اون لحظه كه ميبيني اوني كه ميگفتي نه اين با بقيشون فرق داره يه مدته هايدت كرده<<<

اون لحظه كه بعضيا رو به زور و به خاطر گذشته نگه داشتي و ميبيني انفالو و ريمووت كردن<<<

بچه ها من ميخوام اينجارو پرايوت كنم. و فقط كسايي كه از قديم اينجا بودن و يه شناختي رو من دارن بمونن اينجا.
چون ديدم بعضي وقتا غريبه ها ميان و بعدش با چرت و پرت هاي من فرار ميكنن و اين حس بدي بهم ميده.
پس اگه خيلي وقته اينجايين و با چرت و پرتاي من مشكلي ندارين و ميشناسيدم بمونين فقط كه اذيت نشين?

درك نميكنم كه چرا تعطيلات تو تابستونن. تعطيلات بايد تو اين فصل ميبود.
تو تابستون ادم تا مياد بره بيرون فعاليت كنه از سردرد و گرما حالش بد ميشه و نميتونه هيچ غلطي بكنه.
اما تواين هوا همش دلت ميخواد بري بيرون و هوا بخوري، راه بري، فقط بخوابي، كتاب بخوني،اما درس و كار نميذاره.واقعا پاييز بهترين تابستون ممكن ميشد.

هردفعه از مافيا حرف ميزنم، چندنفر ميرن، بابا خب جدا مافيا يكي از علايق نفرت انگيز منه كاش همه جوره قبولم كنيد??

تيكه كلام جديد من تو بازي مافيا : "چطورم؟"

من وقتي تو مدرسه ميبينم يكي كتاب دستشه و بايد بفهمم اون كتاب چيه:

دوستم: برنامه ت براي آخر هفته چيه؟
من:برنامه اي ندارم.
(يهو يادم مياد ماراتن داريم)دوباره من: آهاا چرا.ميخوام كتاب بخونم.

ونميدونم چرا جديش نگرفت