ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 6 days, 23 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 3 weeks ago
آرمان شادیوند توسط وزارت اطلاعات بازداشت شد
عملا راه برگشت بسته شده بود.
در اثنای وسوسههای راهراه
وقتی توام با هراسی بزرگ میل به بازگشت داشتم.
مغاک بیعبور را مشاهده کردم؛
تازه تراشیده، هراسانگیز و زشت.
چیزی که در مقیاسی بزرگ و غافلگیرکننده یادآور مجموعه حوادثی بود
که پشت سر گذاشته بودم؛
بوی باروت و خون، بوی سرما
بوی الکل بیمارستان، بوی سوپ جو ی مزخرف زندان،
تصویر حفظ ظاهر و لبخند فیک دشمنان جنگل با نقاب سبز و نگاه کثیف رئیس ادارات
و همهی آن مزخرفات تهوع آور.
دیگر مانند گذشته به فکر انتقام فوری نبودم.
و یاد گرفته بودم غمها را در جایی قایم کنم و در فرصت خاصی بیرون بکشم و گریه کنم.
با خودم گفتم
آنجا که ناجوانمردی و لاقیدی به حد کمال رسیده است
قیام دوبارهی من حکم یک دوئل را خواهد داشت نه یک مسابقهی کشتی./
آرمان شادیوند
از کتاب ماموریت غیر ممکن
@Armanshadivand
نمیدونم جمع کلمهی ابله چیه ?
ولی ای ابلهها که رفع فیلترینگ رو آپشن به حساب آوردید
مشکل ما فیلترینگ نیست، چون فیلتر شکن داریم
مشکل ما قطع کامل اینترنت در زمان اعتراضاته./
«بال کوسه»
بدترینها را تجربه کردم بودم
و پس از آن دوره
دیگر هر رنجی در مقیاسی کوچکتر از رنجِ آن دوره
همچنین انواع رنجهای دیگر برایم شوخی بودند.
آزاد و رها بودم
نمیخواستم تعلق داشته باشم.
هرگز قولی نمیدادم.
از همه فرار میکردم.
و همرازی نداشتم.
در یک لاقیدیِ مقدس به سر میبردم.
در یک بیاعتمادیِ درست.
کسی نمیدانست چه کار میکنم.
در فرار کردن، قایم شدن، غیب شدن، ندیدن و نشنیدن تبحر پیدا کرده بودم.
بیشتر روزها در بیراههها در سفر بودم.
آن تکه از زندگیام که چون بال کوسه بیرون از آب بود،
تکهای دروغین بود تا توهمِ در دسترس بودنم را تراشیده باشم.
ارتباط من با آدمها یک ارتباط فیک بود.
من به کسی ظلم نکرده بودم.
تنها حق داشتم ترجیح بدهم زخمهای قدیمی دوباره باز نشوند.
از آن زخمها متنفر بودم./
?آرمان شادیوند
? از کتاب ماموریت غیر ممکن
@Armanshadivand
زمان سریع میگذشت
حتی در انفرادی زمان سریع میگذشت.
و این موهبتی نبود!
شنِ ساعتی بود که دفنام میکرد.
در مصیبت اشغال سرزمینام پنداری کارگری ناتوان بودم
که میخواستم زمان را متوقف کنم
تا روزهای بیشتری از زندگیام را
در به یادآوردنِ سقوط اهریمن بگذرد.
آن شورشیِ بیطاقت که من بودم.
در زمانی بیرحم که سریع میگذشت
تا روزهای شکستاش به ماهها و سالها و دههها رسیده باشد./
?آرمان شادیوند
?از کتاب سلول انتهای راهروی دبیرستان
در آسمان به اشکال ابرها خیره بودم
که مدام تغییر شکل میدادند
اگر تنها نبودم آنان را به همراهم نشان میدادم تا ببینم او هم چنین اشکالی را دیده یا نه؟
شاهد یک انتزاع داینامیک بودم؛
حیوانات و پرندگان اساطیری
و نیز چهرههایی شبه انسانی، که گویی معرف کاراکترهای عجیب بودند.
