?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago
قشنگایی که طاقت پارت گذاری روزانه رو ندارند و دوست دارند رمانو زودتر تموم کنند میتونن با عضویت در ویایپی کیلومتر صفر، تا پارت آخر داستان رو بخونن. برای عضویت هشتاد هزار تومن رو به شماره کارت زیر ارسال کنید. 5892101188263087 فیش واریزی رو به ایدی زیر بفرستید.…
روبروی محمد نشست و از دوستان و دشمنان علی پرسید
_ دوست چندانی نداره ، با چند نفری سلام علیک داره اما صمیمی نیستن ،دشمنم تا جایی که منمیدونم نداره !
_ از کاوه خبر دارید؟ ممکنه کار اون باشه و بخواد انتقام بگیره؟
_ زندانه ، اگرم میخواست بلایی سر کسی بیاره ، اون آدممن بودم ، نه علی !
_ بهنام چی؟!
محمد اخم ریزی کرد و تکرار کرد
_ بهنام؟!
_ میگفت دوستم داره ، بعدها فهمید بین من و علی چیزی شکل گرفته ، گفتم ... نکنه ...
محمد ابرو بالا انداخت و دستش را در هوا تکان داد
_ بهنام وجود ِ اینکارهارو نداره ، بخصوص که خبر داره شما ایران نیستی و مطمئنا فکر میکنه چیز جدی ای بین شما و علی نیست !
_ شرکتشون چی؟! خود ِ فتوحی چی؟
_ کلی جنس از شرکت دزدیده شده ، انبار خالی شده و تمام خروجی های انبار با مهر و امضای علی بوده !
_ شاید امضاشو جعل کردن ، دادن خط شناسی؟
_ نه هنوز ،اما فتوحی میگه این مهر فقط دست علی بوده ،تو گاوصندوق بوده !
_ چیز دیگه ای هم دزدیده شده؟
_ یسری سند و مدارک مهم شرکت که فتوحی امضا کرده بوده برای صادر کردنشون !
_ خب ... خبر دارید صادر شدن یا نه؟
_ من اطلاعی ندارم !
همتا با بی قراری ایستاد
_ نشستید تا خدا نکرده جنازه اشو تحویل بگیرید؟ فتوحی نمیدونه ، اما من و شما که میدونیم علی پاکه و دستش کج نیست ، این اخبار بوی خوبی ندارن ، جونش در خطره ... باید به فتوحی بگید استعلام بگیره از گمرک !
توصیهی ویژه نویسنده? رمانهایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...? این رمانها بعداز اتمام میره برای چاپ??♀️? بی سانسور خواندنشو از دست ندید ❌❌ ❌ ?1402/10/22? لینک vip لو رفت?? https://t.me/+U8OVmHYdb-s0ODBk ? لینک vip…
توصیهی ویژه نویسنده?**
رمانهایی که درعرض یک ماه غوغا وچند هزار مخاطب رو به خودش جذب کرد...?
این رمانها بعداز اتمام میره برای چاپ??♀️?
بی سانسور خواندنشو از دست ندید ❌*❌ ❌
?1402/10/22?
لینک vip لو رفت?*?
https://t.me/+U8OVmHYdb-s0ODBk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+p64wulRiINsyMjJk
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+c96on9pec4ZlZTA0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
? لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk ?
لینک vip لو رفت??
https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0
?
لینک vip لو رفت??
https://t.me/+RePoVoqEeMs1ZTY0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+zaIQQCREKbwyNjQ0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/AAAAAEGUFBjx90lZ_7iJ5w ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/AAAAAFBjjafGQBEm8dECag
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+wMPYRePheUo4ZjQ0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
?
