نگارش دهم تا دوازدهم

Description
✓ تحلیل دروس همراه با کارگاه نوشتن‌ها
✓ تولید متن‌های همکاران و دانش‌آموزان
✓ نمونه سوال و طرح درس نگارش
✓ مطالب مرتبط با نگارش و نویسندگی

https://t.me/joinchat/AAAAAE_DTFtS7eSeNt8xow

ارتباط جهت ارسال متن‌های تولیدی و مطالب مرتبط:
@MaryamBehvandi
We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 1 day ago

1 month ago

*🍀*فولدری پر از فیلم‌های آموزشی، مقاله و ابزارهای مورد نیاز.
این فولدر کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی؛ادبیات؛زبان؛کامپیوترو... داره و کلی اطلاعات مفید و فرصت‌های شغلی بهتون میده

فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی 👇https://t.me/addlist/IM_lwKsVNUthNzg0 😍معرفی کانال ویژه امشب:

به پاس حضور سبزتان کانالی معرفی می‌کنیم که از بهترینهاست
👇👇👇**https://t.me/BABOOUNEH

1 month ago

بایزید را گفتند: «به چه چیزی رسیدی بدانچه رسیدی؟» بایزید گفت: «شما می‌گویید آنچه می‌گویید، ولی من آن همه از رضای خاطر مادر می‌بینم.»

#محمد_بن_علی_سهلگی (۱۳۸۸). دفتر روشنایی: از میراث عرفانی بایزید بسطامی. ترجمهٔ محمدرضا شفیعی کدکنی. چاپ پنجم. تهران: سخن. صفحهٔ ۱۵۷.

❄️☃️
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

1 month ago

#خاطره‌نگاری

**هرگز آن روز را که مادرم مجبورم کرد به جشن تولد دوستم بروم، فراموش نمی کنم. من در کلاس سوم خانم بلاک در ویرچیتای تگزاس بودم و آن روز دعوتنامه فقیرانه ای را که با دست نوشته شده بود، به خانه بردم و گفتم: «من به این جشن تولد نمی روم. او تازه به مدرسه ما آمده است. اسمش روت است. برنیس و پت هم نمی روند. او تمام بچه های کلاس را دعوت کرده است!»

مادرم دعوتنامه را نگاه کرد و سخت اندوهگین شد. بعد گفت: «تو باید بروی. من همین فردا یک هدیه برای دوستت می خرم.»
باورم نمی شد. مادرم هیچ وقت مرا مجبور نمی کرد به مهمانی بروم.. ترجیح می دادم بمیرم، اما به آن مهمانی نروم. اما بی تابی من بی فایده بود.
روز شنبه مادرم مرا از خواب بیدار کرد و وادارم کرد آئینه صورتی مروارید نشانی را که خریده بود، کادو کنم و راه بیفتم.
بعد مرا با ماشین سفیدش به خانه روت برد و آنجا پیاده ام کرد.
از پله های قدیمی خانه بالا می رفتم، دلم گرفت. خوشبختانه وضع خانه به بدی پله هایش نبود. دست کم روی مبلهای کهنه شان ملافه های سفید انداخته بودند. بزرگترین کیکی را که در عمرم دیده بودم، روی میز قرار داشت و روی آن نه شمع گذاشته بودند.

۳۶ لیوان یک بار مصرف پر از شربت کنار میز قرار داشت. روی تک تک آن ها اسم بچه های کلاس نوشته شده بود. با خود گفتم خدا را شکر که دست کم وقتی بچه ها می آیند، اوضاع خیلی بد نیست. از روت پرسیدم: «مادرت کجاست؟» به

خیلی زود ظهر شد و مادرم دنبالم آمد. من دائم از روت تشکر می کردم، سوار ماشین مادرم شدم و راه افتادیم. من با خوشحالی گفتم: «مامان نمی دانی چه بازیهایی کردیم. روت بیشتر بازیها را برد، اما چون خوب نیست که مهمان برنده نشود، جایزه ها را با هم تقسیم کردیم.
روت آئینه ای که خریدی، خیلی دوست داشت. نمی دانم چطور تا فردا صبح صبر کنم، باید به همه بگویم که چه مهمانی خوبی را از دست داده اند!
مادرم ماشین را متوقف کرد و مرا محکم در آغوش گرفت. با چشمانی پر از اشک گفت: « من به تو افتخار می کنم.»

آن روز بود که فهمیدم حتی حضور یک نفر هم تأثیر دارد. من بر جشن تولد نه سالگی روت تأثیر گذاشتم و مادرم بر زندگی من اثر گذاشت.

۸۰ داستان برای عشق به زندگی#لی_آن_ریوز
❄️*☃️
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱
🖋*⊰━━━━─

1 month, 1 week ago
[‍](https://attach.fahares.com/qJ8HIsJK0NcD9i+jUkyDVA==) **صبحِ کاذب را

**صبحِ کاذب را
           ز صادق واشناس
رنگِ مَی را
       باز دان از رنگِ کاس

(دفتر دوم مثنوی، چاپ استاد موحد، ابیات ۷۵۶ الی ۷۵۸)

