𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 6 days ago
دعوت به گفتوگو مخصوص آدمهایی است که جایی در زندگیات دارند و وزنی در دنیایت پیدا کردهاند. آدمهایی که با هر کدامشان تاریخچهای مفصل از آرامش و عاطفه در حافظهات داری. آدم هر کسی را که به گفتوگو دعوت نمیکند. پاسخگو بودن در برابر همهی جهان، احساس مسئولیت در مقابل تمام کنشها و عذاب وجدان از نشان ندادن واکنش مناسب، وقتی که میدانی حضورت مثل سوزنی گمشده در انبار کاه است، چه فایده؟ پشت کردن به دنیا مگر چه اشکالی دارد؟ آدم چیزهای خوب را از جهان جدا میکند؛ منظرههایی برای تماشا، بغلهایی برای آرام شدن، دستهایی برای گم نشدن، پاهایی برای راههای صعبالعبور، چشمهایی برای خیره شدن، دهانهایی برای بوسه و سکوت، شعرهایی برای زمزمه و نجوا، اشکهایی برای شانههای بهموقع، قصههایی برای تاریکیهای ناگهان و دعوتی به گفتوگو. گزیدهی همهی اینها، یعنی عمر مفید آدمی که بهاندازه است و باقی چیزها را میشود دور انداخت. بهجز اینها، آدمیزاد به جهان بدهکار هیچ کار نکردهای نیست.
غمانگیزترین شکل دلتنگی، دلتنگی برای نسخههای قدیمیتر خودت است؛ چون میدانی که دیگر سراغت نمیآیند و حتی گاهی که از سر تصادف چیزی تو را به تصویر محوشان برمیگرداند، باز میبینی که جزییاتشان را فراموش کردهای. مثلاً نوجوانی پرحوصلهات را یادت هست که میتوانست شش ساعت بیوقفه کتاب بخواند و حتی فراموش میکرد چراغ اتاق را روشن کند تا بعدها ضعف بینایی نگیرد، ولی فراموش کردهای که چطور کلمات را در ذهنش میبلعید و میل به خیالبافیاش را جاندارتر میکرد. با اینکه هنوز به اندازه آن دخترک شانزده ساله کلهام پر از کلمه و مغزم در احاطهی ابرهای تخیل است؛ اما چیزهای بسیاری از جهان خودم را فراموش کردهام. انگار گذشت سالها، لایههای حافظهام را به تصویرهایی تقلیل داده که امنیت اکنون و ثبات این لحظه را فدای چیزهایی کنم که زمانی در من بودهاند و حالا نیستند. اما من انگار آن نسخههای کمسنوسالتر و بیتجربهتر خودم را به خویشاوندانی تبدیل کردهام که مثلاً در خلال جوانی از سر بیاحتیاطی و حماقت از دست دادهام. ولی حالا فرصت دارم آثار باقیماندهشان را مرور و در گرمای محو یادآوریها و تداعیها، دلتنگی را مزهمزه کنم. دور زدن حافظه و ساختن قصههای نیمهواقعی و نیمهخیالی، شاید از آن دست خصلتها باشد که در هر نسخه از من، بهجای پسنشستن بزرگتر شده و چه کسی میتواند برای این چیزها از خودش خجالتزده شود؟
اخبارِ تازه قبل از شروع روز، از راه میرسند؛ ولی ما باز بیدار میشویم و کار هر روزهمان را از سر میگیریم. امروز حتی رانندهی تاکسی خطی هم انگیزهای برای تحلیل اتفاقها نداشت. همهچیز خیلی عادی و معمولی به نظر میرسید. فقط چند نفر با احتمال اتفاقات آینده جوک گفتند و شوخی کردند. انگار همهمان به جایی رسیده بودیم که بدتر شدن وضع، آخر قصهمان را آنقدر عوض نمیکرد و یا حتی، آخر هر قصهای را پیش از این رها کرده بودیم. دیگر مطمئن نبودم که مرگ دارد ما را مسخره میکند یا ما مرگ را؟ تاریکی داشت به ریش ما میخندید یا ما تاریکی را به هیچکجایمان گرفته بودیم؟ فکر نمیکنم که اسمش بیتفاوتی باشد، بیشتر شبیه حفر کردن تونلی کمخطر در دل هولناکترین آشوب است؛ پیدا کردن راهی به زندگی، وقتی که همهچیز خلاف آن پیش میرود. و فکر کردم امروز ما شبیه جملهای است که کیوان طهماسبیان اول کتابش نوشته بود: «آنها زیرِ تهدیدِ هیچی زندگی کردن را مثلِ زیرِ هیچ تهدیدی زندگی کردن زندگی کردند.»