لینک vip لو رفت??
https://t.me/joinchat/AAAAAEhjtpjo1eLoY2n3eA
? لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/AAAAAE5-yn--MUOeQMcbVg
? لینک vip لو رفت??
https://t.me/+Z404tqEHtY05MmI0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+SI5rYYE4DIy6aXYf
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+7Do_xAE3wBJmNThk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/vZbshZLs5Sc0NGRk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/Tx7Ut9w-WbinNg2G ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+s-KSSq7ngv4zYTY0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/5I1xEVw-w-NhMDhk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/8Ywi6_cpiLUzYTA0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+Za9-mWrqDvw1ZjM0
? لینک vip لو رفت??
https://t.me/+RyG2Wpv98Ks0YjM0
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+R-d0sNQmYH5mYTc0
? لینک vip لو رفت??
https://t.me/+U8OVmHYdb-s0ODBk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+Y5pBsqvB2YM2MTU0 ?
لینک vip لو رفت??https://t.me/+Qo34LbkrBiHlJKyS
? لینک vip لو رفت??https://t.me/+ruLWbIlU2C1hN2M8?**
رمان های #بیسانسور و ممنوعهی بالا رو از دست ندید?*♨️
دارای محدودیت جدی سنی?*❌لطفا از دست ندید**
سخن مهم نویسنده:
دوستای گلم هیچکدوم از رمانای من فایل رایگان ندارند، جز رمانهایی که خودم توی این کانال گذاشتم.
هر سایت و کانالی رمانهای منو گذاشته بدون اجازهی من بوده و من هیچگونه رضایتی ندارم از اونجا بخونید و از دزد جماعت حمایت کنید.
من که همیشه براتون رایگان مینویسم و هیچ انتظاری هم ندارم، پس خودتون رو به من مدیون نکنید.
اگه توان خرید دارید از خودم تهیه کنید اگر نه میتونید به صورت رایگان و تا انتها همینجا رمانهام رو بخونید.
مرسی از اینکه رضایت من براتون مهمه❤️
آهو خانم نترسین برقا رفته از فیوز هم نیست کلا برقا رفته
با ترس لب زدم:
_من از تاریکی میترسم جاوید خان شما کجایین؟
آروم گفت:
_نگران نباشید من اینجام برو بشین رو مبل
با استرس لب زدم:
_بیاین بشینین پیشم من میترسم به خدا
جاوید خان آروم با نور گوشیش اومد کنارم نشست و چشماش و بست
بعد پنج دقیقه با نوک انگشتم و زدم بهش که آقا جاوید بلند شین ببینین برقا کی میاد
جاوید خان پوفی کشید و بلند شد و گفت:
_آهو خانم برقا تا دو نمیاد الان ۱۱شبه شما هم بخوابین
بی اراده چنگی به دستش زدم و لب زدم:
_اقا جاوید تو رو خدا بغلمکنین من حس میکنم یکی کنارمه
آقا جاوید استغفرالله ای گفت و لب زد:
_آهو خانم مثل اینکه ما نامحرمیم چه جوری من شمارو بغل کنم
تو این تاریکی من و شما دو تا نفر سوم شیطان رجیمه
با بغض نالیدم:
_من....من خب میترسم نمیدونم چیکار کنم
جاوید خان پچ زد:
_یه پیشنهاد میدم فکر نکنم من هَولی چیزیم من به خاطر اینکه تو نترسی و بتونم بغلت کنم یه صیغه ۱روزه میخونم
مهریت و هر چی میخوای بگو
لب زدم:
_من مهریه نمیخ..ام اخه
جاوید خان با ملایمت گفت:
_عزیزمن این سنت پیامبره نمیشه بدون مهریه!
یه سکه بهار آزادی خوبه؟
باشه ای زیر لب گفتم
با خوندن صیغه و گفتن قبلتُ من
دولا شد سمتم با برخورد دست داغش به شونه ی لختم تازه یادم افتاد لباس مناسب تنم نیست
جاوید خان فهمید که دارم به این فکر میکنم لب زد:
_تو دیگه محرم منی فکر گناه به سرت نزنه تو الان از هر حلالی برا من حلال تری اهوخانم
https://t.me/+VxzA-DXnnQl7j8Mw
https://t.me/+VxzA-DXnnQl7j8Mw
https://t.me/+VxzA-DXnnQl7j8Mw
جاوید مردی که زنش و از دست داده و مجبوره از بچه هاش به تنهایی مراقبت کنه
این وسط بعد از بیماری پدرش دختری بعنوان پرستار وارد زندگی جاوید میشه جاویدی که خیلی هم تنها نیست و گاهی روابط باز داره
آهو معادلات جاوید رو بهم می ریزه و..
