?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago
هزار گفتنی به لب اسیرِ پیچ و تاب شد*
از نخستین نمونههایِ فکرِ حقوقی که در دسترس است تا به امروز، معلوم میشود برایِ بخشِ بسیار بسیار بزرگی از مردمان، از جمله بسیاری از حقوقدانان، این مدعا که قسمی از جامعه به مناسبتِ مختصاتِ جسمانی باید از حقوقِ انسانی محروم باشد هیچ مایهٔ شرم نبودهاست.
گویا امری چنین ساده و بدیهی که همه در برابرِ قانون برابرند، هرگز ساده و بدیهی نبودهاست. تاریخِ حقوق در واقعِ تاریخِ جدالِ گروههایِ مختلفِ انسانی است برایِ تعمیق و تحکیمِ نابرابریهایِ قانونی به نفعِ خود. در این میان دین، جنسیت و طبقهٔ اقتصادی مهمترین اسبابِ نابرابریهایِ حقوقی بودهاست.
بدین ترتیب، مطالعهٔ قوانینِ مربوط به موسیقی و ممنوعیتِ آن در سنتهایِ حقوقیِ مختلف میتواند درکِ روشنتری از تاریخِ اجتماعی و اقتصادیِ موسیقی و تحولِ آن به دست دهد.
یک نمونه آنکه در سالِ ۵۷۶ میلادی، حزقیال، جاثلیقِ تیسفون و صدرِ کلیسایِ شرق، شورایی ترتیب داد و از اساقفه و آبایِ آن کلیسا دعوت کرد تا در پایتختِ شاهنشاهیِ ساسانی گرد آیند. دستورِ کارِ اصلی آن شورا البته رتق و فتقِ آشفتگیها و دشمنیهایِ دورهیِ جاثلیق پیشین بود، منتها قانونِ سیوهفتمِ مصوبِ این شورا که کوتاهترین مصوبهٔ آن است چنین مقرر میکند:
ܥܠ ܕܡܢ ܗܫܐ ܘܠܗܠ ܠܐ ܢܬܠܘܢ ܟܪ̈ܣܛܝܢܐ ܒܢܬ̈ܗܘܢ ܕܢܼܠܦ̈ܢ ܙܡܪܐ ܕܥܠܡܐ.
از این پس، مسیحیان دخترانشان را نگذارند که موسیقیِ دنیوی بیاموزند.
____________________________* مصرعی از غزلِ سراب سرودهٔ مهینِ عمید است که هایده خدابیامرز خوانده.
? فایل ویدئویی نشست مجازی مبادی مطالعۀ حقوق در دورۀ ساسانی و نمونهای در ارث
? سخنران:
نیما جمالی (پژوهشگر پسادکتری دانشگاه شیکاگو)
? دبیر نشست:
محمدامین هاشمی (دانشجوی تاریخ دانشگاه تهران)
?️ ۲۵ مردادماه ۱۴۰۳
? چکیدۀ نشست مجازی مبادی مطالعۀ حقوق در دورۀ ساسانی و نمونهای در ارث:
? در این جلسه، به مبادیِ مطالعه در تاریخِ حقوق در دورهٔ ساسانی پرداخته میشود. پس از مقدمهای دربارهٔ کلیاتِ فضایِ حقوقی در آن دوره، به نسبتِ نظامِ قضاییِ ساسانی با سنتِ حقوقیِ زرتشتی و همچنین نسبتِ نظامِ حقوقیِ ساسانی با سنتهایِ حقوقیِ یهودی و مسیحیِ سریانیزبانِ کلیسایِ شرق میپردازیم.
? سپس منابعِ اصلیِ مطالعه در تاریخِ حقوق در دورهٔ ساسانی را به اختصار معرفی میکنیم. در انتها، یک نمونه از نحوهٔ معامله با این منابع بر اساسِ روش و رویکردی میآید که در ابتدایِ صحبت معرفی شدهاست. آن نمونه مربوط است به مرگ، مجادله، مالکیت و در آن حقوقِ ارث در سنتهایِ زرتشتی و مسیحیِ کلیسایِ شرق در نسبت با هم مطالعه میشود.
? در ایضاحِ این مطلب، پایههایِ فرجامشناختیِ حقوقِ ارث در یک رسالهٔ حقوقیِ سریانی و عاقبتِ ارثِ دودهسالارِ بیپسر و افزون بر این، تأثیرِ برونهمسری و ارتداد در تسهیمِ ارث در این دو سنت بررسی میشود.
