𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago
من و تو با یک صدا
دو پرنده رو هوا
لونههامون با همه
واسهمون دنیا کمه
[رامونا] گفت: «آره، من... یک دسته گلِ دسته گل به آب دِه هستم!» خوشحال بود. چون در کارِ سختِ بزرگ شدن داشت پیروز میشد!
رامونا همیشه راموناست
بورلی کلییری
دارم سالاد میوه میخورم و دلم برات تنگ شده. چون یادم افتاده به اون شبی که کنار هم روی کاناپهی روبروی تلویزیون نشسته بودیم و انیمیشن میدیدیم و سالاد میوهای که من درست کرده بودم رو میخوردیم. ولی این دلتنگی، غمانگیز نیست. فقط مثل یه ستارهی دنبالهدار از تنم رد میشه و یادم میندازه که چقدر دوستت دارم و چه همه اشتیاق توی دلمه برای با تو بودن.
یه تیکه نور پایین تختم افتاده. پاهام رو میکشم تا اون تیکهی نور، و انگشتهای آفتابیم رو تکون میدم. صبحها دارن خنکتر میشن. رامونا خوندن توی تخت و فکر کردن به اینکه صبحونه چی بخورم رو دوست دارم. البته دیشب هم به اینکه صبحونه چی بخورم فکر کردم و از امید…
یه تیکه نور پایین تختم افتاده. پاهام رو میکشم تا اون تیکهی نور، و انگشتهای آفتابیم رو تکون میدم. صبحها دارن خنکتر میشن. رامونا خوندن توی تخت و فکر کردن به اینکه صبحونه چی بخورم رو دوست دارم. البته دیشب هم به اینکه صبحونه چی بخورم فکر کردم و از امید پرسیدم تو فردا صبحونه چی میخوری؟ اونقدر شکموام و از صبحونه خوشم میاد که حرف زدن راجع به صبحونهی بقیه هم خوشحالم میکنه. خصوصاً اگه صبحونهی کسی باشه که دوستش دارم. اینطوری انگار دوتا صبحونه خوردم!
توی این چند روزی که موهام رو کوتاه کردم، اونقدر سرم رو اینشکلی تکون تکون دادم که فکر کنم گردنم بهزودی یه مشکلی پیدا خواهد کرد.
اولین باره که حالم خیلی خوبه و نگران از دست دادن این حال خوب نیستم.
توی سکوت و تاریک روشن خونه روی کاناپه کنار هم، چسبیده به هم، نشستیم. اون کارش رو انجام میده و من مجلهی عروسک سخنگویی که اون برام آورده رو میخونم. گاهی هم ناخودآگاه همدیگه رو نوازش میکنیم. عاشق و جوان و زندهام.
قصهها را به همدیگر وصل میکرد و هر بار قصهی جدیدی میساخت؛ قصههایی که هر دو میدانستیم از کدام رودخانه درآمدهاند. او آبتنی را دوست داشت و من، آب را درست مثل یک ماهی جدی میگرفتم. آب زندگی بود و قصهها آب بودند. پیرمرد این را خوب میدانست؛ پس میگذاشت چای در نعلبکی خنک شود، لبخند کج ناپیدایی میزد و حالا که نمیشد پاچهی شلوار پارچهایاش را تا بزند، پاهایش را در آب خنک رودخانه فرو ببرد و دستم را بگیرد، قصه را تا ته دریا ادامه میداد.
کیمیا محمددوست
مولانا بود که میگفت حقیقت آینهایست که از دست خدا به زمین افتاده؟ و هر کس تکهای شکسته از این آینه رو برمیداره و خودش رو در اون میبینه. حقیقتی که خودشه.
همهی چیزی که میخوام بگم همینه. به آینهی دیگران سرک نکش. تکهی آینهت رو بردار و خودت رو ببین. کی هستی؟
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month, 3 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 4 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 4 days, 2 hours ago