??????

Description
آتاناز مینویسد:

ENTJ
21,MAY,2004
ناشناس:
@AtanazblueBot
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 6 days ago

3 weeks, 4 days ago

بالاخره یه کتابخونه پیدا کردم توی شیراز که میتونم برم عضویت بگیرم و کتاب بخونم?

3 weeks, 4 days ago

امروز خوشحال ترینم?

3 weeks, 4 days ago

من منتظر واینمیسم تا تو یاد بگیری چطوری باهام رفتار کنی، منِ لعنتی رها کردنو خوب بلدم. امتحانم نکن.

4 weeks ago

دست هایم بی وقفه بر روی کلاویه های پیانو حرکت میکند.
به گمانم دیگر چیزی در کنترل من نیست.
حس میکنم تمام درد و رنجی که در قلبم بود، به دست هایم رسیده...آنها قصد تخلیه این حجم عظیم را دارند.
چشمانم بسته است.
هر چه مینوازم...از پس ناخودآگاهم میآید.
از همانجایی که اولین بار تو را دیدم...
وقتی در آن کافه‌ی کنار دانشگاه...محو رقص انگشتانت شدم.
یادم آمد...لبخندت پس از آن اجرای دیوانه کننده....خودت میندانستی چه غوغایی در دلم به پا کردی؟؟ زمانی که برگشتی و آن لبخند زیبایت را در قاب صورتت هدیه‌ام کردی!!!
گمان نمیکنم!!
یادم آمد...وقتی کنارت با ترس و اضطراب ایستادم و خواستم به من هم نواختن یاد دهی. آن نگاه کنجکاوت بر چهره‌ام را یادم آمد.
باز هم یادم آمد...اولین لمست،،، دستانم را که گرفتی و بر تنِ کلاویه ها فشردی...
تو...لرزش انگشتانم را دیدی و گمان کردی از استرس اولین آموختن است.
من...لرزش قلبم را دیدم و فهمیدم، تو اولین عاشق شدنم هستی.
...اولین نگاه نگرانت،،، زمانی که اوایل پاییز آن سال از زور سرماخوردگی صدایم خروسکی شده بود و اشک بی وقفه از چشمانم چِکه میکرد.
اما باز هم به عشق دیدن تیله های مشکی چشمانت برای آموختن آمده بودم.
راست گفته اند که پاییز فصل عاشق شدن است.
اولین ها چه زیاد هستند...نه!!
چقدر زیادی هستند...برای اضافه کردن دردی به درد های قلبم.
به راستی این قلب چیست؟؟؟ مگر قرار نبود تنها کارش پمپاژ خون به بدن باشد؟؟؟
چرا عاشق شدن آموخت...؟؟
تا به دنبال آن مجبور به یاد گرفتن تحمل درد و دلتنگی، رنج و حسرت، تنهایی و انتظار شود؟؟
یک عضو و این همه وظیفه؟؟ خدایا انصافت را شکر :)
اینبار انگشتانم محکم تر بر کلاویه ها فرود می آیند.
بیچاره تنِ سیاه و سفید این دکمه های بی جان...هدفِ آماجِ بی امانِ تمام عقده های من شده اند.
با تمام وجودم مینوازم...
میدانی...
هههه..من هیچوقت علاقه ای به پیانو که هیچ، به موسیقی هم نداشتم؟؟
من حتی بر عکس دوستانم زیاد اهل گوش دادن به آهنگ هم نبودم...
پرسیدی چرا پیانو؟؟
و من گفتم عاشق سیاه و سفیدِ کلاویه ها شده‌ام!
دروغ بود.
عاشق تضادِ سیاهیِ چشمانت با سفیدیِ رنگ پوستت شده بودم.
عاشق انگشتان کشیده ات وقتی نوازش میکرد کلاویه ها را...بی حیایی است اگر بگویم بارها دلم خواسته بود به جای آنها باشم؟؟
من عاشق لبخند مهربانت شده بودم.
ببخشید ماه من:))
لبخندت زیادی مستم کرد. ندانستم تو هم انسانی...
تو هم دل شکستن و رفتن بلدی.
تو هم از جنس همین آدم های اطرافم...مکر و حیله را آموخته ای...
من ندانستم...تو چرا گذاشتی چشم بسته عاشق شوم؟؟
نباید میشدم؟؟؟
اما دست من نبود...وقتی تو با تمام حرکاتت دلبری میکردی...من که اسکندر نیستم...جمشیدی بودم که تمامِ تختش را به نگاهی داد.
من از تخت پادشاهی خویش به زیر آمدم ...فقط برای نیم نگاهی و نفهمیدم چگونه همین نگاه آتشی به جانم انداخت که خاموش کردنش را هیچ ابراهیمی بلد نبود.
تو بگو...نباید عاشق میشدم وقتی انتهای اسمم را میم مالکیت میزدی؟؟؟
وقتی مثل یک فرشته نگهبان مواظبم بودی؟؟
وقتی نگرانی در تنِ همیشه آرامِ صدایت موج میزد؟؟؟
وقتی نبودم و دلنگرانم میشدی؟؟؟
نگفته بودی بازیگری بلدی؟؟؟
پیش کدام استاد درس آموختی که عاشق بودن را آنقدر حرفه‌ای بازی کردی؟؟؟
اصلا...
تو که ماندنی نبودی چرا کاری کردی دلم خوش شود؟؟؟
...
حالا موسیقی به اوج خود رسیده است...
اشک های من هم...
این ها اشک نیستند...تنها آخرین خاطرات تو را از طریق چشمانم بیرون می اندازم.
دیگر بس است.
من دخترکی صاف و ساده بودم...عشق را چشیدم...به مذاقم خوش نیامد.
تو؟؟؟ نمیدانم چه بودی اما حالا که رفته ای...در را هم ببند...دیگر نه بازگشت تو را طلب دارم نه آمدن دیگری را...
تنهایی کمتر آسیب میزند.
آدم ها آن بیرون با خنجر های بُرَنده‌ای کمین کرده اند.
نوت آخر...
صدای تشویق حضار...
از جا برمی خیزم...
دستی به صورتم میکشم...
کسی توجه نمیکند...فکر میکنند عرقِ این همه تلاش و هنرنمایی است‌.
کسی چمیداند اشکِ از پسِ یک جنگِ درونی است...
از صحنه خارج میشوم و فقط خودم میدانم این آخرین باری خواهد بود که کلاویه های پیانو را نواخته ام:)

#آتاناز

4 weeks ago

طرح نیمه تمام ماند?

4 weeks ago

چون شواهد نشون میده این 6 ماه آخر داره حلزونی میگذره?

1 month ago

امروز بهتر از دیروزه
حالا تا شب ببینم مودم چقدر تغییر میکنه??

1 month ago

بگذارید یکبار دیگه بگم ریدم توی این زندگی?

1 month ago

اصلا خاک بر سر این زندگی کیری?

1 month, 1 week ago

داریم میریم خونه ما
تا بریم عروسی??

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 2 weeks, 6 days ago