حالم مثل دوران مشروطه‌ست کاش میرزا رضایی بود تا نبودنت را حرام اعلام کند.

به این فکر کردم که بعد از مرگ، برای استخوان‌های ما هم داستان عاشقانه‌ای نوشته خواهد شد؟

از تراپی خسته شدم
کاش میشد نیازی به تراپی نداشته باشم
اما نیازه و مجبورم...

واسه من کافیه اینکه
تو از من خاطره داری
به یادشون که میفتی
واسه من وقت میذاری

از قوانین تخمی ایران بدم میاد
از اینکه بین زن و مرد فرق میزارن
همین چیزا باعث شده
یه وقتایی حس کنم از داداشم متنفرم
من باید الان بدبختی هاش رو بکشم غصه ها رو بخورم استرس بکشم دنبال بدهکار بدوام پسفردا اون خیلی راحت میاد بیشترین سهم رو می‌بره ماام براش مهم نیستیم
هرکسی هم این پیامو ببینه احتمالا میگه نه تو بی رحمی تو داداشت برات مهم نیست تو پولکی هستی
ولی وقتی میبینم یه چیزی به ناحق هست زورم میاد اذیت میشم و بنظرم همه ی این قوانین چرت محضه یکی از یکی مسخره تر...

کاش تو بودی گیانم
کاش بودی و با هم می رفتیم کنسرتش باهم
من تصورم از اولین کنسرت عرفان این بود که من و تو با هم می ریم و فریاد می زنیم دل از من دلبری از تو...
حالا من چیکار کنم با بغض ته گرفته ی گلوم بابا؟

من آدمِ نرفتن ام؛ آدمِ دوست موندن یا اصلا آدمِ دیر رفتن ام، خیلی دیر...
اما وقتی برم دیگه آدمِ برگشتن نیستم! آدمِ مثل قبل شدن نیستم! باور کن!

-آنا گاوالدا