من بی‌خود و تو بی‌خود، ما را کی بَرَد خانه؟
من چند تو را گفتم، کم خور دو سه پیمانه؟
در شهر یکی کس را، هشیار نمی‌بینم
هر یک بَتَر از دیگر، شوریده و دیوانه
جانا به خرابات آ، تا لذّتِ جان بینی
جان را چه خوشی باشد، بی صحبتِ جانانه؟
هر گوشه یکی مستی، دستی زِ بَرِ دستی
وان ساقیِ هر هستی، با ساغرِ شاهانه
تو وقفِ خراباتی، دَخلت مِی و خَرجت مِی
زین وقف به هُشیاران، مَسپار یکی دانه
ای لولیِ بَربَط‌زن تو مست‌تری یا من؟
ای پیشِ چو تو مستی، افسونِ من افسانه
از خانه برون رفتم، مستیم به پیش آمد
در هر نظرش مُضمَر، صد گلشن و کاشانه
چون کشتیِ بی‌لنگر، کَژ می‌شد و مَژ می‌شد
وز حَسرتِ او مُرده، صد عاقل و فرزانه
گفتم: «ز کجایی تو؟»، تَسخر زد و گفت: ای جان!
نیم‌ایم ز تُرکستان، نیم‌ایم ز فَرغانه
نیم‌ایم ز آب و گِل، نیم‌ایم ز جان و دل
نیم‌ایم لبِ دریا، نیمی همه دُردانه
گفتم که «رفیقی کن، با من که منم خویش‌ات»
گفتا که «بِنَشْناسَم، من خویشْ ز بیگانه»
من بی‌دل و دستارم، در خانهٔ خَمّارم
یک سینه سخن دارم، هین شرح دهم یا نِه؟
در حلقهٔ لنگانی، می‌باید لنگیدن
این پند ننوشیدی، از خواجهٔ عُلْیانه
سرمستِ چنان خوبی، کِی کم بُوَد از چوبی؟
برخاست فَغان آخر، از اُستُنِ حَنّانه
شمس‌ُالحقِ تبریزی! از خلق چه پرهیزی؟
اکنون که درافکندی، صد فتنهٔ فَتّانه

#مولانا.غ.ش.۲۳۰۹

آغوش تو را کم دارد
تن سرد و یخ زده ام
بپوشان به تن سرد
زمستانی من تن پوش هرم
آغوشت
گیجم
و در خلسه فرورفته
کنون جسم و جان
سرد تنهایی من...
نیمی از من در تو‌
نیمی از تو در من حبس شده
در شب تار و غریبانه من....
تو بیا یارم باش...
مونس من در شب تارم باش...

#زیبا
#𝒁𝑰𝑩𝑨
🥀🥀
@DELSANEM

از هجر تو هم در تب و تاب است دلم
بگذر ز کوی دلم و ،بپرس از حال دلم

بی تو آشفته و حران و پریشان حالم
از چه دوری و نپرسی تو از احوالم

#بداهه#زیبا

#𝒁𝑰𝑩𝑨
🥀🥀
@DELSANEM

بنام خداوند رنگین کمان
درود
پگاه تون خوش و خرم???
زن زندگی آزادی مرد میهن آبادی

پادکست چهارشنبه ۲۳ آبان ۱۴۰۳
از حس خوب با موج رادیو مثبت تقديم شما دوستان عزیز ??

موضوع : آدم موفق
با صدای بانو پردیس رئوف

صبح شد
پنجره خوشبختی رابا لبخند
صداقت نور و امیدبه روی زندگی
به روی هستی باز می کنم
پلک میزنم و از زندگی و تولدی دوباره
لذت میبرم...

خدایا شکر از هدیه امروزت
نفسم ممد حیات است
حیاتم از آن توست
حمد وثنا...‌

متن از بانو زیبا (DELSANEM@)

@podcastdaruosh

دل به دریا زدم و
به موج تو افتادم

جان جانم شدی و
ز مهر تو دلشادم...

#بداهه زیبا

‍ ،
#گتمز

دیلبرین عشقی منیم لوحِ جانیمنان گتمز ...

