?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago
اپیزود ششم / شیدایی
صبح امروز که از خانه بیرون زدم، هوا تاریک بود، صبحتر که شد، برف بارید، نه زیاد بود و نه کم، به اندازه بود و اگر اشتباه نشنیده باشم، در شیپور زمستان میدمید، زود هم خداحافظی کرد و رفت برای دمیدن در جایی دیگر. با نشستن اولین دانهی برف روی سرم، من هم شدم یک دانهی برف. سفید، سبک و معلق، باد هم زحمت بردن من به سمت یک خاطرهی دور را کشید.
آنجا تو بودی، من هم بودم، اما در کمال تعجب برف نبود، گرم بود، شبیه به یک تابستان که نه باد قصد وزیدن داشت و نه باران قصد باریدن، اما خورشید، میخواست دهانمان را با تابیدن سرویس کند، انقدر محکم میتابید که انگار میخواست آبِ گِل سرشت انسانی را خشک کند و دوباره تبدیلش کند به رُس، لاکردار فکر میکرد مشکل آدمها از آبشان است. نمیدانست مشکل در خاک کهنه است و نه در آب زلال.
ما هم پناه بردیم به سایهی کهنهترین درخت که برخلاف انسان، خاکش کهنه نبود، در زیر سایه بود که گفتی باید برویم. پرسیدم کجا؟ گفتی تو سمت راست برو و من سمت چپ؛ انقدر برویم که آفتاب دیگر سوزان نباشد؛ من میروم زیر سایهی درخت خودم و تو هم برو درخت شو، در جایی که نیاز است؛ نه تو برگرد نه من برمیگردم.
از اولین قدمِ بعد از درخت، آفتاب هم رفته بود و باران بود که قطره... قطره... میبارید. ترسناک بود. نه ابری بود که ببارد و نه آسمانی که بشود دید، بالا را که نگاه میکردی هیچچیز نبود. انگار باران از عدم میبارید. هر چه از هم دورتر میشدیم، شدیدتر میشد. هر چه میبارید، روشنتر میشد و هر چه روشنتر میشد، خنکتر، قولمان را شکستم، برگشتم، نبودی، بند آمد، همانجا خوابیدم، صبح که بیدار شدم با تاریکی هوا از خانه بیرون زدم.
نه تو بودی، نه آفتاب و نه باران، فقط کمی برف بود که حالا دیگر آن هم نیست.
- مناسب هوای ?
@fire_ice_par
ما عاشق میشویم، به امید اینکه چیزهایی که میدانیم در ما هست در دیگری نیابیم…
- آلن دوباتن
دو سه ساعت هم نیست که خشک شدهام. پریروز، یکهو افتادم در چای، پایم گیر کرد به یک لوله؛ البت که سرد بود، نگران نباش، آنقدر سرد که مجبور شدم هودی و کاپشن را با هم بپوشم. باران هم طوری بود که نمیشد به آن روز بارانی بگویم، فقط بود و آن لا لو ها میپلکید، مثل ابرهایی که آنها هم فقط بودند. مثل دسته پرندههایی که پرسه میزدند و با مسخرهبازیهایشان صدای رعد را در میآوردند و آن هم خشمگین میشد و یکییکیشان را با زمین یکی میکرد. شاید هم مثل باد که میپیچید بین بوتههای سبز چای.
وقتی پرت شدم، چند دقیقهای زمان برد که به تفالههای چای برسم، دقیقهی اول یکهو تو ظاهر شدی، در تیرگی چای، محو بودی اما میشناختمت، فهمیدم تویی، تیرگیات بخاطر فاصله بود یا غصههایت نمیدانم، فقط میدانم تیره و کدر بودی، به قدر یک چای کهنه، که سالهاست روی یک حرارت ملایم میجوشد و انتظار کافهچی را میکشد.
دقیقهی دوم، کدری چای کمتر بود، انگار که چای کهنه بالا باشد و هرچه پایینتر میروی تازهتر، آنجا، خودم هم کنارت بودم، دست در دست هم، با موسیقی “با هم بهتره از جک جانسون” آرام آرام میرقصیدیم، طولانیترین دقیقهی زندگیام بود که در کسری از ثانیه تمام شد.
دقیقهی سوم، به باکرگی آبی بود که قصد ندارد از چشمه بیرون بیاید، تمیز، اما تاریک، من تنها بودم، تو هم در یکی از حبابهای سرگردان بالای سرم می چرخیدی، هر چه دست میانداختم که بگیرمت، با شیطنت فوت میکردی و یک هوا جابجا میشدی. درست در لحظهی آخر گرفتمت و با هم افتادیم پاراگراف آخر.
دقیقهی چهارم، هیچ آبی نبود، تو بودی در آغوش من و بوتههای تازهی چای، آفتاب، طبق وظیفه قصد داشت بوتههای سبز را تیرهتر کند، ما هم آن میان میسوختیم و تیرهتر میشدیم. هر چه صبر کردیم، حرارت و گرما بیشتر شد و صبرمان، مثل چای جوش آمد، باید میرفتیم. رفتیم، درست در ثانیهی پایانی دقیقهی چهار، نه تو بودی، نه خورشید و نه بوتههای سبز چای، تنها من بودم با یک هودی و یک کاپشن و تا پایان همهی دقیقهها سرما.
ای سرزمین!
کدام فرزندها، در کدام نسل،
تو را آزاد،
آباد و سربلند؛
با چشمان باور خود خواهند دید؟
ای مادر ما، ایران، جانِ زخمی تو در کدام روز هفته التیام خواهد پذیرفت؟
چشمان ما به راه عافیت تو سفید شد؛
ای ما نثار عافیت تو…
نون نوشتن/محمد دولت آبادی
«برهنه نمیشوم مگر هنگامی که تورا بپوشانم»
- آدونیس
درد هست، ولی دیگه جای خالی برای درد جدید نیست.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 8 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 10 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 6 months, 1 week ago