پزشکی به رِوایت مَن??

Description
°•جست‌وجوگر| پزشک•°

لینک هایی برای شنیدن پادکست:
https://zil.ink/medstory

معرفی:
https://t.me/Medstory/533

هشتگ‌ها:
https://t.me/Medstory/555

حرفی، سخنی، نقدی، بحثی:
ناشناس?
https://telegram.me/HarfBeManBot?start=MjMyNDE1MDkw

شناس?
@Rey_DshH
We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 1 day ago

2 Monate, 2 Wochen her

_ یک مرگ؛ هزاران قاتل_

می‌دانی
باورم نمیشود
آنقدر نسبت به هم بی محبت شده‌ایم
آنقدر کینه، بی اعتمادی و دشمنی در قلب‌هامان رخنه کرده،
که وقایع دهشت انگیزی در روزگارمان رخ می‌دهد
آنکه جان می‌بخشید، به بهای جانی که نتوانست، در این دنیا نگهش دارد، جانش را می‌گیرند
بهایی ناعادلانه
بهای که از سر جهل، حق خویش می‌دانستند
این همه احساسات شوم، ترسناک است
از زندگی، و طبابت در دنیایی که جان تو را، برای اشتباه ناکرده، می‌گیرند، هراسانم
نه دیدن یک مرگ، بلکه هزاران قاتل تشنه به خون، می‌هراساندم~

نگران جان‌های دیگری که هر روز، در آنجا که باید زندگی‌ها نجات یابند، در معرض خطر و تهدیدند
آنان که رخت سفید بر تن کرده که تسلی و تسکینی شوند، اما حالا با دلهره از دل و جانی که ازشان گرفته شود، هر روز به شفاخانه‌ها میروند!

به یاد آقای دکتر مسعود داوودی~
در پی کامنت‌های تاییدکننده هموطنان! برای قاتل.

پ.ن: کاش ولی، کمی صبوری یاد می گرفتیم و به هم اعتماد می‌کردیم~

2 Monate, 3 Wochen her

_انتهای یک نامه و سرآغاز یک رسالت_

پایان نامه، از دور، به نظر گل و بلبل و زیبا می‌آید، هیچ کس از سختی‌هایش نمی‌گوید، از مسیری که اصلا مستقیم نیست.
انقدر در رشته پزشکی کسی از آن نمی‌گوید، خیلی‌ها نمی‌دانند که ما هم باید پایان نامه بنویسیم!

فکر می‌کنم سال‌ چهار یا پنج بودم، که به فکر شروع پایان‌نامه افتادم، بی تجربه در کار تحقیقاتی، همراه با کوله بار کوچکی از تجارب ناموفق و ناخوشایند!

انتخاب گروه، استاد و موضوع تحقیقاتی کار راحتی نبود!
انتخاب بین زحمت کشیدن، یا دفاع کردن از یک کار آماده شده، دو راهی سختی بود!
اما خب دست تقدیر و انتخاب‌ها، منو به سمت گروه بیماران سرطانی و خانواده اونا برد! روزهای زیادی رو در بخش‌ها و درمانگاه خون و سرطان گذروندم! ساعت‌ها انتظار برای پر کردن "یک" پرسشنامه، چرا که یا فرد بیماری پیشرفته نداشت، یا بدون همراه به پزشک مراجعه کرده بود، یا اگر بستری بود، همراهش خارج از بیمارستان بود و باید منتظرش می‌ماندی!
کار راحتی نبود، جمع کردن این دیتا، اصلا کار راحتی نبود!

حالا بعد از گذر چندماه و رفت آمد‌های فراوان در گرمای تابستان، زمان‌های انتظار در درمانگاه که با کار‌هایی مثل درس خواندن و نوشتن میگذشت، داده‌‌های آنالیز شده، آماده نوشتن بودند.