پاره پاره اورگیم اولسا ، پشیمان گتمز ،

اورگیم بسته دور او ‌ ، بند نگارین ساچینا ...
اهلِ درده نَبولوم ‌، باغرینا درمان گتمز ،

ای اورک ، صبر اله ، آه ایلمه یارین گله جک ..
جمله عالم ییغیشا ، غیرینه پیمان گتمز ،

آند اولا گوز لریمین گوز یاشینین آخماسینا ...
منه دیوانه دِیَن ، آخیره خندان گتمز ،

گرچه چوخداندور اورک ناله و آهیله یانیر ...
گینه یانمیش اورگییم درده پریشان گتمز ،

منه بو بخت ازلدن بله تقدیر اولونوب ...
وصلیوین عطری اولنجان ، داها افشان گتمز ،

بو ضعیف جانیمی الدن آپاریپ ناله لریم ...
جیگریم قاندی دییم ، کویونا افغان گتمز ،

وارام او فیکرده بیر گون اولا جاق وصله چاتام ...
گلسه بو خانه ی ویرانیه جانان گتمز ،

ناصحا اتمه نصیحت داها بسدور داها بس ...
عشق سوداسینا کیمسه ، بیله ویران گتمر ،

خسته جانیم نه اوچون چیر پانیسان درمانه ...
#راحم اولسون کی دییه یارینا قوربان گتمز ،

شعر و صدا ?

#تورکی ...

#راحم_تبریزی
#زیبا
#????
??
@DELSANEM

بنام خداوند رنگین کمان
درود
پگاه تون خوش و خرم???
زن زندگی آزادی مرد میهن آبادی

پادکست ۱۷ آبان ۱۴۰۳
از حس خوب با رادیو مرسی تقدیم شما دوستان عزیز ??

موضوع : روز پرستار
با صدای بانو پردیس رئوف

اي لباس سپید فرشتگان بر تن

قلب برکف به عشق بیماران

روز تو روز یاس سپید

روز عشق و ایثار، روز امید و نوید . . .

روز پرستار بر شما مبارک خواهرای مهربونم ??

متن از بانو #زیبا

@ podcastdaruosh

‎اے وفاسیز گوزلیم جان سنه قورباندے اینان/
‎اولماسان بوردا دا کونلوم سنه حیراندے اینان/
‎آیریلیق اولسا مین ایل گوز گئنه گوزلر یولووی/
‎گوزلرین درده سالیب دردیمه درماندے اینان/
‎گئزیرم یئر گویے هر گون سنے من آختاریرام/
‎دونیا سن سیز من اوچون غم دولے زنداندے اینان/
‎یانیرام اوزگه لیقین نان گوزلیم کاش بولسن/
‎بو ییخیلمیش اورگین دونیاسے ویراندے اینان/
#شهریار

خوشآ صبحے که چون از خواب خیزم
به آغوش تو از بَستر گریزم
گشایم در به رویَت شادمانه 
رخت بوسَم،به پایَت گل بریزم.

#هوشنگ ابتهاج

‍ صبا سلام به گل کرد وُارغوان برخاست
بنفشه از بغلِ نرگس جوان برخاست

ستاره چشمکِ نازی به ماه زد ؛ خندید!
عروس صبحدم از کنج آسمان برخاست

شکوفه زد گل سرخ، آسمان طلایی شد؛
ازامتداد افق ، گَردِ زعفران برخاست

صدای بلبلی از دوردست اوج گرفت
چنان لطیف که ازقلب عاشقان برخاست

نسیم درهوسِ لمسِ عطرِ گل ، سُرخورد
وبا دو دستِ پُر، از پای خیزران برخاست

چقدر آینه بر روی گل گذاشته اند
مگرخدا به تماشای این جهان برخاست؟

طلوع کرد همان لحظه‌ای که می باید
یکی درونِ من از خواب ناگهان برخاست

سکوت حرف زیادی برای گفتن داشت ؛
درآن حریم که غوغای واژگان برخاست

به هر دو دستِ تماشا نشسته ام مبهوت
چنان که روی دوپایم نمیتوان برخاست

#رامین حق شناس
#زیبا