منتها در دورهای که به مدرسهٔ ما میآمد، سوفیا درخشانترین شاگرد بود و این هم بیشتر از همیشه اسبابِ خفتِ ما بود. به او حسادت میکردیم هرچند که هیچوقت نمیتوانستیم به این حس اذعان کنیم.
به سادگی و سرعت آیاتِ عهدین را از بر میکرد و نوبتِ بعد که برادرشامون به روستا آمد جایزه را سوفیا برد. این برادرشامون میسیونری بود که در کارِ کتاب بود. سالی سهچهار بار به روستایِ ما میآمد و ما همیشه از دیدنش خوشحال میشدیم چون مردی مهربان بود و پسربچهها را دوست داشت. مفصل در عهدین مطالعه کردهبود و دانشش فوقالعاده بود. میگفت «هرچه میخواهید دربارهٔ کتابِ مقدس از من بپرسید و اگر توانستید از من غلط بگیرید، به شما از عهد یک جایزه میدهم.» غلو هم نمیکرد. هیچکداممان هرگز نتوانستیم گیرش بیاندازیم. اگر آیهای را برایش میخواندیم، میتوانست فوراً جایِ آن را در کتابِ مقدس بگوید.
سوفیا یک جلد انجیل از برادرشامون جایزه برد چون بیشترین تعدادِ آیه را از حفظ خواند و به درستی به بیشترِ پرسشهایِ مربوط به کتابِ مقدس پاسخ داد. برادرشمعون او را تحسین کرد و ما خجالت کشیدیم زیرا میدانستیم که اگر بیشتر درس خواندهبودیم، شاید جایزه را ما میبردیم.
نخستین کتابی را که داشتم از برادرشامون خریدهبودم. یک جلد کتابِ مقدسِ جلدچرمی و دورطلا بود که سخت عزیزش میداشتم چون کتاب در روستایِ ما واقعاً نادر بود.
من وقتی جوان بودم
پسری در ایران
یوئیل بنیامین میرزا
ترجمهٔ نیماجمالی
فصلِ هشتم
پاییز
بخشِ اول
مدرسه باز شدهبود و ما دوباره در معرضِ الطافِ محبتآمیزِ رابیمیکائیل بودیم. در زمانهایِ دور، سعدیِ خردمند، گفته بود: «چوبِ معلم گل است» اما هیچکداممان با او موافق نبودیم. آن سال، با باز شدنِ مدرسه، اتفاقی افتاد که برایِ چند روز هیجانی در تمامِ روستا برانگیخت. زنی به نامِ الیشوا در نازی زندگی میکرد که شوهرش چند سال قبل مردهبود. او، بر خلافِ رسمِ ما که مردان و زنانی که مرگ همدمشان را ازشان گرفته بود، زود همدم دیگری میجستند، دوباره ازدواج نکردهبود. مناسبتِ آن رسم این بود که ما معتقد بودیم که درستش این است که همه ازدواج کنند و البته اینکه زن به مردی نیاز دارد که حمایتش کند. اما گویا الیشا میتوانست از پسِ امورش بربیاید. با کمکِ کلفت و نوکر، زمینها و رمههایش را اداره میکرد. او پرسبیترین شده بود و چون متمول بود، یکی از حامیانِ اصلیِ کلیسایِ پدربزرگم بود.
الیشوا فقط یک بچه داشت که آن هم دختری بود به نامِ سوفیا که آن موقع ده سالی داشت. الیشوا تصمیم داشت که دخترک را به مدرسه بفرستد. وقتی الیشوا عزمِ کاری میکرد، چیزی نمیتوانست مانعش شود. دیگر برایش فرقی نداشت که هیچ دختری در نازی هرگز به مدرسه نرفتهاست و اینکه زنان نیازی به تحصیل ندارند. مگر میسیونرِ آمریکایی نگفتهبود که در کشورِ او دختران به مدرسه میروند؟ دخترِ الیشوا مایهٔ افتخار و خوشیاش در زندگی بود و او عزم کردهبود که برایِ دخترش بهترینِ امکانات را فراهم کند. در نتیجه، اولین روزِ مدرسه، سر و کلهٔ الیشوا در کلاسِ ما پیدا شد، سوفیا کوچولو هم همراش و اعلام کرد که میخواهد دخترش در کلاس باشد. انگار صاعقه به ما زدهباشد. رابیمیکائیل شرمنده شدهبود و نمیدانست چه بگوید. سعی کرد منطقی برایِ الیشوا توضیح بدهد که مدرسه جایِ سوفیا نیست و دختران باید در منزل هنرهایِ خانهداری را بیاموزند و با عفت و حیا بزرگ شوند. الیشوا گفت: «آن با من، اما میخواهم که سوفیا هم مثلِ دخترها در کشورِ صاحب میسیونر، خواندن و نوشتن یاد بگیرد. من عضوِ مهمی در کلیسایِ شمام رابیمیکائیل و به آن کلیسا پول میدهم. اگر شما تعلیمِ دخترم را نپذیرید، شاید لازم بشود که معلمِ دیگری را جایِ شما پیدا کنیم.» رابیمیکائیل ترسیدهبود. مردِ شجاعی نبود. میتوانست اقتدارش را خوب به رخِ شاگردانش بکشد منتها نمیدانست با این زنِ مصمم که جرأت کردهبود جلویِ مردی درآید چه کند. با عجله فرستاد دنبالِ پدربزرگِ روحانیام.