شاید به نظر این مرحله آسان تر باشد، اما دریغ، متن‌هایی که چند بار اصلاح شدند، داده‌هایی که بیش از یک بار تحلیل شدند، و روزها و ساعت‌هایی که تنها در انتظار اصلاحیه اساتید منتظر می‌ماندی!
همه و همه باعث میشد، در این مسیر طولانی خسته‌تر شوی و در آخر، یک استاد، تقریبا از همه جا بی خبر، که نه تو را می‌شناسد و نه مسیر را با تو تجربه کرده و تنها حضورش در جلسه دفاع لازم بود، در پاسخ درخواستت برای زودتر برگزار شدن و تلاش طاقت فرسا برای هماهنگی یک روز و یک ساعت با پنج استاد، بگوید " شما فرصت‌های زیادی برای دفاع داشتید که از دست دادید!"

احساس می‌کنم اساتید فراموش می‌کنند، مسیر پایان نامه یک مسیر خط کشی شده و صاف نیست، که تو خودت و با انتخاب خودت در چاله چوله‌های مسیر بیوفتی، و شرایط یک اینترن پزشکی، با یک دانشجو ارشد و یا دکتری که تنها به هدف همین کار تحقیقاتی درس می‌خواند متفاوت است،
اما خب
این مسیر
نه چندان آسان
برای او که نه در ریسرچ تجربه‌ای داشت و نه حتی علاقه‌ای، تمام شد و به انتها رسید.
حالا او
چیز‌های بیشتری می‌داند
نگاهش به اعداد و ارقام آماری عوض شده
در ارتباط با خانواده افراد مبتلا به سرطان مهارت‌هایی کسب کرده
کمی از چالش‌هایشان را می‌داند
و اندکی با تجربه‌تر
پایانِ نامه دانشجویی را امضا کرده و رسالت جدیدی را شروع می‌کند~

پ.ن اول: و اما در جواب سوال همیشگی؛ خودمون بنویسیم یا از کارهای آماده دفاع کنیم؟! باید بگویم بستگی دارد!

پ.ن دوم: پست لینکدین پایان‌نامه

#روز‌سخن

@Medstory

2 Monate, 3 Wochen her

_فصلی که ورق خورد_

زمانی که نوشتن، جان‌پناهی بر من شد، نو استیودنت کوچکی بودم، که در وصف خود، تنها می‌توانستم بگویم "در مسیر پزشک شدن". [ توضیحِ جاخوش کرده در بیو کانال]

حالا ۴ سال از آن روز گذشته و در تعریف جدیدی جای می‌گیرم! "پزشک"

بالاخره، درحالی که روی مبل خونه، جایی که مدت‌ها از اون دور بودم، نشستم، برای مسیر جدیدِ پیش رو رویاپردازی می‌کنم.

پر از ابهام و نمی‌دانم، در کنار آن‌های که "خانواده" می‌خوانمشان!

#روزسخن

@Medstory

3 Monate, 3 Wochen her

_هیچ گفت‌وگویی نبود_ بخش پر از هیاهو بود، زمان تعویض شیفت پرستارها، درست همان موقعی که نباید نزدیکشان شد. نمیدانم که بود که خبر داد. همان بیماری بود که کمتر از یک ساعت پیش لوله تنفسی را به درون نایش گذاشتیم تا اندکی راحت تر نفس بکشد، و حالا به نظر دیگر قلبش…

