برای دست یافتن به تخت اجساد را یکی پس از دیگری زیر پا میگذاشتند.
بوی تعفن اجساد برای آنها همانند بوی بنفشه و استخودوس همانقدر که به مشامشان خوش می آمد طمع را در آنها بیدار میکرد.
چشمان آنها کور و گوش هایشان ناشنوا بود همدیگر را با حرص از روی اجساد پایین میکشیدند و برای جایگاهشان میجنگیدند.
طمع هر لحظه آشکارتر و بی رحم تر مغز آنها را دگرگون میکرد تا زمانی که از کار می افتاد و خود آنها نیز همانند اجساد دیگر پله ای برای دیگری میشدند.

~I dᴏn'ᴛ nᴇᴇd ᴛᴏ I dᴏn'ᴛ fᴇᴇl I ᴄᴀrᴇd I dᴏn'ᴛ nᴇᴇd ᴛᴏ ʙrᴇᴀᴛh 'ᴄᴏz I ᴋnᴏw whᴀᴛ is ʙᴇsᴛ fᴏr ʍᴇ Crᴀving, hᴀunᴛing ᴛhᴇ ᴄᴇᴀsᴇd dᴇvᴏᴛiᴏn..,

این پیام رو فور کنید تا خدمتتون بگم که از نظر اخلاقی ناخوداگاه پیرو کدوم یکی از فلاسفه هستید،و چند نظریه و توضیحی که شامل طرز افکار مشترک شما و اون فیلسوف و همینطور قسمتی از زندگی و یا شرایط اون فلسفه دان میشه رو بدم.
چک کنید خط نخورده باشه.
↳https://t.me/frederickoch

Playlist.

تعدادی رو گذاشتم.

?? ??? ??? ???????????????.

در نقطه ای از خلا معلق بود.
افکارش گسترده تر از آن بود که متمرکز شود او گم شده بود در ادامه یا توقف؛ در تصمیمی عجولانه غرق شده بود و در انتظار نجات بود، اما آیا اینبار نجاتی درکار بود؟ یا فقط سیاهی و غم.
غباری آغشته به نفرت در ریه هایش در حرکت بود و نفس هایش را به شمارش انداخته بود اما غبار تا زمانی که ریه هایش از آبی که در آن درحال غرق شدن بود پر نشده بود تداعی خاطراتی بود که قصد رها کردنشان را نداشت.,

افشای واقعیتی پیچیده از سراب های ساخته ی دست خود انسانها.

~Iᴛs sᴏ hᴀrd ᴛᴏ sᴇᴇ ʍy fᴀᴄᴇ
In ᴛhᴇ ʍirrᴏrs ᴄᴏld disgrᴀᴄᴇ
I wᴏndᴇr whᴀᴛ is ᴛhis I hᴀvᴇ ʙᴇᴄᴏʍᴇ
A ᴄhildish fᴏrlᴏrn wish
Sᴏ ᴇᴀsy ᴛᴏ sᴇduᴄᴇ
Sᴇᴇʍs liᴋᴇ iᴛs jusᴛ ᴏnᴇ sᴛᴇᴩ ᴛᴏ fᴀll dᴏwn,