باخداباشیم?

Description
السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
امید که همه شما صحتمند باشید برادر و خواهر عزیز این کانال برای رضایت الله وبرای نشر مطالب دینی ساخته شده
لذا از شما دوستان عزیز می طلبیم تا در نشر این کانال سهم داشته باشید ??
1402
خب قشنگا لف ندین بزارین رو سکوت??
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago

5 months, 3 weeks ago

**‌

وَمَنْ يَكْسِبْ إِثْمًا فَإِنَّمَا يَكْسِبُهُ عَلَىٰ نَفْسِهِ ۚ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا(نساء۱۱۱)
هر که گناهی کند به خود زیان رسانده، و خدا دانا و کارش از روی حکمت است.
خدا پاک آفریده،
شما این پاک رو آلوده نکنید ?
‌**

5 months, 3 weeks ago
5 months, 3 weeks ago

#حکایت
*?* اگر قایقت شکست ،باشد!!! .....
" دلت" نشکند! "دلی" نشکنی....

? اگر پارویت را آب برد ، باشد!!......
"آبرویت" را آب نبرد !! آبرویی نبری....

?اگر صیدت از دستت رفت،باشد!!
"امیدت" از دست نرود! "امید" کسی را "نا امید" نکنی....

?امروز اگر تمام سرمایه ات از دستت رفت، دستانت را که داری!!!
پس "خدای مان" را شکر کن...
و دوباره شکر کن....
"دست" که داری .....
دوباره "به دست" می آوری...
دوباره "می خری".....
دوباره "می سازی".....
و دوباره "می خندی...**

8 months, 3 weeks ago
8 months, 3 weeks ago
8 months, 3 weeks ago

ند از اسبها پیاده شدند و در سایه ی درختان منتظر یوسف و نعیم ایستادند. نرگس با بی قراری ازعبدالله می پرسید: انها کی می رسند؟ و عبدالله هر دفعه با لحنی نرم میگفت: حالا دیگه باید برسن. بعد از لحظه ای انتظار صدای سم های اسب از طرف دروازه ی شهر بگوش رسید. عبدالله…

9 months ago
9 months ago

ا...تنها هستین. نغمه های بی شما در این الفاظ شکسته ی نر گس به گوش نعیم می رسید.برای یک لحظه خشکش زد و به نرگس خیره شد. ناگهان بلند شد و به غیر این که چیزی بگوید با قدمهای بلند به طرف اتاقش رفت.صدای نرگس تا دیری درگوشش طنین افکنده بود و او روی بسترش پهلو عوض…

9 months ago

ا...تنها هستین. نغمه های بی شما در این الفاظ شکسته ی نر گس به گوش نعیم می رسید.برای یک لحظه خشکش زد و به نرگس خیره شد. ناگهان بلند شد و به غیر این که چیزی بگوید با قدمهای بلند به طرف اتاقش رفت.صدای نرگس تا دیری درگوشش طنین افکنده بود و او روی بسترش پهلو عوض می کرد صبح زود بیدار شد بیرون رفت وکنار چشمه وضو گرفت وبه اتاقش برگشت ونماز صبح را ادا کرد بعد از ان برای پیاده روی بیرون رفت وقتی برگشت می خواست داخل اتاقش برود دید که هومان در جایی که او معمولا نماز می خواند رو به قبله ایستاده و رکوع وسجده می کند.نعیم کنار دروازه ایستاده و بر این تقلید خود ساخته ی او لبخند زد وقتی هومان مثل نعیم به قعده نشست کمی لباس هایش را تکان داد و سرش را به چپ و راست چرخاند نعیم را دید و