♨️?♨️?♨️?♨️?♨️?♨️?♨️?♨️
https://t.me/+VxzA-DXnnQl7j8Mw
https://t.me/+VxzA-DXnnQl7j8Mw
https://t.me/+VxzA-DXnnQl7j8Mw
رمانی با داستان متفاوت و جذاب ?♨️
—دیگه جات توی این خونه نیست، باید بری.
شوهرم مرده بود و مجبوری دوباره برگشته بودم خونه آقاجونم میگفت زن بیوه یعنی خراب و میخواست از شرم خلاص شه. ترسیده گفتم:
-کجا برم آقاجون. من که جایی رو ندارم.
نیشخندی زد که بیشتر ترسوندم. با صدای بیجون معتادش گفت:
-فکر اونجاشم کردم غصه نخور. پشت در حیاط منتظرته شوهر جدیدت.
وا رفتم. پس کار خودشو کرده بود. چند باری از اون مَرد سن دار حرف زده بود. بغض به گلوم چنگ انداخت.
-اون که خودش دوتا زن داره.
خب داشته باشه… چرا حلال خدا رو میخوای حروم جلوه بدی دختر؟ توام میشی زن سومیش!!
تنم یخ کرد و چشمام پر از اشک شد. قلب مثل گنجشک تندتند میزد. مگه میشد با همچین مردی زندگی کنم.
-آقاجون التماست میکنم. نکن این کارو با من… من هنوز عزادارم.
گوشش بدهکار نشد. اومد سمتم و گفت:
-دِ پاشو برو دیگه… ملتفت نمیشی میگم منتظره.
-نه… نه… من هیچ جا نمیرم… همین جا میمونم تو رو خدا…
کلافه شد و اخماش تو هم رفت. دست انداخت یقهی لباسمو گرفت و غرغر کنان گفت:
-مگه دست خودته؟ دردت چیه؟ میخوای هرز بپری آره؟ نری کشون کشون میبرمت.
از بی کسی و تنهایی خودم دلم سوخت و اشکام بی امان روی صورتم ریخت.
آقاجون منو کشید سمت در.
جیغ زدم و التماسش کردم اما حریفش نشدم. صدای ضجه هام مردمو جمع کرد جلوی در حیاط کوچیکمون.
همه خیره به تقلا و گریههای من و کلنجار آقاجون بودن. دستمو گذاشت تو دست اون پیرمرد زن باز.
چندشم شد و اشکام بیشتر شد. چرا خدا صدای منو نمیشنید؟ هنوز داشتم زار میزدم و میگفتم:
-نه آقا جون… التماست میکنم. تو رو روح مامان منو نده به این.
یهو از بین جمعیت صدای مردونه یکی ساکتم کرد.
-چه غلطی داری میکنی پیرمرد؟
همهی سرها به سمت صدا برگشت. از بین جمعیت راهشو باز کرد و اومد سمتم. خودش بود…مسیح…
صدای آقاجون بلند شد:
-به تو چه دختر خودمه…
دست مسیح روی مچ دستم نشست و با کف دست کوبید تو سینهی خواستگارم و گفت:
-این زنه منه… نگاه چپ کنی با خودم طرفی.
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
من اون کسی بودم که سایه سر شو ازش گرفته بودم. باید اشتباهمو جبران میکردم. این دل واموندم طاقت نیورد پا پیش گذاشتم تا بشم پشت و پناهی که نداشت. جلو رفتم غافل از اینکه…
#رمان_بزرگسالان*?*❌**
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
https://t.me/+f1fInmFAgPU3MDhk
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago