?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago
«کاش تقدیر را میتوانستیم طوری بنویسیم دلبر، که اگر به هم رسیدیم هم، جدا نشویم.
مانندِ شهرزاد و فرهاد شدیم چرا؟
قرارمان با هم ماندن، با هم سوختن و ساختن نبود مگر؟ چهشد؟ چه بر سرمان آمد؟
این هیچ شباهتی به آن نغمههای زمزمهشده در گوشهایمان، در کودکی ندارد، چه کردند با دنیای ما؟ ما پُر بودیم از عشق، به کجا پَر کشید؟
لبخندهای آبیمان چطور پژمرده شدند؟
چگونه پر شدیم از ناگفتههای سوخته؟
آسمانِ بیانتها؛ من آن نغمهها را میخواهم!
اَبرها؛ ببارید و آن عشق را برایم بیاورید!
لطفا، لطفا، نمیتوانم. اینگونه نمیتوانم...»
سلام دکتر، عجیب حس میکنم آخرین شبم توی این دنیاست.
و میدونی... نگران نوشتههام، و نانوشتههامم.
میگم میشه خواهش کنم ازشون مواظبت کنی و اگه لازم شد به بقیه نشونشون بدی؟
هوم؟
"ریزخندیدن"
و همینطور لبخندمو..
"نخودیخندیدن"
من برم تا خواستههام بیشتر نشده.
اگه فردا بیدار نشدم نگران نباش، به تو و خونهی امنمون سر میزنم.
قول نمیدم ولی سعی میکنم.
-یادداشتِدیوانهایازجنسِلبخند،بهدکتر.
در اتاقِ زیرشیروانی، از دست نگاههای خشمگین و ترسناکِ پدرم پنهان شده بودم. زانوهایم را سفت در آغوش کشیده و به صدای شلاق مانندِ باران بر زمین گوش میدادم؛ ترسیده بودم. آن هم خیلی شدید. دلم میخواست تنها نباشم. چون آن لحظه، خود را کودکی میدیدم که از همه چیز، بهخصوص از تنهایی وحشت داشت...
تو آمدی، آمدی و به من دربِ آبیِ مخفیای نشان دادی؛ گفتی این در، پناه است. اگر واردش شویم دیگر درد کمتر آزارمان میدهد، برگشتم دستت را بگیرم تا با هم از در عبور کنیم اما... نبودی. چرا؟! وقتی قرارت رفتن بود چرا این دربِ آبی را نشانم دادی؟ لعنتی من میخواستم همراهِ تو در را باز کنم و ببینم دنیای نهفتهی درونش را... چرا اینکار را با منِ بیچاره کردی؟ من خود تکه تکه بودم... هیچ میدانی چه کردی؟
آه، چندین سال است که خود را شبنم میبینم. مجموعهای از شبنمهای ریز و دُرُشت؛ شبنمهایی مانده از شبهای درازِ بارانی...
چشمانت را ببند. چشمانت را ببند و به خاطر بیار... آن روزی را که در هوای خُنَک پاییزی، بیرونِ رستورانِ "لو ژقدانگ سکخت" غذا خوردیم و کمی بعد تر، شرابِ سفید سفارش دادیم و نوشیدیم.
یادت میآید؟ آن بوسه را؟ بوسهای با طعمِ بلوبریِ لبهایت و گسیِ شراب...
آه، سکرآور ترین می را از جام لبان تو نوشیدم...
آخ که وقتی یادِ چهرهی شُک شدهات میافتم دلم میخواهد قهقهه بزنم! دهانت کمی باز مانده بود و به پیچکی که پشتِ سرِ من و روبهروی تو بود، خیره مانده بودی. هرچه صدایت میزدم، انگار نه انگار...
آن لبخندَت.. وای از آن لبخندَت وقتی دستت را گرفتم و به خود آمدی. لعنتی، قلبم لحظهای از حرکت ایستاد! نفهمیدم باید چه بگویم. قفل شدم... آه، چقدر خوب بود.
چه شد؟ فکر کردی فقط خودت هستی که با جزئیات، یادت است سنیوریتا؟ نه جانم. آنقدر هم فراموشکار نیستیم ما... مگر میشود خاطرهای با دل و لبخندِ تو را فراموش کنم آخر؟ نمیشود. به خدا که نمیشود.
-خاطرهایازلبخندِاو؛ پاریس، 2017
کنار اسکله نشسته و بوی دریا را استشمام میکرد. آسمان تیره شده و ستارهها به صورتِ پراکنده دیده میشدند.. ماگِ ایسپَکِ میان دستانش را بالا برد و کمی از آن را هورت کشید.
کسی آن طرفتر، ساز میزد و صدای آرامشبخشش را تقدیم به همه میکرد...
طولی نکشید که صدای جانبخشی را شنید: برای منم جا هست سنیوریتا؟
سرش را برگرداند. نگاهش کرد. بلند شد و لبخند زد: البته، موسیو. بفرمایید.
کنار دخترک نشست. دستش را روی دستِ سفید و کمی تپلش گذاشت و نوازش کرد.
دخترک آرام در حالی که به آبی که از انعکاس نور روشن شده بود، نگاه میکرد گفت: اینجا، من کنار تو، موسیقی، دریا... وای! دیوونه کننده است.
پسر نگاهش کرد و گفت: به نظرم از این دیوونه کنندهتر هم میشه. بلند شد و دخترک را هم بلند کرد و دستش را کشید. دختر با خنده: چیکار میکنی؟! -معلومه. میخوام با دوستدخترم برقصم. و چرخاندش. صدای خندههایش بلندتر و با او هم راه شد...
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 1 week ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 8 months, 3 weeks ago