𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago
_هیچ گفتوگویی نبود_ بخش پر از هیاهو بود، زمان تعویض شیفت پرستارها، درست همان موقعی که نباید نزدیکشان شد. نمیدانم که بود که خبر داد. همان بیماری بود که کمتر از یک ساعت پیش لوله تنفسی را به درون نایش گذاشتیم تا اندکی راحت تر نفس بکشد، و حالا به نظر دیگر قلبش…
_جوجههایی که اول پاییز میشمرم_
اتاق خوابگاهم کمکم خالی میشه، اول لباسهای اضافی و زمستونی رو دادم اُولیا بردن، بعد سنتورم و میزش رو فرستادم یه خونه جدید، الان گلدونها رو دادم به مامان جدیدشون، بعدش احتمالا آینه عزیزم و در آخر خودم. بالاخره این اتاق و خوابگاهی که چهار سال و نیم روزهای پر چالش و عجیبی رو اونجا گذروندم، ترک میکنیم.
این هفت سالی که هنوز به نقطه آخر این فصل نرسیده، خیلی سخت گذشت، پر از تجربههای عجیب بود.
خندهها و شادیهای زیاد، گریههای از ته دل، محبتها و دوستیهای واقعی و غیرواقعی، لحظههایی که کم کم دیگه احساس کردم اینجا تنها نیستم
اما
هر لحظهای که برمیگردم
و از روز اول که با یه چمدون و یه دست رخت خواب و یه دنیا ابهام زندگی جدیدم توی شیراز رو شروع کردم تا الان که همه چیز رنگ دیگهای به خودش گرفته، رو مرور میکنم
میتونم بگم من این هفت سال رو دوست داشتم، وقتی روزها و ماهها رو میگذروندم، با گذشتن هر ترم و هر امتحان و هر بخش، هیچ وقت احساس نکردم که دارم کاری رو میکنم که باید بابتش به خودم افتخار کنم، همیشه، به نظرم یه کار معمولی بود، منم مثل هرکس دیگهای، دارم زندگی میکنم دیگه، هر کس مشغول چیزی منم مشغول پزشکی خوندن، هیچ وقت خبر فارغ التحصیلی سال بالاییها، باعث نمیشد بگم اوه، دمتون گرم، شما بالاخره تونستید و پزشک شدید! همیشه اینطوری فکر میکردم که این یه فرایند و مسیر معمولیه که خیلیها یه روز شروع و روزی تمومش میکنن
اما الان
در این لحظه
احساس میکنم
دوست دارم به خودم و همه آدمهایی که از این رشته فارغ التحصیل میشن و شدن و خواهند شد، بگم واقعا دمتون گرم، من بهتون افتخار میکنم، شما از پس کار ارزشمند و بزرگی بر اومدید.
با اینکه نمیدونم این هفت سال چه جایگاهی در زندگی آیندهام داره
اما از تجربه کردنش خوشحالم~
پ.ن: ماجراهای روزهای اینترنی همچنان ادامه داره~ کم کم از ماهها و روزها قبل مینویسم!
_سناریو تکراری_
میگفت:" دکتر، نگران چی هستی؟ مریض اکسپایریه، ول کن."
نگاش میکنم:" به نظر من نیست، حداقل الان نیست."
به نظر من آدمها لایق مرگ بهتری هستند~
مرگی بدون درد تر~
مرگی در بستری میان عزیزان~
و آنها متوجه نمیشوند، که تلاش میکنم، او راحتتر باشد، نه فقط با علائم احمقانهای از حیات زنده فرض شود~
خیلی کوچولو بودیم، فکر کنم تازه استیودنت شده بودیم، تو خیابون قدم زنان درباره وقایع بیمارستانی حرف میزدیم، اون وقتها مسائل بیشتری برامون سوال برانگیز و جالب بود، برگشت سمت من و گفت:" ولی به نظر من سرطان داشتن مثل این میمونه که برعکس بقیه آدمها تو یه ساعت بالای سرت روشن شده، و تقریبا میدونی چقدر وقت داری." و بعدش ادامه داد:" من اگر سرطان گرفتم، دوست دارم بدونم تو چه شرایطی هستم."
از وقتی که یادمه، در وبلاگ و در دیدارهای حضوری گفتم که من سوشال ساپورت بسیار خوبی دارم و این خیلی بهم کمک میکنه. نقطه قوت من و بخت خوشم اینه. خیلی بیشتر از آنچه که میتوانید تصور بکنید، کمک میکنه. اینطور هم نیست که از اول دور و برم شلوغ بوده باشه و کلی…
_پناه میبریم به قلم از لنزهای عاجز از ثبت لحظه_
ساعت ۵ صبح؛
اورژانس شلوغ و پر سر و صدا بالاخره خلوت شده، اونقدر خلوت که حالا همراه بیمارها هم تختی برای خوابیدن پیدا کردند.
سکوت فضا با صدای کاغذهایی که ورق میخوره کمرنگ میشه.
صدای گنجشکها به گوش میرسه.
به سمت پنجره برمیگردم؛ هوا داره روشن میشه، سیاهی شب حالا دیگه نیلی شده.
گلهای صورتی پررنگ
برگهای سبز و درخشان درختها
نوید یک صبح بهاری پس از باران رو میده.
یک نفس عمیق میکشم.
به پشتی صندلی تکیه میدم و حس سرخوشی ناشی از یک پایان رو با تمام وجود نوشجان میکنم~
پ.ن۱: شدیدا آخیش~
پ.ن۲: تموم شدن کشیکهای اورژانس مثل وقتی میمونه که بعد از ساعتها قدم زدن تو بازار مسگرها، وارد یک اتاق اکوستیک میشی!
_بی نامونشانها_
در دنیای سفید و در عین حال چرکآلودی کار میکنیم که آدمیزادان بینام خطاب میشویم.
هر روز به قامتی در میاییم.
یک روز استیودنت داخلی خطابمان میکنند، یک روز اکسترن چشم و یک روز اینترن طب، اینترن جراحی و و و!
هیچ وقت کسی اسمت را نمیپرسد.
مهم نیست که فراموش کنند، آنها حتی تلاش نمیکنند برای آن چند ساعت کوتاه همکاری اسمت را به خاطر بسپارند و طور دیگری خطابت کنند.
تو تنها با سمت دانشجوییت خطاب میشوی تا کاری را پیش ببری!
خطابی سرد و پوچ و انزجار برانگیز!
احتمالا نمیدانند چقدر از این خطاب کردنشان بیزاری، و حتی به ذهنشان خطور نمیکند که طور دیگری هم میتوانند تو را خطاب کنند، با واژگانی اندکی محترمانهتر و شاید معمولیتر!
چنل دکتر ضرابی، نویسنده کتاب "اتاق تاریک فیل"،
𝐈𝐍 𝐆𝐎𝐃 𝐖𝐄 𝐓𝐑𝐔𝐒𝐓 🕋
We comply with Telegram's guidelines:
- No financial advice or scams
- Ethical and legal content only
- Respectful community
Join us for market updates, airdrops, and crypto education!
Last updated 1 month ago
[ We are not the first, we try to be the best ]
Last updated 3 months, 2 weeks ago
FAST MTPROTO PROXIES FOR TELEGRAM
Ads : @IR_proxi_sale
Last updated 2 months, 4 weeks ago