بعد آن اشکال و آن چهرهها تغییر پیدا میکردند.
گویی کاراکتر آنها هم تغییر میکرد.
آن که چانهی کشیدهای داشت و گودی چشمانش عمیق بود تبدیل به پیرزنی خندان با کلاه جادوگران شد.
با خودم گفتم؛
شناخت ما از کاراکتر انسانها
درست شبیه به شناختیست که از اشکال ابرها داریم
هیچ نمیدانیم شخصیت بعدی آنها دارای چه صفاتی است.
آنها مدام تغییر پیدا میکنند ؛
از خوب به بد
از فرشته به جاسوس
از جان لنون به مارک چاپمن
از محتاط به شجاع
از یهودا به اندریاس
و از زیبا به زشت./
? آرمان شادیوند
? از کتاب در جستوجوی ناشناختهها
@Armanshadivand
دلم میخواست همیشه با تو باشم
در یک خانه و در یک گور.
میدانم که ارواح ما هر روز به هم صبح بخیر میگویند.
اما این تنهای بیچاره، تنها و دور افتاده از روح خویش را چه؟
وقتی من زمینی و مادیام.
در طول هر سال
ثانیههایی وجود دارند که من به آنان ثانیههای یقین میگویم؛
توضیح آن دشوار است
تنها برای یک لحظه شک و احتمال به عدم میروند
و یقین حاصل میشود.
آن لحظه نام تو را میبرم و میگویم تو تنها عشق واقعی بودی.
و پس از آن اندوهی سیاه همه چیز را از میپاشد.
آلارمها و یادداشتها را
سفرها و تصمیماتام را.
میدانی حالا در دل این جنگلهای بزرگ
تنها در شب
و در ثانیهی یقین با خودم گفتم؛
که او هرگز باز نخواهد گشت./
آرمان شادیوند
@Armanshadivand
میدانستم هیچ وضعیتی پایدار نیست
اما یک شیوه میتواند انتخابی همیشگی باشد.
انتخاب کردم تنها باشم.
یعنی تنهایی در طول تمام مخاطرات.
نمیخواستم شبیه به یک کودن سوراخ های دیگری را برای گزیده شدن تجربه کنم.
از گزیده شدن هراسی نداشتم
اما به نظرم
منتظر بودن شرمآور بود./
آرمان شادیوند
از کتاب ماموریت غیر ممکن
من به خودم اجازه دادم تا سقوط کنم.
از آن تقلا که حماسهاش نامیدند متنفر شده بودم.
از انگشتانی که در شکاف یک صخره میخ کرده بودم.
من سقوط کردم و
پا به جهان تعلیق گذاشتم
سفر آغاز شد
در قطاری که عمودی حرکت میکند.
و در موازات آن، جادهای آهنی نمیبینم.
فهمیدم آدمهایی که تنها سفر میکنند حتی یکدیگر را ملاقات نخواهند کرد
اما مناظر همسانی میبینند./
?آرمان شادیوند
?از کتاب ماموریت غیر ممکن
«مزدور صادراتی»
به آنها خیره شوید
هیچ اثر درخشانی از خود ندارند.
بیهنران مشهور...
تنها دارائی آنان، نداشتن شرف است.
تا خوب خرید و فروش شوند.
و این را امتیاز و اخلاق قلمداد می کنند.
تعریف وطن برای آنان
تختخوابی گرم و نرم است.
غافل از آنکه
وطن سازهایست که باید تا ابد بر روی دوش خود حمل کنیم./
#آرمان_شادی_وند
ترید شاهین 💸 | 🕋𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓
آموزش صفر تا 100 کریپتو 📊
❗️معرفی خفن ترین پروژه ها در بازار های مالی به صورت رایگان🐳
سیگنال فیوچرز و اسپات (هولد) رایگان🔥
با ما باشی💯 قدم جلویی رفیق🥂
𝐈𝐍𝐒𝐓𝐀𝐆𝐑𝐀𝐌 :
www.instagram.com/trade_shahin
Last updated 6 days, 23 hours ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 2 months, 1 week ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 1 month, 3 weeks ago