?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago
? تجربه، نوآوری
فرهنگ مکتوب و شفاهی ما پر است از مثالهایی که نشاندهندهٔ اهمیت تجربه اند: پیرانی که در خشت خام چیزهایی میبینند که جوان در آینه هم نمیبیند، پهلوان کهنسالی که پشت شاگرد جوان مغرورش را بهمدد تجربه به خاک میمالد و جوانان سعادتمندی که پند پیر دانا را از جان دوستتر میدارند.
منطقش ساده است. آدم باتجربه وقتی با مسئلهای روبهرو میشود، احتمالاً قبلاً نمونهاش را دیده و با راهحلاش آشناست. هزینه داده (دو تا پیرهن بیشتر پاره کرده) و گرموسرد روزگار چشیده و تجربه اندوخته و انبانش پر از راهحل برای مسئلههایی است که با آنها دستوپنجه نرم کرده.
تا اینجا، خیلی هم عالی. در زمانهای قدیم که سرعت تحولات کم بود این منطق خیلی خوب کار میکرد. اگر شما راهحل مسئلهای را یاد میگرفتید، پنجاه سال بعد هم که با مسئلهٔ مشابهی مواجه میشدید راهحلاش همان بود. اما در زمانهای که سرعت تحولات سرسامآور است این منطق دیگر به آن خوبی کار نمیکند. معلوم نیست راهحلهای قدیم در شرایط جدید به همان خوبی جواب بدهند (اگر اصلاً جواب بدهند و خودشان مشکل تازهای نیافرینند). تازه گاهی کسانی پیدا میشوند که برای مسائل امروز دنبال راهحلهایی در متون سدهها و هزارههای پیش میگردند!
اتکای صِرف به تجربه آفتهای دیگری هم دارد. ازجمله اینکه راه را بر خلاقیت و نوآوری میبندد. کسی که خیال میکند راهحل مسئلهای را بلد است، به راهکارهای جدید و ناشناخته فکر نمیکند. هرچه سرعت تحولات بیشتر باشد این ایراد بیشتر خودش را نشان میدهد. مدیری که ده سال پیش سازمانی را بهخوبی اداره میکرده معلوم نیست امروز بتواند همان سازمان را به همان خوبی اداره کند، مگر اینکه گول تجربهاش را نخورد و به ایدهها و روشهای نو برای مواجهه با مسئلههای قدیمی اجازهٔ بروز و بالندگی بدهد.
این فقط مختص امور اجرایی و مدیریتی نیست. در علم هم نمونههای زیادی وجود دارد که دانشمندان بزرگ وقتی باتجربه میشوند توانایی خلق یا حتی پذیرش ایدههای نو را از دست میدهند [1].
معنی این حرفها این نیست که تجربه را باید بهکلی کنار گذاشت. هر چیزی اهمیت و کارکرد خودش را دارد و البته تجربه را میتوان به آیندگان هم انتقال داد. شاید هم اصلاً خود مفهوم تجربه نیاز به بازتعریف داشته باشد. آیا باتجربهبودن بهمعنای داشتن کولهباری پر از راهحلهای مشخص برای مسائل قبلی است یا مهارت بهکارگیری فکر و اندیشه، و آمادگی و گشادگی برای مجال دادن به ایدههای نو؟
در هر صورت واقعیت این است که چه بخواهیم چه نخواهیم، محور زمان جهت دارد. تجربه نگاه به گذشته دارد و نوآوری نگاه به آینده. برای همین، من اگر روزی ناگزیر شوم از میان این دو، یعنی تجربه و نوآوری، یکی را انتخاب کنم، بیتردید دومی را انتخاب خواهم کرد.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
[1] Freeman Dyson, 'The Scientist as Rebel', (NYREV, Inc. 2006).
? واقعیت وابسته به مدل
استفن هاؤکینگ در بخشی از کتاب طرح بزرگ¹ از مفهومی به اسم «واقعگرایی وابسته به مدل²» نام میبرد و برای توضیح آن ماهی قرمزی را مثال میزند که درون یک تُنگ بلوری زندگی میکند. این ماهی جهان را چگونه میبیند؟ آیا از درون تُنگ میشود جهان را همانگونه که هست دید؟ تصویری که ماهی از جهان بیرون میبیند با آنچه ما میبینیم متفاوت است. ولی آیا ما که بیرون از تُنگ هستیم میتوانیم مطمئن باشیم که جهان را همانگونه که هست میبینیم؟ آیا امکان ندارد که ما هم درون یک تُنگ بلوری بزرگتر باشیم و آنچه میبینیم فقط تصویر کجومعوجی از واقعیت باشد؟
آنچه میبینیم به طرز نگاه ما و ابزار و مقیاس مشاهدهٔ ما بستگی دارد. و اگر بخواهیم توضیحی علمی برای مشاهداتمان ارائه کنیم، این توضیح نیز در چارچوب یک مدل است و بنابراین توضیح علمی ما نیز محدود به آن مدل و درک ما از واقعیت درکی در چارچوب آن مدل خواهد بود. این آن چیزی است که هاؤکینگ واقعگرایی وابسته به مدل مینامد. حتی تعریف واقعیت³ نیز وابسته به مدل است. مثلاً واقعیت مکانیک کلاسیک با واقعیت مکانیک کوانتمی متفاوت است.
