?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 5 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month ago
نقاشیهایی که الهامبخش سبک و فلسفهی سینمایی دیوید لینچ
بزرگمرد سینمای جهان بود.
یادش جاودان?
هندسهی خاطرهها
دارم پراکندگیات را
در زوایایِ مشخصی جمع میکنم
و جا میدهم در اشکالی هندسی
تا مساحتِ حضورم را تخمین بزنی
مثلا از حاصلضرب عقربهای در خودش
مربعِ خاطرهای را منعکس کنی
به برونریزیِ اشکالِ آیندهات
در استبدادِ صفحه
تخیلِ ابعاد نوعی خودمختاریست
تا طول نگاهت نادیده نگیرد
عرضِ زمانم را
وقتی پرتاب قاعدهی پل است
لاجرم ارتفاع تن به تقسیم خواهد داد
همیشه اضلاع برابر نیستند
تنها گاهی در همآغوشیِ قطرها
زاويهها تن به تقسیم میدهند
و هر چه پیشتر میروی
قاعدهها نابرابرترند
و آن خاطرههای ناموازی
که از موازیمان گریختند
ميخواستند
ذوزنقه شکلِ مدرنی از رابطه باشد
حالا در مرکزِ مبهمی ایستادهام
از هر طرف فاصله یکتاست
در شعاعهایِ مکرر
گفتم دایره
مساحتِ پستمدرنِ تمام رابطههاست
که تنها در محیطِ خاطرهها میچرخد!
من قویتر از پشتوانهی دارتها
در غمانگیزی استهلال آزادی
مفر پرتابهای آرزو هستم !
آهنگ ارسالی از مریم نازنینم ✌️
تجربه میکنیم
باهم را
زمان را
و درخششِ بودن را…
آهنگ ارسالی از ژالهی نازنینم✌️
هیچ کس نبود
شبیه ابرهای بهت و سفید
لابه لای تصادم بید و باد
دست هایش انزوای مرا لرزاند
انگار پرنده ای در فر موهایش مرده بود..
دلم جستنهای خاک و علف می خواهد
در ورطه ی شباویز
چشمهایی
دودی .....
رویامولاخواه
نامههای خیالی
نامه دوم
«جهان من»
رویامولاخواه
یادم نیست از کی؟ و یا چه وقت من دو پاره شدم.
توضیح دادنش خیلی سخت است و قطعا به تو و یا به هر دیگری گفته باشم در دنیا هیچ چیز بدتر از توضیح دادن، موجه کردن یا رفع اتهام نیست. نه هرگز از توضیح خواستن کسی خوشم آمده و نه از کسی هرگز توضیح خواسته ام، انگار توضیح خواستن آدم را چیزی شبیه به آیشمن توی اشویتس می کند.اینکه کسی را بیخ یک امتناع بفشاری تا هزار و یک استدلال را برای چیزی ردیف کند و تو آن استیصال را در تکه تکه کردن رویدادها حس کنی و آن بیم و ترس آمیخته برای اقناع کردن ات را بو بکشی و جلاد نشده باشی؟!
داشتم میگفتم زمانی یاد گرفتم خودم را تکثیر کنم .
و بین غیاب و حضور اتصالی از خیال و حقیقت را بسازم. شبیه تونل زمان.و با گستردگی جهان خودساخته در آمد و شد ،شهرک فلزی ام را با ترکیبی از رنگهای امپرسیونیستی ساختم.زیرا جهان ام رویدادی خود انگارانه بود و تسلط زمان را بر امکان وقوع رویدادها کذب میکرد.
من با دستهای خالی با حضور قاطع فقدان ، اینجا را ساختم. نه در یک شب ، سالها و سالها...این شهرک فلزی با داربستهایی تنیده از فولاد که از لای صخرههای سفت و پراکنده که میان امواج سربراورده اند و صدای خیزاب ها و امواج سربی که به پایه هاشان میکوبد و قطران نم از دیوارهای اتاق شبیه آهی برامده در بامداد آویزان است و پاییزی مداوم تمام فصلهایش را بلعیده و دمادم زمانی بین صبح و شب را تکرار می کند ،شهرک زیبای فلزی ام تو شعرها توی داستانهام توی خیالم با فرفوژه هایی که قابلیت خم شدن و چکش خوری دارد ؛جایی بین فواصل خواب و توی تنهایی ام رشد می کند. آنقدر این سرزمین فلزی با هوای سربی و خلاء بی زمانی اش را دوست داشتم که میخواستم در هر زمانی خودم را از جمعیت بیرون بکشم و سیال و شتابان به آنجا که دستآموز من بود بروم و چون آنجا خدابودم و حسب الامر امکان هر شدنی به انتخاب من بستگی داشت و کن فیکون زیر زبانم مزه داده بود ؛بی صبرانه منتظر آن تنهایی موهن بودم تا در گستردگی خیال با نیمه دیگرم اینجا برگردم .آن هنگام ها دیگر در ظرف »انسان» جا نمیشدم که به گفته ی نیچه پلی بودم نه غایتی و من میل به رهایی را با پوستم با تکههای سازندهی وجودم یافته بودمش و آن وجودِ آفریننده بودن را چنان زیسته بودم که در قالب مخلوق شدن برعصیانم میکشاند و آنچه باتای بر حضور بی درنگ شر یافته بود،در من هر آینه شری از تن ندادن به انقیاد ، کلمات مهیبی را به شعر می آمیخت آن وقت پیش چشمهای قاطع تو من این شدم. شاعر شدم.