3 Monate, 3 Wochen her

_جوجه‌هایی که اول پاییز می‌شمرم_

اتاق خوابگاهم کم‌کم خالی میشه، اول لباس‌های اضافی و زمستونی رو دادم اُولیا بردن، بعد سنتورم و میزش رو فرستادم یه خونه جدید، الان گلدون‌ها رو دادم به مامان جدیدشون، بعدش احتمالا آینه عزیزم و در آخر خودم. بالاخره این اتاق و خوابگاهی که چهار سال و نیم روزهای پر چالش و عجیبی رو اونجا گذروندم، ترک می‌کنیم.
این هفت سالی که هنوز به نقطه آخر این فصل نرسیده، خیلی سخت گذشت، پر از تجربه‌های عجیب بود.
خند‌ه‌ها و شادی‌های زیاد، گریه‌های از ته دل، محبت‌ها و دوستی‌های واقعی و غیرواقعی، لحظه‌هایی که کم کم دیگه احساس کردم اینجا تنها نیستم
اما
هر لحظه‌ای که برمی‌گردم
و از روز اول که با یه چمدون و یه دست رخت خواب و یه دنیا ابهام زندگی جدیدم توی شیراز رو شروع کردم تا الان که همه چیز رنگ دیگه‌ای به خودش گرفته، رو مرور می‌کنم
می‌تونم‌ بگم من این هفت سال رو دوست داشتم، وقتی روزها و ماه‌ها رو میگذروندم، با گذشتن هر ترم و هر امتحان و هر بخش، هیچ وقت احساس نکردم که دارم کاری رو می‌کنم که باید بابتش به خودم افتخار کنم، همیشه، به نظرم یه کار معمولی بود، منم مثل هرکس دیگه‌ای، دارم زندگی می‌کنم دیگه، هر کس مشغول چیزی منم مشغول پزشکی خوندن، هیچ وقت خبر فارغ التحصیلی سال بالایی‌ها، باعث نمیشد بگم اوه، دمتون گرم، شما بالاخره تونستید و پزشک شدید! همیشه اینطوری فکر می‌کردم که این یه فرایند و مسیر معمولیه که خیلی‌ها یه روز شروع و روزی تمومش می‌کنن
اما الان
در این لحظه
احساس می‌کنم
دوست دارم به خودم و همه آدم‌هایی که از این رشته فارغ التحصیل میشن و شدن و خواهند شد، بگم واقعا دمتون گرم، من بهتون افتخار می‌کنم، شما از پس کار ارزشمند و بزرگی بر اومدید.
با اینکه نمیدونم این هفت سال چه جایگاهی در زندگی‌ آینده‌ام داره
اما از تجربه کردنش خوشحالم~

پ.ن: ماجراهای روزهای اینترنی همچنان ادامه داره~ کم کم از ماه‌ها و روزها قبل می‌نویسم!

#نگاشته

@Medstory

4 Monate her
7 Monate, 4 Wochen her

_سناریو تکراری_

میگفت:" دکتر، نگران چی هستی؟ مریض اکسپایریه، ول کن."
نگاش می‌کنم:" به نظر من نیست، حداقل الان نیست."

به نظر من آدم‌ها لایق مرگ بهتری هستند~
مرگی بدون درد تر‌~
مرگی در بستری میان عزیزان~
و آن‌ها متوجه نمیشوند، که تلاش می‌کنم، او راحت‌تر باشد، نه فقط با علائم احمقانه‌ای از حیات زنده فرض شود~

#روز‌سخن

@Medstory

8 Monate, 1 Woche her
8 Monate, 1 Woche her

خیلی کوچولو بودیم، فکر کنم تازه استیودنت شده بودیم، تو خیابون قدم زنان درباره وقایع بیمارستانی حرف میزدیم، اون وقت‌ها مسائل بیشتری برامون سوال برانگیز و جالب بود، برگشت سمت من و گفت:" ولی به نظر من سرطان داشتن مثل این میمونه که برعکس بقیه آدم‌ها تو یه ساعت بالای سرت روشن شده، و تقریبا میدونی چقدر وقت داری." و بعدش ادامه داد:" من اگر سرطان گرفتم، دوست دارم بدونم تو چه شرایطی هستم."

#روز‌سخن

@Medstory

9 Monate her

از وقتی که یادمه، در وبلاگ و در دیدارهای حضوری گفتم که من سوشال ساپورت بسیار خوبی دارم و این خیلی بهم کمک می‌کنه. نقطه قوت من و بخت خوشم اینه. خیلی بیشتر از آنچه که می‌توانید تصور بکنید، کمک می‌کنه. اینطور هم نیست که از اول دور و برم شلوغ بوده باشه و کلی…

We recommend to visit

?? ??? ?? ????? ?

We comply with Telegram's guidelines:

- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community

Join us for market updates, airdrops, and crypto education!

Last updated 2 months, 1 week ago

[ We are not the first, we try to be the best ]

Last updated 4 months, 3 weeks ago

FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM

ads : @IR_proxi_sale

Last updated 3 weeks, 1 day ago