به نظرِ پدربزرگم تحصیلِ دختران خوب بود. دخترانش را گذاشتهبود تحصیل کنند البته پیشِ معلمِ خصوصی. لابد نمیتوانست بگوید که سوفیا نمیتواند به مدرسه برود و چون مدرسهای برایِ دختران در نازی نبود، باید به مدرسهٔ ما میآمد. الیشوا پیروز شد. از پدربزرگم تمجید و تشکر کرد و به خانه رفت و دخترکش را نزدِ آموزگارِ شرمنده و بیست پسربچهٔ عصبانی گذاشت. چی؟ ما با دختر مدرسه برویم؟ سخت احساسِ خفت میکردیم. به تهِ تهِ اتاق رفتیم چون هیچکدام حاضر نبودیم کنارِ آن دختر بنشینیم. هرگز به عقلمان نرسید که سوفیا کوچولو شاید ترسیدهباشد. محجوب نشست آنجایی که معلم برایش مشخص کرد و تمامِ صبح اصلاً سرش را بلند نکرد.
سرِ ظهر به دو رفتیم خانه تا ماجرا را به پدر-مادرمان بگوییم. قسم خوردیم که تا وقتی سوفیا در مدرسه است دیگر هرگز به آنجا برنمیگردیم. غرورمان سخت جریحهدار شدهبود. چطور میتوانستیم در چشمِ پسربچههایِ مدرسههایِ دیگر نگاه کنیم وقتی که بِهِمان متلک میاندختند که با یک دختر به مدرسه میرویم؟ پدر-مادرانمان هم حیران مانده بودند. تمامِ روستا غوغا شد. مردان پیشِ پدربزرگم، کدخدا، به شکایت آمدند. پاورچین رفتم تو که گوش بدهم. میتوانست به همهٔ این مسخرهبازی خاتمه دهد اما اسبابِ سرخوردگیام شد وقتی شنیدم که کدخدا که خوب دربارهٔ این مسألهٔ غامض فکر کرد، گفت که الیشوا کاملاً حق دارد و قانونی نداریم که سوفیا را از مدرسهرفتن منع کند. کدخدا گفت: «تمامِ دردسر زیرِ سرِ این میسیونرهاست که با این تفکراتِ احمقانه میآیند اینجا. بهترین کار الان این است که فکرش را هم دیگر نکنیم. جر و بحث به جاهایِ بدی خواهد کشید.» البته درست هم میگفت. سوفیا به مدرسه میآمد اما خیلی خجول بود و همیشه سرش به کارِ خودش بود. مزاحم کسی نمیشد و درسش را بیسروصدا میخواند. بالاخره به این وضع عادت کردیم. روستا موضوعاتِ دیگری برایِ گفتگو یافت و آن هیجان فروکش کرد. هیچ دخترِ دیگری جرأت نکرد یا نخواست به راهِ سوفیا برود و خودِ سوفیا هم بعد از اتمامِ سالِ پنجم در مدرسهٔ ما، تحصیلاتش را رها کرد و با پسرِ اوستاضیایِ سلمانی ازدواج کرد.