شبیه پیامبری که توی جهان ماورایی پوست رب النوعی را لمس کرده باشد و توی صرعی غایت مند، جذبه ای خاموش را از ملکوتی پر از عدم، توی دستانش ریخته و برای مردم آورده باشد، منهم دستانم را از کلمات پر کردم و با ایما و اشاره از آنجا گفتم. از سرزمینی که کاشفش بودم.نمیدانم سریال وایکینگها را دیده ای، آنجا که فلوکی سرزمینی را پیداکرد و خواست ارض موعود را به دیگران نشان دهد.می بینی عزیزم ایجاب پیامبران حالا منطقی به نظر می رسد زیرا خیال می تواند توان را دو چندان کند و من اینگونه پیامبر شدم.دلم میخواست کلماتم که از خون و تنم بودند از تکه های سرسخت آن زمین کنده بودمشان ، شعری میکردم که عطر آنجا را بپراکند که شوق را زیر پوست آدمها وربیاورد ،که مرگ را در وجنات شان برانگیزد ،که هستی شان را شبیه رایحهی لطیفی زیر پوست بلیزاند. دلم می خواست سبکبالی روحی را در اشتیاق یک رستن به دیگرانی از جنس خودم می بخشیدم. اما دیدم کورمال و چلاق کلماتم را بیچیز کردند .من از مغاک برگشتم .اینگونه بود که شبیه زرتشت خواستم به کوه بازگردم.
به تو قول داده بودم انجا ببرمت.به تو که در ناچیز کردن کلمه ها به آنها کمک کردی بروتوس...
? من بهزودی، خیلی زود، خواهم مُرد. رودخانهها یخجامههاشان را از تن میکَنند و من بر جریان برفابِ واپسین میروم... به کجا؟ خدا میداند! شاید به دریا. چه میشود کرد! اگر قرار به مردن است چه بهتر که در بهار رخت بندم. اما آیا آغاز نگارش یادداشتهای روزانه دو هفته پیش از مرگ، مضحک نیست؟ اما چه اشکالی دارد؟ مگر چهارده روز از چهارده سال و چهارده سده چه کم دارد؟ میگویند پیش روی ابدیت اینها همه ناچیز است، بله؛ اما در این صورت خود ابدیت نیز ناچیز است...
#تورگنیف
#یادداشتهای_آدم_زیادی
www.philosophycity.ir
دیشب خواب دیدم
پری در سکنات آب
راه می رود
و دمی در افتادن اش
باز می غلتد
دیدم موجی بر موجب وجود اش
ویرانی آب ها را میبوسد
و کناره ای بی وقفه
صخره های بلندی را میزاید
خواب دیدم کسی با دو کله ی
گونه گون/گون های صحرا را
در کوزه های تهی /پر میکند
و لامسه ای بی مقدار
پوست عاطفهی مرا
با دستهایی به شدت بسته
می بُرد
خواب دیدم مردههایی بی تقصیر
شبیه بخار از ولوله ی اشیا پا میشوند
دور فقرات تردیدم/کوژ میکنند
و با وردهایی فلسفی
قبرهایی اندازهی یک انگشتوانهی عمیق
زیر پلکهای من حفر میکنند
خواب دیدم مردی انجیر معابد را
با ترکهی تنبیه
روی پوست خوشباوری ام/می کارد
و با چشمهای یک گیاه بی بر رو
در سادگی مردمکام خیره میشود
دیدم زنی با خطوط گندم
روی صحن یک عبارت چپگرد
کبوترها را شبیه ابابیل میکند
و با منقار شماتت و زخم
حقارت سخیفی را می پاشد
روی پوست برهنه ام
خوابهای من دوستام دارند
با خلقیات طفلی...
هر وقت بیدار میشوم
برای تسکین همه شان
از زخمهای سینه ام/
شیر میدوشم
#رویا_مولاخواه
۱۴۰۳/۸/۶
نکاتی چند در باب فرم
مراد فرهاد پور
از کتاب بادهای غربی
(مجموعه سخنرانی و مقاله)
این سخنرانی در ۱۳۸۰ به دعوت ماهنامه مجله "کتاب ماه ادبیات و فلسفه" انجام شد.
https://t.me/morad_farhadpour
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 5 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month ago