این موضوع فقط به نظریات علمی مربوط نمیشود. ما در زندگی روزمرهمان نیز هنگام مشاهدهٔ رویدادها و پدیدههای اطراف خود خواسته یا ناخواسته مدلسازی میکنیم و درک و تفسیری که از مشاهداتمان داریم در چارچوب آن مدل است. آیا تاکنون به مواردی برنخوردهاید که دو نفر علیرغم توافق بر سر دادهها و مشاهدات، در نتیجهگیری و تحلیل و پیشبینی رویدادها بهکلی متفاوت باشند؟ در این روزهای نزدیک به انتخابات حتماً شاهد چنین مواردی بودهاید. بخشی از دلیل این اتفاق را باید در تفاوت مدلهایی جستوجو کرد که آدمها دنیای اطرافشان را از دریچهٔ آنها مینگرند.
اگر بتوانیم جهان را از چشم دیگران یا از دریچهٔ مدل دیگران ببینیم، هم خودمان با جنبههای دیگری از واقعیت آشنا میشویم و هم از موضع و دیدگاه دیگران کمتر تعجب میکنیم. ولی واقعیت این است که این کار بههیچوجه ساده نیست. (آیا همین واقعیت، واقعیتی وابسته به مدل نیست؟)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
? موسیقی، فیزیک و مغز
موسیقی از دید فیزیکدان و با نگاهی فروکاستگرایانه چیزی جز آمیزهای از امواج صوتی نیست.
هنرمند و موسیقیدان البته چنین نگاهی را برنمیتابد و موسیقی را هنری والا و نمایانگر ذوق و احساس و تجلی روح انسان میداند و زبان مشترکی برای برانگیختن و انتقال احساسات میان انسانها.
برای متخصص علوم اعصاب احتمالاً پردازش اطلاعاتی که مغز بهواسطهٔ گوش از امواج صوتی دریافت میکند و تبدیل آنها به ویژگیهایی مشخص و نهایتاً نحوهٔ درک و تفسیر مغز از موسیقی و تأثیر موسیقی بر ساختار شبکهٔ عصبی مغز اهمیت بیشتری دارد.
حالا اگر فیزیکپیشهای پیدا شود که آواز ایرانی را نیکو بخواند، دستی بر ساز داشته باشد و کارهای پژوهشیاش در زمینهٔ علوم اعصاب از دیدگاه سامانههای پیچیده باشد، میتواند هر سه دیدگاه بالا را تلفیق کند و مجموعهگفتارهایی تهیه کند که در نوع خود جذاب و منحصربهفرد است.
دکتر علیرضا ولیزاده، استاد فیزیک دانشگاه تحصیلات تکمیلی در علوم پایهٔ زنجان، چنین گفتارهایی را تهیه کرده و در کانال یوتیوباش در دسترس قرار داده است. این مجموعه، با زمان تقریبی هر کدام حدوداً پانزده دقیقه، شامل مباحث متنوعی است با بیانی ساده و قابل فهم که برای طیف وسیعی از مخاطبان نکات آموزنده، جالب و تازهای دارد.
عناوین ده گفتار اول:
? انحصار و انزوا
▪️بریدهای از کتابِ
دریای ایمان
دان کیوپیت،
ترجمهٔ حسن کامشاد،
(طرح نو، ۱۳۷۶).
میان دعوی حقانیت کامل و انحصاریِ یک مذهب و گرایش آن به تفکیک و محبوس ساختن پیروان خود در دنیایی سربهمُهر، پیوند آشکاری وجود دارد. این دو جنبهٔ دین همواره مؤید یکدیگرند. ایمان پرشور دینی معمولاً انسان را در خردهفرهنگی متشکل از افراد همفکر به بند میاندازد. در محدودهٔ این جهانْ حقانیت ایمانها بدیهی و بیچونوچرا مینماید، و چنان واضح و هویدا که اساساً بهندرت حرفش پیش میآید.
اینگونه رضا و قبول ضمنیْ محیطی نیرومند و متمایز پدید میآورد و بیگانگان اهل شک و پرسشهای ناراحتکنندهٔ آنها را از صحنه خارج میکند. و هرچه بیشتر بر این گمان باشیم که حقیقت ما حقیقت کامل و دنیای ما دنیای کامل است، کمتر از دنیای بیرون از دنیای خودمان آگاه میشویم.
... جامعهٔ نوین ناگزیر به ما میفهماند که در امر دین، در فلسفهٔ حیات، در اخلاقیات و عرفیات نه صرفاً یک حقیقت، که حقایق متعدد وجود دارد. راه ما یگانه نیست؛ راههای بسیارِ دیگر نیز هست.