ادامه⬇️
دانشکده در مطلبی در صفحهٔ اینستاگرامِ خود شرحی به دست داده از تأسیسِ نخستین مدارسِ دخترانه در ایران به روایتِ خانمِ دکتر یاسمینِ رستمکلایی. در آن روایت بیشتر به تهران و شهرهایِ بزرگ پرداخته شدهاست. منتها در همان دوره و در شهرهایِ کوچک و روستاها هم علیالخصوص در میانِ جمعیتهایِ غیرمسلمان تلاشهایی برایِ تحصیلِ دختران در جریان بودهاست. در تکمیلِ مطلبِ دانشکده، در اینجا ترجمهٔ بخشی از کتابِ یوئیل میرزا را میآورم که در آن مؤلف حکایتِ حضورِ اولین دختر را در مدرسهٔ پرسبیترینِ روستای نازلو در شمالِ ارومیه آوردهاست. ماجرا به اواخرِ دههٔ ۱۲۷۰ و اوایل دههٔ ۱۲۸۰ شمسی برمیگردد:
یشوعبخت، ابنعبری، هشت مارس
یشوعبخت (قرنِ هفت یا هشتِ میلادی) در کتابِ دادستانِ خود در بندی به عواقبِ حقوقیِ زنا پرداختهاست. از نظرِ آن حقوقدانِ باستانی زنایِ زوجه موجبِ حقِ طلاق برایِ زوج است منتها عکس آن روا نیست و زوجِ زانی صرفاً متحملِ مجازاتهایِ معمول خواهدشد بیآنکه زوجهاش حقِ طلاق داشته باشد. مناسبتش را هم طبیعتاً اختلاطِ نسب، الزام به پرداختِ نفقه و ارث میداند. خودِ او احیاناً با درجهای حیرت از این قاعدهٔ تبعیضآمیز آن بند را چنین به پایان میرساند:
ܗ̇ܝ ܕܝܢ ܕܡܬܐܡܪܐ ܡܼܢ ܣܓܝ̈ܐܐ: ܕܗܕܐ ܗܘܝܼܐ. ܡܛܠ ܕܕܝ̈ܢܐ ܓܒܪ̈ܐ ܐܢܘܢܼ. ܡܠܬܐ ܗ̄ܝܼ ܦܘܗܬܐ ܕܨܘܕܝܼܐ. ܘܠܘ ܕܫܪܪܐ. ܗܢܐ ܓܝܪ ܢܡܘܣܐ: ܠܘ ܡܼܢ ܓܒܪ̈ܐ ܐܬܬܣܝܼܡ. ܐܠܐ ܡܼܢ ܡܪܐ ܕܓܒܪ̈ܐ ܘܕܢܫ̈ܐ.
بسا کسان که بگویند اینچنین است چون قاضیان مردند. حرفی نفرتانگیز و موهوم است و نادرست. این قانون را نه مردان، که خداوندِ مردان و زنان وضع کردهاست.
همین مضمون را ابنعبری، گریگوریوس ابوالفرجِ ملاطی، در قرنِ ۱۳ میلادی در کتابِ حکایاتِ مضحکِ خود چنین آوردهاست:
ܚܕܐ ܡܢ ܢܫ̈ܐ ܫܐܠܬܹ ܠܫܒܒܬܗܿ. ܡܛܠܡܢܐ ܓܒܪܐ ܫܠܝܛ ܠܗ ܕܢܙܒܢ ܠܗ ܐܡܬܐ ܘܢܕܡܟ ܥܡܗܿ ܘܢܥܒܕ ܟܠܡܐ ܕܨܒܿܐ. ܘܐܢܬܬܐ ܠܐ ܫܠܝܛ ܠܗܿ ܕܬܥܒܕ ܡܕܡ ܡܢ ܗܠܝܢ ܥܝܢ ܒܓܠܐ. ܘܗܼܝ ܐܡܪܬ ܠܗܿ. ܡܛܠ ܕܡܠܟ̈ܐ ܘܕܝܢ̈ܐ ܘܣܝܡܝ ܢܡܘ̈ܣܐ ܓܒܪ̈ܐ ܗܘܼܘ܁ ܒܕܓܘܢ ܠܢܦܫܗܘܢ ܥܒܕܘ ܣܢܐܓܪܘܬܐ ܘܠܢܫ̈ܐ ܛܠܡܘ.
یکی از زنان از همسایهاش پرسید که چرا مرد میتواند کنیزی از بهرِ خود بخرد و با او بیارامد و آنچه خواهد کند اما زن نمیتواند علناً چنین کند و آن همسایه به او گفت: زیرا شاهان و قاضیان و واضعانِ قوانین مردانند و بدینگونه مدافعانِ خویشند و ستمگران بر زنان.
از قرنِ ششم تا سیزدهم تا بیستویکم اوضاع همچنان همان است که بود. به امیدِ برابری و آزادی و رفعِ هرگونه تبعیض.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 10 months, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 1 year, 1 month ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 9 months, 1 week ago