور در بخش عمدۀ سیر حیات بشر، کار بخشی جداییناپذیر از زندگی و گاهی تمام معنای آن بوده است.
(فلسفۀ کار، ریموند گویس، ترجمۀ کیوان سررشته)
به زودی منتشر میشود…
ضرورت کار لزوماً یک «ضرورت منطقی» نیست. کار ضرورتش را در نسبت با اهدافی مشخص به دست میآورد؛ اهداف مشخصی که به گمانمان میان همۀ انسانها مشترکاند. زنده ماندن یکی از این اهداف است، ولی بههیچوجه تنها هدف نیست. حتی خانوادهای در فقر مطلق هم شاید بتواند بهلحاظ جسمی زنده بماند. در نظر ما انسانها نیاز دارند طوری زندگی کنند که حداقل شرایط لازم برای چیزی که ــ بنا به تعاریف فرهنگی ــ زندگی انسانی مینامندش برآورده شود؛ این نوع زندگی را گاهی زندگی «آبرومندانه» مینامند.
از نظر شما چه چیزی «ضرورت کار» کردن است؟
(فلسفهٔ کار، ریموند گویس، ترجمهٔ کیوان سررشته)
هیچچیزی هیچوقت دوباره اتفاق نمیافتد؛ به هر آدمی روزها و فرصتهایی داده میشد که دیگر تکرار نمیشدند و آیا بودن در جایی که هستی چیز رضایتبخشی نبود، اینکه بگذاری برای یکبار هم که شده گذشته را با همۀ ناراحتیهایش به یادت بیاورد، به جای اینکه همیشه حواست به روال تکراری و یکنواخت روزها باشد و به مشکلاتی که در آینده پیش رو خواهی داشت، مشکلاتی که ممکن بود هرگر پیش نیایند.
(چیزهای کوچکی مثل اینها، کلر کیگن، ترجمۀ مزدک بلوری)
©Video: Small Things like These, 2024, Directed by Tim Mielants
©Music: Miserere - Allegri
میدونی، گاهیوقتها خدا هم تو کار بندههاش میمونه. همۀ ما یه کسایی رو دوست داریم؛ زنمون رو، بچههامون رو. هرکی بلاخره یه کسی رو دوست داره که دوست داشته باشه، هان؟ اما گاهی وقتها.. این علاقه زیادیه. میفهمی؟ زیادیه، و کار رو به جایی میکشونه که نباید.
«چشماندازی از پل» در آمریکای دهۀ ۱۹۵۰ میگذرد و به زندگی مهاجرانی میپردازد که در نزدیکی پل بروکلین در نیویورک زندگی میکنند. آرتور میلر در این نمایشنامه سراغ مضمون موردعلاقهاش، یعنی رؤیای آمریکایی رفته و آن را در دل یک تراژدی مدرن قرار میدهد.
آنچه روی میدهد داستان عشقِ ادی، باربر لنگرگاه بندر بروکلین، به دخترخواندهاش است. او که عشق و حساسیتی بیش از حد به دختر دارد نمیتواند علاقۀ او را به پسری که به خانه آورده تاب بیاورد...
(چشماندازی از پل، آرتور میلر، ترجمۀ حسن ملکی)
مادر بودن عین یک کولهپشتی است روی دوشم که تا بیخ پر از قلوهسنگ است. مثل خاک، مثل بمب ساعتی. حسی دارم شبیه اینکه انگار در صبحی در دل درهای مهگرفتهام که مهی غلیظ و سفید احاطهاش کرده، طوری که دستهایم را که جلوی صورتم هم میگیرم نمیبینمشان، حالا شما بیا بگو بالای همین دره، بیستسی متر بالاتر، خورشید درآمده، چه فرقی به حال من میکند؟
اما راستش گاهی از خودم میپرسم یعنی بچههایم راستیراستی من را دوست دارند. حسی، که به نظر خودم منطقی میآید، بهم میگوید بچههایم فقط به من «نیاز» دارند. دنبالش این فکر به سرم میزند که شاید اصلاً به من نیاز هم ندارند، بله اعتیاد دارند. اگر من را ازشان بگیری، حتماً همان حالی بهشان دست میدهد که به معتادهایی که بهشان مواد نرسیده، اما بعد کمکم احساس نیازشان رفع میشود؛ یا شاید هم دوباره احساس نیاز سروقتشان بیاید، اما یک چیز دیگر یا یک آدم دیگر از راه برسد و جای من را برایشان بگیرد و این احساس نیاز برطرف شود.
