?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated hace 9 meses, 1 semana
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated hace 11 meses, 3 semanas
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated hace 7 meses, 3 semanas
یه ناشناسی برام نوشته بود “زشته آدم دوستاشو _ خانوادهشو بدون خداحافظی، قبل پاییز ول کنه بره؛ بی ادبیه“
دستام توان جواب دادن نداشتن،
دیدی هرچقدر آدم بیشتر میمونه تو عمقِ خداحافظیا، بیشتر دلش میخواد بمونه و نره؟
اینجارو حذف نکردم چون هر ثانیهش یه چیزایی رو ثبت کردم که دلم نمیاد بمیرن، مثل اون دفتر خاطرات بچگی که گهگاه میخونمش و با خودِ ۱۰ سالهم اشک میریزم. چقدر زیاد گذشته از اون سالها، چقدر زیاد گذشته از من و من چقدر تغییر کردم. ضعیف شدم و همش فرار میکنم، دیگه با هیچ چیزی سر ذوق و حوصله نمیام، حتی با آواز خوندنای شبونهی توچال. مثل زنِ واحد رو به رویی که آخرِ شبا ماگِ چایش رو میاره تو بالکن و فارغ از غوغای جهان، چشم تو چشم با خدای خودش نوش میکنه. از چندصد جنگِ خونین میگذره تا آخرِ شب برسه به کنجِ امنش؟ دیشب موقعی که آخرین قطرهی چایِ ماگم رو سر کشیدم و میخواستم برم، بهش گفتم غمگین و قوی به نظر میرسی، یه لبخند تلخ زد و سر تکون داد. اونقدر نزدیک بود که فاصلهی بین بالکن هامونو تو هوا قدم زدم تا بغلش کنم و بهش بگم حیف که انقدر غم بهت میاد!
تو تاحالا دیدی جایِ لباس های زرق و برق دار، غم به آدما بیاد؟
این منِ الان معتقده ما وسط دنیای بی رحمی زنده ایم که هیچ پدری اونقدر مأمن نیست که با خیال راحت بهش تکیه کنی، هیچ مادری اونقدر صادق نیست که دوستِ واقعیت باشه، هیچ دوستی اونقدر وفادار نیست که رهات نکنه. من و تو وسط دنیایی زنده ایم، که هیچ چیزی سر جای خودش نیست و اتفاقا همینه که هست، هیچ چیزی رو نمیتونی تغییر بدی و احتمالا ناراحت هم میشی. دنیا که براش مهم نیست یه آدمی مثل من و تو ناراحت بشه. مهمه؟
آدما درست لحظه ای میمیرن که دیگه با هیچ چیزی سر ذوق نمیان. نه با شعر نه با موسیقی نه با عشق نه با پاییز. تو هم مُردی؟ کاش نمیری. کاش ذوقِ پاییز و بارونشو داشته باشی هنوز، کاش غم موهاتو جوگندمی نکرده باشه، کاش بنویسی، طولانی و شاد و امیدوار بنویسی، کاش عزیزت نرفته باشه، کاش پدربزرگتو قبل اینکه بهش بگی دوستت دارم از دست نداده باشی، کاش هنوز پدرت مأمن باشه، کاش مادرت باهات صادق باشه، کاش دوستت بهت وفادار باشه، کاش بخندی، کاش آخر شب تو بالکن وقتی داری چشم تو چشم با خدای خودت چایت رو سر میکشی غم پیدات نکنه، کاش زندگی رو با تمام کم و کاستی هاش بغل بگیری و ببوسی، کاش هنوز نایِ جنگیدن داشته باشی.
کاش یادت بمونه که التیامِ اول و آخرت خودتی. کاش خودتو بیشتر از بقیه دوست داشته باشی و دست خودتو سفت تر بگیری. خودت برای خودت میمونی آخرش چون. میدونی! و خدا به همرات.
این روزا که برای عالم و آدم دلتنگم، به این فکر میکنم یه روزی هم دلم برای شما تنگ میشه که خیلی دیره. و شبتون به خیر♥️
“من خیلی اهلِ شب بودم.“
صحنههای تراژیک واسه امروز بسه، احتیاج دارم مغزمو بشورم.
صدایِ گریه ها و التماسِ اون مردِ دستفروش واسه برگردوندنِ بساطشو هم شنیدی؟
حالا برو روضهت رو بخون دولتمرد! من قول میدم لکهی رو پیشونیت سیاه تر شه.
کانسپتِ مقابلهایِ عموم با هر مشکلی، دور شدن از خودِ مشکله.
مثلاً امروز که تو محوطهی بیمارستان گفت “اصلا ما مگه قرار نبود بریم شمال؟“ و پشت بندِ حرفش به زور من و همسرش رو نشوند تو ماشین مطمئن شدم،
آخرین سنگری که وقتی غصه خوردنِ عزیزاشو به چشم میبینه پشتش قایم میشه، دور کردنشون از فاجعهست، با شوخی و خندوندن/ با یه سفرِ کوتاه. هیچکسی هم جز خودش تو این فراری دادن، نمیتونه انقدر موفق باشه.
هرچقدر که غر زده باشم، الان که فکر میکنم میبینم اونقدرا هم بد نیست، مثلا فکر کن درحالی که داری واسه کسی که تو بیمارستان از زندگی تعلیق شده و باقی مشکلاتِ ریز و درشتت غصه میخوری، میبره اونطرفِ جهانو نشونت میده، میگه “ببین یه جایی دورتر از همهی روزایِ بد آسمون قشنگه، بارون میباره، درختا نفس میکشن، گوسفندا وسطِ خوردنِ علف ها یهو سرشونو میارن بالا تو بامزه ترین حالتِ ممکن نگات میکنن، اسبها بی هدف اینور اونور میپرن، از تو کوچه ها رد میشی صدای خندهی آدما میاد، بویِ یاس میپیچه مستت میکنه، اونطرفِ غم و غصه هات تو یه روستایِ دورافتاده زندگی هست، آدما هستن، از بغلِ هم رد میشن و گرم سلامعلیک میکنن، صبح از زنِ آقایِ فلانی شیر و ماستِ تازه میخرن، بچه ها باهم بازی میکنن / میخندن، هوایِ اردیبهشت رو پر میکنن تو ریه هاشون، «زندهگی» میکنن.“
تو یادت نمیره زندگی باهات چیکار کرده، ولی وقتی اون رویِ خوشِش رو هم میبینی، امیدوارتر میشی واسه جنگیدن با مشکلاتش و دووم آوردنِ غصه هاش!
حتی صدسالِ دیگه هم “گرَم بیایی و بپُرسی چه بُردی اندر خاک؟ ز خاک نعره برآرم که آرزوی تو را!“ عزیزم.
نوشته بود؛
«برایِ وقتهاییه که آسمون رو نزدیک تر از همیشه به قفسهی سینهت حس میکنی، همونی که ابتهاج میگفت “چو برمیکشم از سینه نفس، نفسم را برمیگرداند...“ »
??
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated hace 9 meses, 1 semana
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated hace 11 meses, 3 semanas
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated hace 7 meses, 3 semanas