با دستپاچگی از جایش بلند شد در حالی که سعی می کرد پریشانی خود را کنترل کند گفت: من تقلید حرکت شما را انجام می دادم خیلی از پسر ها و دختر های روستا این کار رو می کنن .اونها می گفتن که انسانها با انجام این کار ها به نظر خوب می ایند. من داخل اتاقتون اومدم دیدم نرگس هم این کا را انجام میده. من هم .... نعیم گفت: هومان چرا در هر کاری تقلید از من می کنی؟ چون که شما بهتر از ما هستین و همه ی حرفهای شما بهتره خیلی خوب پس یه کاری بکن امروز تمام مردم روستا را یک جا جمع کن تا با شما کمی صحبت کنم. اونها از شینیدن حرفهاتون خیلی خوشحال خواهند شدمن الان همه رو جمع می کنم. هومان این را گفت و از اتاق رفت. قبل از ظهر تمام مردم روستا یک جا جمع شدندنعیم در روز اول درمورد خدا و رسولش صحبت کرد.به انها گفت که اتش و سنگ را خدا افریده است واین ها همه مخلوقات او هستند خالق را فراموش کردن و مخلوق را پرستیدن منافی عقل و دانش هستند قوم ما هم اول مثل شما بودند. انها با دست خود بت می تراشیدند و به اورا عبادت می کرد ند. اما در بین ما رسول برگزیده ی خدا امد وراه تازه ای را به ما نشان داد.نعیم حالات زندگی پیامبر اکرم(ص) را بیان کرد. با چند سخنرانی دیگر تمام مردم روستا را به سوی اسلام سوق داد.هومان و نرگس اولین کسانی بودند که کلمه شهادت خواندند. در طی چند روزتمام جو روستا عوض شد. در فضای سبز انجا اذان های نعیم طنین افکند و به جای رقص و سرود نماز و عبادت شروع شد.نعیم کاملا تندرست شده بود. چندین مرتبه قصد برگشتن کرد اما بر اثر بارش برف شدید راهها مسدود شده بود و او غیر از انتظار چاره ای نداشت اما او عادت نداشت بی کار بنشیند و برای همین گاهی با شکار چیان روستا به شکار می رفت روزی در شکار خرس جرات فوق العاده نعیم اشکار شد. خرسی بعد از زخمی شدن با تیر یک

شکاری خشمگین شد و به سرعت به انها حمله کرد و او با سپر از خود دفاع کرد و با دست دیگر نیزه را به شکم خرس فرو برد.خرس به پشت افتاد و با غرشی سهمگین دوباره بلند شد وبه نعیم حمله کرد اما تا ان وقت شمشیر از از نیام برکشیده بود. همین که خرس به او نزدیک شد با ضربی کاری جمجمه اش را دو نصف کرد.خرس افتاد تپید و سرد شد و مرد. شکار چی ها از پناهگاه بیرون امدند و با حیرت نعیم را نگریستند یکی از انها گفت
هیچ کس تا امروز نتونسته خرسی به این بزرگی رو شکار کن . اگر یکی از ما جای شما بود وای بحالش بود تا حالا چند تا خرس شکار کردین »
نعیم در حالی که شمشیر در غلاف می گذاشت جواب داد :این اولیه »
»اولی ؟ شما که شکارچی خیلی ماهری به نظر میاید«
شجاعت قلب ، قدرت بازو و تیزی شمشیر نیاز به تجربه نداره «:پیرمردی شکارچی در جواب گفت .»
حالا دیگر مردم روستا نعیم را از هر نظر بلندترین معیار انسانیت می دیند و هر حرف و حرکتش را قابل می دانستند . یک ماه و نیم از اقامت نعیم در این روستا می گذشت . او یقین داشت که قتیبه قبل از فصل بهار حرکت نخواهد کرد و به همین خاطر هیچ مانعی برای ماندنش در آن روستا وجود نداشت . اما احساسی تازه تا حدودینعیم را بیقرار ساخته بود . رفتار نرگس باری دیگر در قلب پرسکونش هیجان بپا کرده بود . او به گمان خودش از خوابهای رنگین ابتدای جوانی بی نیاز شده بود ، اما انقلابات فطرت فتنه های خوابیده ی دلش را بیدار می کرد .
نرگس در اخلاق و عادات و شکل و شباهتش از دیگر مردم این روستا خیلی متفاوت به نظر می آمد . اول وقتی که مردم روستا با نعیم آشنا نشده بودند نرگس با او بی تکلف بود اما از زمانی که مردم او را شناختند تکلف نرگس با او زیاد شده بود .شوق بی پایانی او را تا اتاق نعیم می برد و وحشت بی انتهایی بیشتر از چند لحظه به او اجازه درنگ نمی داد .او با این خیال به اتاقش می رفت که با چشمانی بی قرار تمام روز اورا بنگرد اما به روبروی نعیم که می رسید خیالش خام از اب در می آمد . با یک نگاه به طرف مرکز امید و آرزوهایش چشمهایش پاییین می افتاد و هر چقدر دل

تقاضا و التماس می کرد دوباره جرات نگاه کردن را نداشت و اگر هم جرات نگاه کردن را نداشت و اگر هم ج

9 months, 1 week ago
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 6 months, 3 weeks ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 9 months, 1 week ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 5 months, 1 week ago