هر بار که از آدمها خسته و بیزار میشوم، فکر میکنم که باید چیزی توی خودم جابهجا شده باشد. وگرنه نمیشود که همهی ایرادها و ناهمخوانیها از دیگران باشد. بعد برمیگردم و قصههایی را مرور میکنم که توی هر کدام نقشی دارم. از خودم میپرسم بیزار شدن نتیجهی چه حسی است و آن حس، نتیجهی چه نیازی و آن نیاز، نتیجهی چه گرهی؟ و بنگ. دوباره کودکی میشوم که به تجربه اولین زخمهایش برگشته. لحظههایی که هنوز نمیدانستم قرار است بارها با این حسهای ناخوشایند و دردناک رنج بکشم و این تجربهها قرار است دنیا را جور دیگری پیشرویم بگذارند. میدانم که نجات هیچ آدمی در دوریگزینی و بیزاری از دیگران نیست؛ اما به خودم سخت نمیگیرم. تا همینجا هم فهم آن لحظهها و پیدا کردن زخمهای بنیادین، مثل حفر معدن سخت و طاقتفرسا بوده. حتی اجازه میدهم که بیشتر توی خلوتم بمانم. مگر نه اینکه دیگران در گذشته به اندازه کافی به من سخت گرفتهاند؟ برای روبهراه شدن رابطهها و آدمها وقت هست، باید به سکوت کودکی رسیدگی کرد که از بچگی تا بزرگسالی منتظرت مانده تا رنجهایش را به رسمیت بشناسی؛ کودکی که درون توست.
فاصله، آموزنده است و محل پذیرش و نقطهای لغزنده. جایی بیرون توست و همزمان نیمی از تو را میپوشاند و نیم دیگرت را به دیگری میسپارد. من توی فاصلهها چیزهای زیادی یاد گرفتم. بیشتر از همه، دربارهی خودم. یاد گرفتم که فاصله مثل اسپیس گذاشتن بین کلمهها، هستی آدمها را معنادار میکند، چیزی میسازد شبیه یک جملهی سالم و پاکیزه. یاد گرفتم که فاصله جایی است بین دوری و نزدیکی. پیدا کردنش هم میتواند دردناک باشد، چون ممکن است بیشازحد نزدیک شوی و دردت بگیرد. اما در دوری بیشازحد هم دیگر قصهای ساخته نمیشود. فاصله جای درست تو با هر چیز دیگری در جهان است. خواه یار موافق باشد و خواه رفیق نامناسب. فاصله همپوشانی درد و لذت است. تناسبی میان اشتیاق و خواستن و خویشتنداری و ملاحظه. این نسبت را با ترازهای شخصی خودت پیدا میکنی، با نقاط دردناکت و تورفتگیها و حفرههای وجودت و در حین این تراز کردنها و جستوجوها یاد میگیری که قدم برداری یا بایستی، گفتوگو کنی یا سکوت و غرق شوی یا بگریزی.
گاهی این فاصله اندازه کل کائنات است و فقط گاهی، شاید هم تنها یک بار در تمام زندگی با شاملو همنظر باشی که میگوید «فاصله تجربهای بیهوده است». شاید وقتی زیادی جوانی و یا وقتی آسمان زیادی آبی است.