(شرم، مکنا گودمن، ترجمۀ نیلی انصار)
چاپ هفتم منتشر شد...
زمانی که احساس نوستالژی میکنیم، عکس میگیریم.
زمانۀ حاضر زمانهای نوستالژیزده است، و عکسها فعالانه به نوستالژی بالوپر میدهند. عکاسی هنری سوگوار است –هنر شامگاهان.
غالب موضوعاتی که عکاسی میشوند، دقیقاً بهخاطر عکاسی شدن، در نوعی اندوه پوشیده میشوند. عکس گرفتن به معنای مشارکت در میرایی، آسیبپذیری، و بیثباتیِ شخص (یا شیئی) دیگر است. تمامی عکسها دقیقاً با برش زدن این لحظه و ثابت کردن آن، گواهِ تبخیرِ بیوقفۀ زماناند.
(دربارۀ عکاسی، سوزان سانتاگ، ترجمۀ مجید اخگر)
چاپ چهارم منتشر شد...
من چیزی جز دوچرخهام ندارم که همین حالایش هم قراضه و کهنه است و بعدها هم اگر پولی دستم بیاید خرج خریدن زمین بهدردبخوری میشود که اموراتمان با آن بگذرد. چارهای نیست. نه شیوۀ زندگی کردنم دست خودم است نه شکل مردنم. حالا که بزرگ شدهام، دیگر خیلی برایم مهم نیست زندگیام چطور میگذرد. آدم به همهچیز عادت میکند. اما مردن غمانگیزتر است، چون آدم نمیخواهد بمیرد و وقتی که بمیرد دیگر مرده. باید حداقل بتوانیم شکل مردنمان را انتخاب کنیم. وقتی تحمل زندگی برایم خیلی سخت میشود، به خودم میگویم که امروز و فردا اوضاع بهتر میشود. میدانم حرفم بیمعنی است، ولی باز بگویینگویی باورش میکنم اما مرگ که به سراغمان میآید، میدانیم که این دیگر همیشگی است.
(روز رهایی، اینس کانیاتی، ترجمۀ فرزاد مرادی)
تئاتر حتی وقتی دستمایههای قدسی را به عنوان انگیزه و موضوع خود اختیار میکند فقط میتواند موجد آن شود که نگاههایی اجمالی به این جهان نامرئی که با جهان ما میآمیزد بیفکنیم؛ این نوع تئاتر نمیتواند به ما نشان دهد چگونه به آن جهان دست یابیم، و چگونه در آن زندگی کنیم. این نوع تئاتر میتواند همچون تصدیق، یا یادکرد پیامی باشد که بخش غریب و تبعیدی ما میفرستد تا ما را به موطن اصلی دعوت کند، اما عمل تطور و دگرگونی خویشتن طالب چیزی بیش از نگاههای اجمالی است. باقی چنان که تی.اس الیوت در چهار کوارتت میگوید، عبارت است از «نیایش، آیینگزاری، تأدیب، تأمل و عمل.»
(رویکردهایی به نظریۀ اجرا، گردآورنده: علیاکبر علیزاد)
چاپ دوم منتشر شد...
مکبت: اگر بدانید چقدر به دوستی شما نیازمندم - همانقدر که گیاه به آب و مرد به شراب نیاز دارد. در میان شما بودن به من آرامش، تسکین و اعتماد میبخشد. آه اگر میدانستید... نه، نباید خودم را ببازم. باز در دل نگه دارم بهتر است. آدم گاه میخواهد کاری را بکند، اما کاری دیگر میکند. کاری که اصلاً نمیخواسته بکند. تاریخ پر از این فریبهاست. سررشتۀ امور از دستت بیرون میرود. آدمی مسئول اتفاقی که پیش آورده نیست. اتفاقی که به روی خودت برگشته. همه چیز عکس آنی میشود که میخواستید. غالب بودن، غالب بودن. انسان غالب بر حوادث نیست، حوادثاند که بر انسان غالباند.
(مکبت - بداههگویی آلما، اوژن یونسکو، ترجمۀ سحر داوری)
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 6 days ago