صبحتان پر از ترنم عشق*#موسیقی
#بی‌کلام
خاص نگارش و نوشتن

🍁🍁
‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

1 month, 1 week ago
1 month, 1 week ago

حکایتی بسیار خواندنی و واقعی
برای دیدن خانواده بعد از ۱۶ سال دوری به ایران رفته بودم،
یک روز که با اتومبیل برادرم بودم،
در یکی از خیابان‌های شلوغ تهران پسری ۱۴ - ١۵ ساله اجازه گرفت تا شیشۀ ماشین را تمیز کند،
به او اجازه دادم و اتفاقأ کارش هم خیلی تمیز بود،
یک 20 دلاری به او دادم با حیرت گفت؛
شما از آمریکا آمدید..؟
گفتم بله،
بعد گفت امکان دارد از شما چند سوال دربارۀ دانشگاه‌های امریکا بپرسم..؟
به همین خاطر هم پولی از شما بابت تمیز کردن شیشه نمی‌خواهم،
رفتار مودبانه‌اش تحت تاثیرم قرار داده بود،
گفتم بیا بنشین توی ماشین باهم حرف بزنیم
با اجازه کنارم نشست،
پرسیدم چند ساله ‌هستی..؟
گفت ۱۶
گفتم دوم دبیرستانی..؟
گفت نه امسال دیپلم میگیرم،
گفتم چطور..؟
گفت درسم خوب است و سه سال را جهشی خواندم و الان سال آخرم
گفتم چرا کار میکنی..؟
گفت من دو سالم بود که پدرم فـوت شد،
مادرم آشپز یک خانواده ثروتمند است
من و خواهرم هم کار میکنیم تا بتوانیم کمکش کنیم،
اما درس هم میخوانیم..
پرسید آقا شنیدم دانشگاه‌های آمریکا به شاگردان استثنایی ویزای تحصیلی و بورس میدهد،
پرسیدم کسی هست کمکت کند..؟ گفت هیچکس فقط خودم و خودم،
گفتم غذا خوردی..؟
گفت نه
گفتم پس با هم برویم یک رستوران غذا بخوریم و حرف بزنیم،
گفت به شرط اینکه بعد توی ماشین‌ را تمیز کنم و من هم قبول کردم،
با اصرار من سه نوع غذا سفارش داد و با مهارت خاصی بیشتر غذای خودش را در لابه‌لای غذای خواهر و مادرش گذاشت..!
.نزدیک به ۲ ساعت با هم حرف زدیم
دیدم از همه مسائل روز خبر دارد و به خوبی به زبان انگلیسی حرف میزند،

نزدیک غروب که فرید را( اسمش فرید بود ) نزدیک خانۀ خود‌شان پیاده کردم تقریبا اطلاعات کافی از او در دست داشتم،
قرارمان این شد که فردای آنروز مدارک تحصیلیش را به من برساند مـن هم به او قول دادم که هر کاری که در توانم باشد برای اقامت او انجام دهم..!!

حدود ۶ ماهی طول کشید تا از طریق یک وکیل آشنا بالاخره توانستم پذیرش دانشگاه را تهیه کنم و آنرا با یک دعوت نامه از سوی خودم برای فرید پست کردم.
چند روز بعد فرید بغض کرده زنگ زد و گفت من باورم نمیشود،
فقط می‌خواستم بگویم ما دو روز است تا صبح داریم اشک شوق میریزیم
با همسرم نازنین ماجرا را در میان گذاشته بودم،
او هم با مهربانی ذاتی‌اش کمکم کرد تا همه چیز سریع‌‌تر پیش برود،
خلاصه ٦ ماه بعد در فرودگاه لس آنجلس به استقبالش رفتیم،
صورتش خیس اشک بود و فقط از ما تشکر میکرد..!
وقتی دو سال بعد به عنوان جوان‌ترین متخصص تکنولوژی‌های جدید در روزنامۀ نیویورک تایمز معرفی شد به خود ‌می‌بالیدیم..!
نازنین بدون اینکه به ما بگوید راهی برای آمدن مادر و خواهر فرید پیدا کرد.
یک روز غروب که از سر کار آمدم،
نازنین سورپرایزم کرد و گفت خواهر و مادر فرید فردا پرواز میکنند،
روز زیبایی بود..
وقتی فرید آنها را دید قدرت حرف زدن و حتی گریه کردن هم نداشت،
فقط برای لحظاتی در آغوش مادر و خواهرش گم شد و نگاهمان کرد و گفت شما با من چه‌ها که نکردید..!!

مشغول پذیرایی از مهمان‌ها بودیم که نازنین صدایم کرد و فرید را نشانم داد که با یک حوله و سطل آب شبیه اولین بار که در خیابان دیده بودمش داشت اتومبیلم را تمیز میکرد،
از خانه بیرون رفتم و بغلش کردم
گفت میخواهم هرگز فراموش نکنم که شما مرا از کجا به کجا پرواز دادید.

الان فرید کسی نیست جز دکتر* فرید عبدالعالی***  استاد ممتاز و برجستۀ دانشگاه هاروارد آمريكا

‌‌‌‌‌‌‌‌C᭄𝄞 @negareshe10
─━━━━⊱🖋⊰━━━━─

1 month, 2 weeks ago

✔️ پکیجی جذاب از کانال های V.I.P به صورت تخصصی امشب براتون جمع آوری کردیم ، پس از این فرصت طلایی استفاده کنید ⬇️⬇️⬇️⬇️ https://t.me/addlist/YL6BpeOI0XhjMzZk

1 month, 2 weeks ago

*✔️ *پکیجی جذاب از کانال های V.I.P به صورت تخصصی امشب براتون جمع آوری کردیم ، پس از این فرصت طلایی استفاده کنید
⬇️⬇️⬇️⬇️
https://t.me/addlist/YL6BpeOI0XhjMzZk

1 month, 3 weeks ago

🟠  لیستی از  بهترین کانال های تلگرام ✧ رایگان https://t.me/addlist/Dc8AymNHJMs3NGI0 🌟برای ورود به کانال‌ها لطفا  کلیک  کنید٪ ⬆️⬆️⬆️⬆️

We recommend to visit

𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 2 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 1 day ago