به آن نوع تنهایی نیاز دارم که میتوانی در جوارش بنشینی و آسوده باشی. گرههای کورشدهاش را آهسته با سر ناخن باز کنی و بیآنکه درونش حبس شوی، در آغوشش بگیری. آن شکلی از تنهایی که با تو گفتوگو میکند، گذشته را تغییر میدهد و آینده را بیاضطراب و امن تحویلت میدهد. آن تنهایی که به تو فرصت تماشا میدهد تا خودت را نظاره کنی و دیگران را، که مثل لشکر ابرهای نازک و بیغبار از کنارت عبور میکنند، میگذرند. رازهایت را دوباره توی دامنت میگذارد تا مثل گردوهای تازه و رسیده، پوستشان بگیری و درونشان را باز بکاوی و شادیهای مختصر را به یادت میآورد که مثل گلهای سرخ و ارغوانی بر پیراهنت میروید.
و در آخر به تو یادآوری میکند که فرق دارد تنهایی با بیکسی، خلوت کردن یکی نیست با بیپناهی و انسان تنها همان انسان رهاشده نیست.
•
بعضیها دنبال رابطهای هستند که مثل رابطهی مادر و نوزادِ تازه به دنیا آمدهاش باشد؛ خودشان نقش نوزاد را ایفا کنند و طرف مقابل مادری باشد که نوزاد را تغذیه کند، تروخشک کند، از شیره وجودش در جان نوزاد بریزد. سراپا ازخودگذشته و فداکار. نوزاد هم با نیاز بیپایان به مهر و توجهی یکطرفه، بدون وظیفه و مسئولیت هر وقت که بخواهد غرولند کند، سروصدا کند، لگد بکوبد و غافلگیرانه به هر کجای این رابطه ادرار کند. و در برابر این دستهگل تازه باید چه واکنشی نشان بدهید؟ توجه عمیقتر و نوازش بیشتر. جای تعجبی هم ندارد؛ آنها نوزادهای ابدیاند که هیچ قنداقی اندازهشان نیست و مادران بسیاری دارند، از دوست و شریک عاطفی گرفته تا هر غریبه و آشنایی که تیمار کردن، تروخشک کردن، نوازش و توجه کردن یک طرفه و بینیاز از پاسخ را توی یک رابطه تاب بیاورد.
•
•
گاهی دلم میخواهد برای همهی چیزهای ازدسترفته سوگواری کنم. ولی بعد میبینم که هر کدامِ آن چیزها، حسها و زخمها تبدیل به چیز دیگری شدهاند. حسهای عمیق و معصومانهام درباره دنیا و آدمهایش به لایههای متفاوتی از تجربههای زیسته تبدیل شدهاند که نمیگذارند مدام اشتباه کنم. عاطفهام درباره دوستیها و صمیمیتهای پیوستشده به رابطههای قدیمی، به نگرشی متفاوت تبدیل شده که اجازه میدهد هر دوستی را با نقاط تاریک و روشن بیشتری بپذیرم و در مقابل تغییر آدمها منعطفتر باشم. زخمهایم از آدمهای هرز و رهگذرهای نماندنی را هم به باورهای تازهای تبدیل کردهام که هر چند مثل چینیهای بندزده، ترک خوردهاند اما مراقبم هستند. به جز این چیزهای ازدسترفته، چیزهایی هم هستند که ازدستنرفتهاند و شکلشان عوض نشده؛ مثل زخمهای بزرگ، دلشکستگیها، آسیبهای فراموشنشدنی که احتمالاً برای سوگواری مناسبترند. ولی همین که ازدستنرفتهاند و قالب عوض نکردهاند آدم خیال میکند که تا همیشه وقت دارد که بهشان رسیدگی کند. آدمیزاد خوشخیال.
•
اگه تنها دستاورد یه آدم از تمام زندگیش، داشتن بچهست؛ پس چرا انسان از غار اومد بیرون و متمدن شد؟ همین بچهای که میآرن رو هم جوری «تربیت» میکنن که وقتی بزرگ شد، باید کلی هزینه کنه و سالها بره تراپی تا مگر قسمتی از تراماهایی که والدین براش ایجاد کردن، درمان شه. چه بسا توی غار و کنار والدین نئاندرتال کمتر آسیب میدید. بعد انسان امروزی به خاطر بچهای که هنوز داره به روش نیاکانش «تربیتش» میکنه به خودش مفتخره. جالبْ واقعاً.
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 2 months ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 week, 6 days ago