(ص ۲۰۰ و ۲۰۱)
@k1samani_channel
? خردمندی و شادمانی
در میان انبوهی از کلیشهها بهدنیا میآییم، روزگار میگذرانیم و از دنیا میرویم. البته همهٔ کلیشهها لزوماً بد نیستند و گاهی کمک میکنند سادهتر زندگی کنیم و دشواریها را راحتتر تحمل کنیم، اما گاهی آنقدر تکرار میشوند که همچون اصول مسلم پذیرفته میشوند، راه را بر اندیشه و منطق میبندند، جایگزین استدلال میشوند و انتخابهایمان را محدود میکنند.
احتمالاً تنها راه، یا دستکم مؤثرترین راه، برای مقابله با اثر نامطلوب کلیشهها این است که هیچ سخنی را از ابتدا و صرفاً بهدلیل پرتکرار بودن یا بهدلیل اعتبار گویندهاش مسلم فرض نکنیم و اتفاقاً در بدیهیات و بیچونوچراها بیشتر تردید و چونوچرا کنیم.
در این نوشتار میخواهم به چند نمونه از کلیشههایی اشاره کنم که بیانگر نوعی تقابل یا حتی تضاد میان علم و دانش و خرد از یک سو و مفاهیمی همچون شادی، ثروت و زیبایی از سوی دیگر است.
▪️بعید است کسی این شعر شهید بلخی را نشنیده باشد:
اگر غم را چو آتش دود بودی
جهان تاریک بودی جاودانه
در این گیتی سراسر گر بگردی
خردمندی نیابی شادمانه
چرا؟ واقعاً چرا خردمند نباید شادمان باشد؟ آیاخردمندی لاجرم به ناشادی میانجامد؟ یعنی هر جا آدم شادمانی دیدیم باید از همان ابتدا در خردمندیاش تردید کنیم؟ شهید بلخی دانش را هم در تضاد با خواسته (مال، دارایی) میداند:
دانش و خواستهست نرگس و گل
که به یک جای نشکفند به هم
هرکه را دانش است خواسته نیست
هرکه را خواستهست دانش کم
شاید اسدی توسی میخواسته جواب شهید بلخی را بدهد که گفته:
مدان به ز دانش یکی خواسته
که ناید همی از دهش کاسته
▪️علم بهتر است یا ثروت؟ توضیح بیشتری نیاز ندارد.
▪️در سالهای پایانی دههٔ ۱۳۶۰ مجلهٔ دانشمند ویژهنامههایی دربارهٔ موضوعات مختلف منتشر میکرد: ریاضیات، فیزیک، شیمی، کامپیوتر و موضوعات دیگر. کاری بود کارستان. معمولاً در صفحهٔ سوم جلد این ویژهنامهها (و شاید بعضی شمارههای عادی) عکسی از یک دانشمند برجسته مرتبط با موضوع آن شماره چاپ میشد. در یکی از آنها عکسی از جوانیهای شرودینگر با شرح زیر چاپ شده بود: «حتی دانشمندان بزرگ هم روزی جوان و زیبا بودهاند»! (^)
بسیار خوب، ولی آخر چرا «حتی»؟! یعنی دانشمند بودن قاعدتاً با جوان بودن و زیبا بودن تضاد دارد و حالا استثنایی بر این قاعده پیدا شده؟ یعنی دانشمند حتماً باید بیریخت و ژولیده و زشت باشد؟
▪️آخرین مثال هم بیتی از یک مثنوی بینظیر از سایه است در شرح دلدادگی پسری به دختری (ظاهراً همکلاسیاش):
دختر دانشطلب مکتبی
وین همه رعنایی و شیرینلبی؟
در اینجا هم گویی شاعر دانشطلب بودن و مکتبی بودن را با رعنایی و شیرینلبی قابلجمع نمیبیند. (^^)
▫️برگردیم به شعر شهید بلخی. بهنظرم هیچ دلیلی ندارد که خردمندی و شادمانی جمعنشدنی باشند. اگر هم قرار باشد به حرف حکیمی استناد کنم، گفتهٔ فردوسی که خرد را رهنمای و دلگشای میخواند بیشتر به دلم مینشیند. وانگهی، حتی اگر فرض کنیم شهید بلخی درست گفته باشد، لزوماً نمیتوان از آن نتیجه گرفت که هرکه شادمان نباشد حتماً خردمند است. عبوس و بداخلاق بودن یا تظاهر به افسردگی و گریانی نشانهٔ هرچه باشد، نشانهٔ خردمندی نیست.
امیدوارم سال پیشرو سال خردمندیهای شادمانه و شادیهای خردمندانه باشد.
?نوروز ۱۴۰۳ مبارک.?
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
پینوشتها:
^ ممکن است در جزئیات اشتباه کرده باشم. متأسفانه آن شماره از مجله را پیدا نکردم. ایکاش کسی از خوانندگان گرامی آن شماره را داشته باشد و عکس را برایم بفرستد.
^^ فقط محض احتیاط یادآوری کنم که مکتبی در اینجا بهمعنای اهل مکتب و درس و تحصیل است.
?? ??? ?? ????? ?
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 6 months, 2 weeks ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 9 months ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
ads : @IR_proxi_sale
Last updated 5 months ago